شعرهای یواشکی

#محمد_بم
Канал
Музыка
Искусство и дизайн
Блоги
Политика
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала شعرهای یواشکی
@sherhaye_yavashakiПродвигать
1,74 тыс.
подписчиков
578
фото
52
видео
52
ссылки
ترجیح می دهم شعر شیپور باشد نه لالایی «احمد شاملو» 🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

پشت به پنجره بدون سوال
بی تفاوت به شهر در آشوب
خوردن چای سبز با سیگار
حل داروی معده در مشروب
----
ناله سر می کند "بنان" با من
سینه از "داغ تازه" جرواجر
با پر و بال کنده زندانی ست
مرغِ با مزه ی سحر در فر!
----
توی هر روزهای آخر سال
سر این مرغ روی خاک افتاد
"آنکه هرگز در آستانه ی عشق
پای ننهاده بود، سر بنهاد!" *
----
مادر از فر نجات می دهدش
تا نسوزد پر نداشته اش
فکرهایی به وسعت بشقاب
می دود در سر نداشته اش
----
شعر چسبیده بود داخل ظرف
مرز راوی و مرغ مبهم بود
آنچه او می جوید و تف می کرد
تکه های "محمد بم" بود!
----
خواهرم داد می زند به سرم
- تف نکن تیکه هاتو تو سفره!
مادرم جیغ می کشد از ترس
- نجسه! هتک حرمته! کفره!
----
کاشکی مثل مرغ پر بکشم
بعد از پنجره عبور کنم
شهر را در حواس پرت کنم
شعر را از سر تو دور کنم!
----
عادت من همیشه این بوده
شام یک چیز مختصر بخورم
یا که در طول شب بمیرم و بعد
شام تاریک را سحر بخورم!
----
الکل و قرص معده هم باشد
دست كم معده درد را دارد
لایق موریانه ها هم نیست
این تنی که عجیب می خارد!
----
زندگی مان که قهوه ای باشد
خوردن چای سبز مسخره است
پشت را کرده ام به پنجره چون
اصل قصه درون پنجره است
----
* سعدی
----
#محمد_بم

#خرداد #تظاهرات_سراسری #سبز #انتخابات۸۸

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

به بهانه ی راه ندادن استاد شفیعی کدکنی:

شعر:
——
اى كاش آدمى/ وطنش را/ مثل بنفشه ها/ در جعبه هاى خاك/ يك روز مى توانست/ همراه خويشتن ببرد هر كجا كه خواست.... محمدرضا شفيعى كدكنى

در كوچه هاى يخ زده و تو به توى شب
با چشم بسته از دل سرما به سوى تب
"اى كاش آدمى وطنش را" به روى لب
[در جعبه هاى خاك، تو را دفن كرده ام...]

#محمد_بم

@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki

شعرم، شعرم..
---
نگاه زل زده از شيشه های سنگ زده
معطلی پشت هر دری که زنگ زده
چراغ شب زده در خانه ای کلنگ زده
کلاغ پر زده از سرزمين جنگ زده
[زدن به فضل خدا رايج است موقع جنگ!]
----
به ضرب خمپاره هيچ کس ادب نشده
برای هيچ کسی آب شط طلب نشده
و هيچ خارکی از شرجی ات رطب نشده
هوا سياه شد اما هنوز شب نشده
[شدن برای تو ناممکن است موقع جنگ!]
----
هزار چشمه ی خون و هزار تا دل خون
هزار پيکر بی جان تپيده داخل خون
هزار گريه به دنبال حق باطل خون
هزار لنج شکسته کنار ساحل خون
[بله! که خون اسم رايجی ست موقع جنگ]
----
ميان جيب تو پوسيده دستمال سفيد
که مرگ چيز غريبی ست با دو بال سفيد
اسير دود سياه است اين خيال سفيد
به سرخ جان می داديم در قبال سفيد
[سفيد وضعيت مهلکی ست موقع جنگ]
----
بپوش بر تن هر باورت لباسم را
بپاش بر همه ی زخم ها حواسم را
بگير از همه ی تير ها تقاصم را
به گوش شب برسان عجز و التماسم را
[اگرچه امر فقط امر اوست موقع جنگ!]
----
قسم به هر چه که در باورم ورم کرده
قسم به هر چه مرا راهی عدم کرده
قسم به هر چه مرا با تو هم قسم کرده
بگو که اين همه شب را که در سرم کرده؟
[بگو! اگر چه دهان دوخته ست موقع جنگ]
----
نشسته ام که کمی واژه را قطار کنم
و بعد خون و جسد را در آن سوار کنم
اگر که شعر نگويم بگو چه کار کنم؟
اگر که شعر نگويم کجا فرار کنم؟
[و شعر من حرف بي خودی ست بعد از جنگ...]
----
#محمد_بم

