شعرهای یواشکی

#بنیامین_پورحسن
Канал
Музыка
Искусство и дизайн
Блоги
Политика
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала شعرهای یواشکی
@sherhaye_yavashakiПродвигать
1,74 тыс.
подписчиков
578
фото
52
видео
52
ссылки
ترجیح می دهم شعر شیپور باشد نه لالایی «احمد شاملو» 🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki
ﺟﺎﯾﯽ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺟﻬﺎﻧﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﺪ
ﺣﺘﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﯿﻎ , ﺩﻫﺎﻧﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﺸﺪ !

ﺟﺎﻥ ﮐﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻧﺸﺪ
ﺭﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﻥِ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻧﺸﺪ

ﺟﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ , ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺭﻭ ﻧﻤﯽ ﺭﻭﺩ ↓

ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳﻨﮕﻼﺥ ﻫﺎﺳﺖ
ﭘﺎﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﻋﺪﺗﺎ ﻟﻨﮓ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﺳﺖ !

ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
‏[- ﺁﻗﺎ ﺳﻼﻡ ! - ﺟﺎﻥ ! ﺑﻠﻪ؟ ...! ‏] ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ !

ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ , ﻭ ﺗﻮ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ
ﺩﺭ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ

ﺗﻮﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﻭ ﮐﻨﺴﺮﻭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﺑﺮ ﻣﯿﺰ ﺷﺎﻡِ ﻗﺎﺗﻞِ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﻭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ

ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﭼﺎﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪﺕ ﻭ ﺍﻧﺰﺍﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ

ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺟﻬﯽ ﺍﺯ ﺭﮒ ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭﺕ
ﺗﺎ ﻟﺨﺘﻪ ﻟﺨﺘﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺑﺮﺕ ↓

ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﻗﻔﺲ ﺗﻨﮓ ﻭ ﺗﺎﺭ ﺑﻮﺩ
ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ, ﻭ ﺷﮑﻞ ﻓﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ !

ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺩ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻫﺎﺳﺖ
ﺗﺎﺭﯾﺦِ ﺯﺧﻢِ ﺣﮏ ﺷﺪﻩ ﺑﺮ ﺳﻨﮕﻮﺍﺭﻩ ﻫﺎﺳﺖ
ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﯽ
ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﻧﯿﺴﺖ , ﺩﺍﯾﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﺎﺳﺖ
ﺍﺭﻩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺭﮒ ﺭﻭﺡ ﻻﻏﺮﺕ
ﺭﻭﺣﯽ ﮐﻪ ﺯﺧﻤﯽ ﺍﺯ ﺍﺛﺮ ﺁﺭﻭﺍﺭﻩ ﻫﺎﺳﺖ
ﺍﺯ ﺷﺶ ﺟﻬﺖ ﺑﻪ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﯼ ﺗﯿﻎ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ
ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﺤﺖ ﺳﯿﻄﺮﻩ ﯼ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﻩ ﻫﺎﺳﺖ
ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﻣﺎﻩ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﺤﺎﻕ ﺑﻮﺩ
ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﺭﺩ ﻋﺒﻮﺭ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎﺳﺖ
..............
ﮔﺮﮔﯽ ﮐﻪ ﻧﻘﺶ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮﯼ ﻓﯿﻠﻢ
ﮐﺎﻧﺪﯾﺪ ﺧﺮﺱ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ! ﺟﺸﻨﻮﺍﺭﻩ ﻫﺎﺳﺖ !

#بنیامین_پورحسن

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

تو از کجای جهانم مرا صدا کردی؟
که شرق و غرب و جنوب و شمال من شده ای!
چه کار خوب , برای که , در کجا کردم ؟
که بین این همه بدبخت مال من شده ای !

○○○○○○

[که بین این همه بدبخت مال من شده ای ...?!!!]
اگر چه جمله ی بالا نهایت رویاست
ولی به رغم غم و بغض و اشک معتقدم
خدای فاصله ها هم تهِ دلش با ماست !