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

به بهانه ی زادروز #رئوف_دلفی و به امید آزادی #محمد_بم

"پِترارک"درست می گفت: همه چیز در نهایت به شعر ختم می شود.
یادم نیست چند سال پیش این ترانه را با "محمد بم" نوشتیم ولی بعدها آنقدر باهم مشترک شدیم که امروز بزرگ ترین شعر مشترکمان رفاقت ماست.
کسی را داشته باشی که در تمام لحظه های خوب و بد، تاریک و روشن، تلخ و شیرین، بهشت و جهنم، بند و آزادی کنارت باشد دیگر رفیق نیست قسمتی جدا ناپذیر از توست و می توانی با او از زمستان عبور کنی و بهار را جشن بگیری.
بار اول این ترانه را با هم نوشتیم و بار بعد وقتی زمزمه اش می کردیم دست مان از دنیا کوتاه بود و دیوارها بلند.
.

ﺗﻮ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﻭ ﻣﯿﮑُﺸﯽ ﺣﺘﻤن
ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺁﺗﯿﺸﯽ
ﺗﻮﻭ ﺩﻝ ﺁﺵ ﻭ ﻻﺵ ﻧﺎﻣﺮﺩﺍ
ﻣﺜﻞ ﭼﺎﻗﻮﯼ "ﻣﺼﻄﻔﯽ ﺭﯾﺸی"

ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ، ﺭﺳﺎﻟﺘﺖ ﺍﻳﻨﻪ
ﺍﺯ ﺩﻝ ﺷﻴﺸﻪ ﻣﻮﻥ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﯽ
ﺍﺯﻣﻮﻥ ﺭﺩ ﺑﺸﯽ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺳﯽ
ﮐﻪ ﭼﺸﺎﯼ ﺣﺴﻮﺩﻭ ﮐﻮﺭ ﮐﻨﯽ

ﺗﻮ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻣﯽ ﭘﻮﺳﻪ
ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ
ﺟﻨﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻥ
ﺧﻔﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﻧﺠﺮﻩ ﻫﺎ

ﻣﺜﻞ ﺗﻮﭖ ﭼﻤﻮﺵ ﻫﻒ ﺳﻨﮕﯽ
ﻃﻌﻢ ﺧﻮﺏ ِ ﻟﻮﺍﺷﮑﯽ ﺑﺎ ﭘﻮﺳﺖ
ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﮐﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﻠﺮﺯﻩ
ﺯﯾﺮ ﻣﺸﺖِ «ﺷﻬﺎﺏِ ﺍﯾﺮﺍﻧﺪﻭﺳﺖ»

ﻣﺎﺩﺭ ﭘﯿﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮﯼ
ﺳﺒﺰ ﺑﻮﺩﯼ! ﻭﻟﯽ ﺗﺮﮎ ﺗﺮﮐﯽ
ﻗﺪﺭﺕ ﺑﺎﺯﻭﺍﯼ ﭘﻬﻠﻮﻭﻧﺎ
ﺧﺎﻝ ﺳﺒﺰ ﺭﻓﯿﻖ ﺑﯽ ﮐﻠﮑﯽ

ﻭﺍﺳﻪ ﻱ ﺩﻳﺪﻧﺖ ﺗﺮﺍﻓﻴﮑﻪ
ﺻﻒ ﮐﺸﻴﺪﻥ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺕ ﻣﺮﺩﻡ
ﻣﺎﻫﻴﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﻴﺮ ﺁﺏ ﻣﻴﺎﻥ
ﮐﻞ ﺷﻂ ﺟﺎ ﻣﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﺁﮐﻮﺍﺭﻳﻮﻡ

ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺭﻭ ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻡ ﻣﻴﺎﻥ
ﺳﮕﺎ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻋﻄﺮ ﻧﺎﺏ ﻣﻮﻫﺎﺕ
ﻣﻴﺰﺑﺎﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﮔﻨﺠﻴﺸﮑﺎﺱ
ﻳﻪ ﻭﺟﺐ ﺁﺳﻤﻮﻥِ ﺭﻭﻱ ﺣﻴﺎﻁ

ﮔﻞ ﺑﯽ ﺳﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﺍﻭﻭﺩﯼ
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻫﻤﺶ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭﻩ
ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﺰﺭﮔﻤﻮﻥ ﻫﺮﺷﺐ
ﺗﻮﯼ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﭼﺸﺎﺗﻮ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﻩ

ﺯﯾﺮ ﻃﺎﻕ ﮐﺒﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ
ﻣﺎ ﯾﻪ ﺩﺍﻝ ِ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺪﻟﻮﻟﯿﻢ
ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮐﻬﻨﻪ ﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ
ﯾﻪ ﻋﻼﻣﺖ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﺠﻬﻮﻟﯿﻢ

ﺗﻮﯼ ﮔﻮﺷﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﭙﯿﭽﻪ
ﺳﺮﻓﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺪﺍﻭﻡ ِ ﻓﯿﺪﻭﺱ
ﯾﺎﺩ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﯼ ﭼﺸﻤﺎﺕ
ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﯼ ﮐﺎﺩﻭﺱ

ﻏﻢ ﺩﺍﺭﯼ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯾﯽ، ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻡ
ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ
ﻣﺪّ ﺍﺭﻭﻧﺪ ﺳﯿﻞ ﺍﺷﮑﺎﺗﻪ
ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺟﺮﺛﻘﯿﻞ ﺍﮐﻮﺍﻧﯽ

ﻣﺜﻞ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﺍﯼ ﺑﻮﻣﯽ ﺑﺎﺵ
ﻏﺼﻪ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﻭ ﺣﻞ ﺑﮑﻦ ﺗﻮﻭ ﭼﺎﯼ
ﻣﺮﻭﺍﺭﯾﺪﺍﯼ ﺷﻄﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ
ﺯﯾﺮ ﭘﻠﮑﺎﯼ ﺧﯿﺲ ِ «ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﺎﯼ»

ﻭﻗﺖ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻭﺍﺭﻭ ﺷﻪ
ﺗﺎ ﮐﻼﻏﺎ ﺑﻪ ﻗﺼﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻥ
ﺗﻮ ﺷﺒﺎﻣﻮﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺛﺒﺘﺶ ﮐﻦ
ﻣﻬﺮ ﻟﺒﻬﺎﺗﻮ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﮔﺮﺩﻥ

ﺻﺐ ﺷﺪﻩ، ﺳﻔﺖ ﻭ ﺳﺨﺖ ﻣﯽ ﺗﺎﺑﯽ
ﺧﻮﺩﻣﻮﻧﻮ ﻭﻟﯽ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺯﺩﯾﻢ
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻭﻣﺪﯼ
ﺭﯼ ﺑﻦ ﻭ ﺿﺪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺯﺩﯾﻢ!

ﺩﺍﻍ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﺘﺎﺏ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ
ﺑﺎ ﺯﻣﺴﺘﻮﻥ ﺳﺮﺩ ﻗﺎﻃﯽ ﺷﻮ
ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺑﮑﻨﯽ
ﺷﻌﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻠﻨﺪ آتيشو