○○○○○

شمال خاطره هایم , و شرق امیدم
جنوب خواهش من , مغرب بهار آور
جهات اربعه ام باش , ای عسل بانو !
جهات اربعه ام باش , ای غزل دختر !
○○○○○

بگیر دست خودت سرنوشت نحسم را
مرا از این منِ بدبخت , خوب خالی کن
مرا بگیر و ببند و مرا بریز و بپاش
مرا به آنچه که هستم دوباره حالی کن!

○○○○○

نبودنت به گواه هواشناسی شهر
شروع بارش بی وقفه ی مسلسل هاست
و حکم تیر , برای کسی که نذرت شد
ولی به طرز عجیبی هنوز هم تنهاست !

○○○○○

چرا نگاه نکردی؟ چگونه دور شدی؟
_سوال پنجره وقتی که نیستی این است_
حضور خوب تو آغاز فلسفیدن هاست
چگونگی و چرایی و چیستی این است !

○○○○○

چقدر ، آب ندادی گل دلم را تا
به مریمانه ترین حالت خودش پژمرد!
چقدر ناله شدم از دهان اشعارم !
چقدر شاعرِ تو در نبودنت افسرد !

چقدر غیبت تو پشت میز پیدا بود !
جذام حسرت تو جان لاغرم را خورد!

منی که این طرفِ میزِ شام بیدارم
تویی که آن طرفِ میز شام خوابت برد!

همیشه اول قصه یکی خودش را باخت
و نقش اول قصه همیشه آخر مرد !

○○○○○

تمام آنچه که خواندی مرور عشقت بود
چه می شد از ته قصه به خانه برگردی ؟!
من از کجای جهانت به بعد گم شده ام؟
تو از کجای جهانم مرا صدا کردی ؟

#بنیامین_پورحسن

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
راس ساعت قرص 


  مرا به این درِ بسته , به این اتاق نمور

به تیک و تاکِ خراشنده ی همین ساعت

به راس ساعت قرص و به بوسه بر لیوان

به این سوال مزخرف که:عشق یا نفرت؟


مرا به سوت قطاری که در دل درّه ست

مرا به هر چمدانی که زخمیِ سفر است

به عطر بوسه ی تو بر بلیطِ یکطرفه

که بر توازیِ هر ریل خسته در گذر است


مرا به ذهنِ خودم:این زوال بهت آور

مرا به یادِ خودم: این دفینه ی حسرت

به ناگهانِ تعقل , به چرتیِ پرسش

به این سوالِ مزخرف که :عشق یا نفرت


به چارچوب جهانی که بی تو زیبا نیست

و مثل سقف اتاقم به فکر ریختن است

به صرفِ مصدرِ مصنوعیِ فراریدن

که از شبی به شب دیگری گریختن است


مرا به زنگ زدن پشتِ گوشی مشغول

به هر کسی که به جای تو هست آن ورِ خط

به آن "دو کاجِ کنارِ خطوطِ سیم پیام"

 که بر تعفن این قصه کرده اند عادت


مرا به شهرِ پس از تو , که خالی از سکنه ست

مرا به شعرِ پس از تو که مرثیه وار است

که بعدِ زلزله هر شعر , "محتشم" دارد

که بعدِ زلزله یک شهر, زیرِ آوار است


مرا به بختک و دندان قروچه و کابوس

به ترسِ مزمنِ من , از تصورِ دیوار


به لمسِ سردیِ دستت پس از:برو به درک!

به زهرِ حل شده در:دست,از سرم بردار!