#محمد_بم
#رئوف_دلفی

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
صداى ضربه ى خودكار روى ميز كسى
شبيه گريه ى شيشه ست از غم ناخن
به خانه فكر بكن، به درخت سبز بلند
كَماٰ أُمِرْتَ فَاسْتَقِم! نترس! بغض نكن!
@sherhaye_yavashaki
#محمد_بم
#جای_شاعر_زندان_نیست
#شعر
---
به عينِ اول عادت، به عينِ اول عشق
به عين، كه وسط شعرهام خوابيده
به حرف آخر خورشيد و ماه قبل طلوع
به عين: عاطفه ام! كه به شعر تابيده
---
عروسِ گمشده در عصرهاى هر روزم!
عزيزِ بسته به عمر مفيد شاعرها!
چقدر عر بزنم لعنتى! اميد بده
به قلب معيوب و نااميد شاعرها
---
يگانه علت معلول هاى توى سرم!
دليل بغض عصب در سياهِ زندان ها!
اگرچه نعره ى عفريته هاست در گوشم
به جاش، فكرِ تو مثل عبور باران ها
---
دوباره در سِحرِ چشم تو عميق شدم
كه باز حل بكنم رمزهاى شعبده را
و بعد، يك آن در نيستى ت غيب شدم
كه باز عق كنم اين لحظه ى كش آمده را
---
و جبر مى بَرَدَم سمت لحظه ى موعود
و جبر مى بردم سمت لحظه ى موعود
و جبر مى بردم سمت لحظه ى موعود
و جبر مى بردم سمت لحظه ى موعود
---
عرق نشسته به پيشانى جهان انگار
و شاعرى كه به انجام عهد آماده ست
رديفى از كلمه عازم است تا اعدام
و عطر تو كه به قيد وثيقه آزاد است

#محمد_بم
#جای_شاعر_زندان_نیست
#محمد_بم_را_آزاد_کنید

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
توو فکرم، شبيهم يه تيکه سنگ

يه تنديس از اسطوره ي ماتمم

يه سرباز بي باتوم و بي سپر

توي شورش داخل معده مم

 

مگه ميشه اين غصه رو هضم کرد؟

جهان بايد اين مردو تحسين کنه

يه قطره از اين اشکها ميتونه

آب دريا رو شورتر از اين کنه

 

من اين مزه ي شورو دوس دارم و

رو زخماي معده م نمک مي زنم

حالا که فشارم رو مرز صده

نشسته م خودم رو کتک مي زنم!!

 

سرم رو به ديوار ميکوبونم

تو مغزم پر از پاره آجر شده!

مي رم سطل آشغالو مي سوزونم

که از پاره هاي تنم پر شده...

 

ميسوزونم و داد هم مي کشم

ميسوزونم و زار هم مي زنم

اگه پا بده بين درگيريا

گلوله تو قلب خودم ميزنم

 

بايد که بخوابونم اين شورشو

ولي واقعا عده ي ما کمه

حالا که خشابام همه خالي ان

اميدم فقط قرصاي معده مه

#محمد_بم

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
تو روبرویت بودی درون افکارت

و داشتی به جوابت سوال می دادی

و فکرهات تو را دست بسته می بردند

تو احمقانه فقط احتمال می دادی

 

نشسته بودی و شاید که چای می خوردی

و فکرهات تو را دست بسته می بردند

درون مغزت هم گونه هایی از حشرات

که شعرهایت را بیت بیت می خوردند

 

تو طبق آمارها احتمال می دادی

که چند راه برای گریختن داری

که چند بار فقط می شود به صفر رسید

چقدر درد کشیدن و خویشتن داری؟

 

نشسته بودی، رویت قطار مورچه ها

نشسته بودی، بعد از قرار فسخ شده

نشسته بودی، بعد از هزار سال طلسم

نشسته بودی، مثل خدا که مسخ شده

 

نشستنی که پر است از صدای چک چک آب

نشستنی که پر از قیژ قیژ ناخن ها

نشستنی که در آن هیچ کس محل نگذاشت

به هیچ چیز! به حتا صدای تلفن ها

 

تو خواستی که فقط لحظه ای بلند شوی

به دور از آمار و احتمال چند به چند

تو دستهایت را بر زمین ستون کردی

تو دستهایت را... ریختند! خرد شدند!

 

***

تو همچنان به جوابت سوال می دهی و

به روی سطح زمان ریخته ست آوارت

و قرنهاست که هر روز، شب شده ...و هنوز

تو روبرویت هستی درون افکارت

 

#محمد_بم

🆔 @sherhaye_yavashaki ◀️join