به بی تفاوتی ات در دقایقِ رفتن

به دستپاچگی ام روزِ اولین دیدار


به روزهای سیاهی که بعد از این دارم

به شب ترین شب دنیا که بوده ام بیدار


مرا به دستِ  جنون , دستِ بی سرانجامی

مرا به دستِ خدای پس از خودت بسپار


ببر هر آنچه که داری , ولی به حقّ خودت

تمام خاطره ها را برای من بگذار

#بنیامین_پورحسن
3boon.blogsky.com
@sherhaye_yavashaki

از خرّ و پف , از سکسکه , از آروغِ سیری
تا غصه ی اینکه چرا فورا نمی میری


از فلسفه , از سکس , از کافه نشینی تا
افسار پاره کردنِ این شهرِ زنجیری


از هر چه که دادی و با جان کندنت دادی
تا هر چه که می گیری و با زور می گیری


از منزجر بودن از اشک و شیون و لابه
تا معتقد کردن تو را به شیشه نوشابه


از پشت پا خوردن به لطفِ ناجوانمردی
تا حرص خوردن با ولع , با ژستِ خونسردی


قی کردن آنجایی که باید واقعا قی کرد
راهی شدن در هر خیابان که تو را طی کرد


از مشت کوبیدن به روی این همه دیوار
تا خواب رفتن در کنارِ این همه بیدار


از مادگی کردن درون لشگر نرها
تا سختی آدم شدن در گلّه ی خرها


یک عمر توی چاه, خوابِ ریسمان دیدن
تا یوسفی باشی میانِ نابرادرها


ناباورانه ضربه ی فنی شدن از خود
چاقوکشی کردن به روی کلّ باورها


تا حس اینکه هیچ زجری رو به پایان نیست
اول به آخر می رسد , آخر به آخرها


من از که می گویم؟-کسی جز من مخاطب نیست!_
این ظلمتِ مطلق ولی زیرِ سرِ شب نیست


من از که می گویم؟_چرا چیزی نمی گویی؟!_
ای "من" که از خاکسترم یک روز می رویی


من از که می گویم؟! "من"ی که ناخوش احوالم
از من که خود را بر حصار خویش می مالم


می مالم و چشمانِ من را خواب خواهد برد
می خوابم و بعدا جهان را آب خواهد برد!.

#بنیامین_پورحسن

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

در قفس مرده ترین حالت یک انسانم
من رَکَب خورده ترین حالت یک انسانم

خونی ام! مثل خراشی به تن خاطره ها !
مثل "بلوار کشاورز" , پس از عاشورا

لب دریا برسانید مرا دست به دست
آخر این شهر چقدر از همه جا بن بست است!

دلم اندازه ی یک دشت هوا می خواهد
فرصت معجزه ی سبز تو را می خواهد

ریشه ی کاج , قد سرو , و یک جنگل راش !
شهوت رویش نو در کمـــــر جنگل باش

عکس این پنجره را خوب به خاطر بسپار
توی قابی که کج آویخته ام بر دیوار

قلبم اندازه ی بی طاقتی ام تیر کشید
ذهنم اندازه ی یک فاجعه آژیر کشید

تو هم اندازه ی این فاجعه را می دانی
زیر لب بغض کنان از ته دل می خوانی :

(گرگ ها خوب بدانند در این ایل غریب
گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز

گر چه مردان قبیله همگی کشته شدند
توی گهواره ی چوبی پسری هست هنوز

آب اگر نیست نترسید که در قافله مان
دل دریایی و چشمان تری هست هنوز )

من به پابوس خطر می روم ای آدم ها!
روح صد سرو تناور طلبیده ست مرا

من وصیت شده ام از خودِ منصور به بعد
راه ها تازه یکی می شود از گور به بعد

بغض ما را بگذارید که باران بشود
نگذارید که این شهر بیابان بشود

نگذارید که پیمانه به پایان برسد
هر چه انگور کپک خورده به مستان برسد

بعد مرگم به تنم یک کفن سبز کنید
زیر رگبار غزل روح مرا قبض کنیــــد

کار تدفین مرا نیز به کرکس بدهید
برگ آزادی من را به "اوین" پس بدهید.

شاید از نقطه ی پایان امید آغازی.....
شاید از سرخ ترین حنجره ها آوازی.....

شاید از لای ترک های قفس یک جوری...
شاید از تنگ ترین روزنه ها یک نوری....

شاید این تعزیت محض سرآخر روزی.....
شاید از عمق شب "کوچه ی اختر" روزی...

#بنیامین_پورحسن

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki

او/تو در سه نما
۱
خنده می کرد و ذوق می کردم
گریه از فرط شوق می کردم

خنده می کرد تا بخنداند
و مرا دورِ خود بگرداند

خنده می کرد و بوی آتش داشت
داستان ها که پشت چشمش داشت

خنده می کرد تا بمیراند
آنچه را باید او نمی داند

آن قدر خنده کرد تا خوابید
عاشقش بودم و نمی فهمید !

2

گریه می کرد و خون دماغ شدم
بدترین شکلِ اتفاق شدم

گریه می کرد و ناامید شدم
اشک هایی که می چکید شدم

گریه می کرد و دور می انداخت
سال هایی که در کنارم ساخت

گریه می کرد و باز می نوشید
لخت بود و مرا نمی پوشید

گریه می کرد و شعر من تر شد
بد نشد , بدتر و تر و تر شد

آن چنان گریه کرد تا خندید
عاشقش بودم و نمی فهمید !

3

گریه و خنده ات شبیه همند
هر دو حست همیشه محترمند

توی هر دو منم که می بازم
من که با ذائقه ت نمی سازم

خواب دیدم که باورم کردی
زدی و سیم آخرم کردی

زیر باران بدون چتر بیا
از همان ابتدای سطر بیا

از دل شعرهای شیدایی
که شباشب به خواب می آیی

با تو بی شک کمال نشئه گی است
چشم تو دانه های خشخاش اند

با تو باید همیشه بر تخت م
تاس ها روی جفت شش باشند

توی چشمت اساس جاذبه است
که سرِ شعر , سیب می افتد !

توی چشمت همیشه این گونه
اتفاقی عجیب می افتد !

آخرین راه وصله بر زخم و
اولین راه , روبرو شدن است

چاره ی لحظه های جِر خورده
با نخِ خاطره رفو شدن است

من میان دو حس تو درگیر
تو درون منی که در زنجیر....

مثل تقطیعِ آخرِ مصراع
دست کوتاه,( از تو) را بلند بگیر!

#بنیامین_پورحسن

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki
نسل تو نسل بی کسی بوده
نسل یک عمر پشت پا خوردن
نسل "بیلاخ" های پی در پی
نسل از خلق و از خدا خوردن.

مرگ را نائب الزیاره شدن
دور باطل به دور باطل ها
روی تقویم ها رژه رفتن
پای چپ زیر طبل قاتل ها !

نسل تو امتداد یک داغ است
داغ ِ آفت به جانِ ریشه شدن
نسل بعد از خمار و خلسه ی دود
نسل بعد از "کراک" و "شیشه" شدن.

باغ وحشی میان آدم هاست
تا برای خودش خری باشد
تا "فراسوی نیک و بد"* رفته
"آنک انسان"* دیگری باشد

پدرت جنگ کرد و پس نگرفت
از تو هرگز همان کسی که تویی
سنگر و خاک و خاکریزش را
از "دفاع مقدس"ی که تویی!

پدرت چون همیشه منتظر است
"شاید این جمعه..." های خون بارش...
چارچشمی به جستجوی کسی
تا بگیرد به زیر رگبارش.

زیر باران سوار اسب آمد
_پدرت قاتح "امیر آباد"_
پدرت سیب سرخ وسوسه بود
روی پاهای مادرت افتاد

نسل خود را ادامه می دهد از
جفت و لنگی که می رود به هوا
تا دوباره به سوگ بنشاند
"هجده تیر"های دانش/گااااااا.

#بنیامین_پورحسن

*پی نوشت:
"فراسوی نیک و بد" و "آنک انسان" هر دو آثاری به قلم نیچه هستند.

#هجده_تیر_بی_سرانجامی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#روز_دانشجو

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki
گیلاس اول

در سالگرد آخرین دیدارمان هستیم
ساعت به وقتِ این خیابان, ساعت عشق است
آیا تو هم اندازه ی من معتقد هستی؟
من معتقد هستم که دیگر نوبتِ عشق است


گیلاس های پیاپی بعدی

بیرونِ خانه باد می آمد , تو سردت بود
جز من , جهانی توی ذهنِ دوره گردت بود
بیرونِ خانه پارس می کردند آدم ها
من داشتم می ساختم بسیار , با کم ها
شب توی کوچه جان گرفت و من نترسیدم
از شش جهت باران گرفت و من نترسیدم
من در تو پنهان کرده بودم ترس هایم را
پس داده بودم پیش چشمت درس هایم را
حیف از تو که با من صبور و سخت , سر کردی
ممنونم از اینکه مرا آوارتر کردی
سنگینی آوارِ خود بر روی دوشم بود
سرمایه ام شش دانگ ذهنِ ژنده پوشم بود
من یاس تو بودم , و تو یک آرزو در من
بعد از تو من بودم , و شوق خودکشی کردن
ژیلت به ژیلت تا رگِ گردن جلو رفتم
آن قدر پنهان کردمت تا اینکه لو رفتم
آن قدر پنهان کردمت تا خسته ات کردم
در هر دو مشتم پوچ بود و پوچ آوردم
یک خاطره بودم که تا حالا نفهمیدی
یک "ماضی مطلق" که "حال"ش را نفهمیدی
هر "آمدن" آغازِ صرفِ فعل "رفتن" بود
تکلیفِ من از اولین سیگار روشن بود
تو , رفته ای...اما من اینجا...پشت این میزم
پشتِ سرت با چشم هایم آب می ریزم


گیلاس آخر

اینجا کماکان باد می آید...هوا ابری ست
اینجا بدون تو , اتاق اندازه ی قبری ست
ساعت به وقتِ ناشکیبایی و بی صبری ست
در سالگردِ آخرین دیدارمان هستیم
این اتفاقی نیست...نه!... این اتفاقی نیست

#بنیامین_پورحسن

🆔 @sherhaye_yavashaki ⬅️join♦️
@sherhaye_yavashaki
.
خواب دیدم که می دوی با من
آهوانه میان "آهو دشت"
باز هم تیتر می زند "کیهان" :
_ ایها الناس! فتنه گر برگشت!

#بنیامین_پورحسن

@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki
♡ ♡ ♡ ♡ ♡
هنــوز از پس این زخــم ها تنت گرم است
هنوز هستـی و پشتـم به بودنت گرم است

هنــوز ردِّ لبانـــم به صورتت باقــی ست
و جای بوسه ی من روی گردنت گرم است

اگــر چـــه ابری و سرد است روزهـــا اما
هوای ناحیه ی چشم روشنت گـرم است

درست مثل گذشته _گذشته های عزیز _
سرم به چیدن گل‌های دامنت گرم است

بمان که ماندن تو منتهای رویاهاست
و شرط لازم و کافی برای ماندن باش

حضــــور ناقصی از جنس کاملا مردم!
حضور کاملی از جنسِ ناقصِ زن باش

قبــول! اینکه نــه چندان مناسبت بودم
همیشه گاف بدی بین عشـــق می دادم

چــه خاطرات قشنگــی مشاعـــره کردیـم!
تو "با"ی بوسه و من "عین" عشق می دادم
.
[ سکوت می کنی و حرف می زنم یک ریز
سکـــوت می کنی و جـــار می کشد پاییز ]
.
تو را چه می شود آخر؟ بگو که دردت چیست!
فقط بگـــو کـــه دلیل سکوت سردت چیست

دوبــاره مثــل گذشته کنـــار من بنشین
بگو که: (لوس نشو...گریه بسّه....بنیامین!)
.
مرا از آن منِ محجوب و سر به راه بگیر
مرا بــه جـای کسـی دیگر اشتبــاه بگیر

هر آنچه حق خودت هست را نثارم کن
و در کمینِ هماغوشـــی ات شکارم کن

به نام خود بزن اصلا گروه خونم را
سگ درون مـن و کـــودک درونم را

تو مرده ای! _و حقیقت چقدر بی شرم است_
حقیقتـــی که همیـشه سیاه بود و سیاه

مرا به جای تو بر روی دست ها بردند
به عـــزت و شرف لا اله الا الله

تو مرده ای و به جز تو کسی نمی داند
کــه شیرِ باز و رگ و تیغ تیز یعنی چه!

تو مرده ای و به جز من کسی نمی داند
غذای سرد شده روی میــــز یعنی چه!

پس از تو جای عبورت همیشه می سوزد
دلـــم بـرای مـنِ پشت شیشه می سوزد

دلـــم برای مـنِ بـی کـسِ جدامانده
دلم برای مـن این میـهمان ناخوانده ...
.
دلم برای تو که پرت می‌شوی از من
دلم برای تو....آن دگمه های پیراهن

دلم برای تو...[ تو یک ضمیـر قربانی ست]
دلم برای تو...[ اکنون تویی که دیگر نیست]
.
نمانده تا تو به جـز این طناب آویزان
بیــا و شـرّ مـرا از سر خــودم کم کن

لگد بزن بــه تـن چارپایه‌ی چوبـی
بیا و محض رضـای خــدا تمامم کن

#بنیامین_پورحسن

🆔 @sherhaye_yavashaki ◀️join
@sherhaye_yavashaki
این یک بلیط یکطرفه سمت ناکجاست
این یک سفر به شهر تو از پشت پنجره ست
این قتل عام داشته هایم بدون توست
این گور دسته جمعی یک عمر خاطره ست

با او نشسته ای و سرت گرم بوسه است
با آدمی که مثل من از تو خدا نساخت
حالا تویی برابر یک اتفاق لُخت
با آدمی که جنس تو را خوب می شناخت

مثل کسی که بال در آورده و رهاست
می خواستم که پر بکشم در هوای تو
نگذاشتی و حسرت آن تا ابد به جاست
خالی ترین گزینه ی خالی ست جای تو

ایمان پرصلابت این بی خدا شدی
وقتی که هر چه جز تو و جز تو دروغ بود
من مانده ام تو چند نفر بوده ای عزیز
حتا پس از تو نیز اتاقم شلوغ بود

دستم نمی رسد به مسیحای پیکرت
"حی علی البغل!"و دو دستم نمی رسد
پایم نمی کشد که بخوانم نماز را
"قد قامت العسل!"و دو دستم نمی رسد

دیگر "دیازپام" به من کارساز نیست
اعصاب من مشوش و ناکوک و خط خطی ست
همواره یک دریغ بزرگی به شعر من
همواره درد قسمت این مرد پاپتی ست

با او که مست می کنی از دست می روم
خون من است ریخته توی شرابتان
آقای گرگ! خانم آهو ! یواش تر
لعنت به قژ قژ فنر تختخوابتان

#بنیامین_پورحسن

🆔 @sherhaye_yavashaki ◀️join
@sherhaye_yavashaki

سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

“بدجور” یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
“بدجور” یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
“بدجور” بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که، تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت….
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم -عطر تو دارد-
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم!!

 #بنیامین_پورحسن  


🆔 @sherhaye_yavashaki ◀️join
@sherhaye_yavashaki
سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

“بدجور” یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
“بدجور” یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
“بدجور” بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که، تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت….
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم -عطر تو دارد-
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم!!

 #بنیامین_پورحسن  

🆔 @sherhaye_yavashaki ◀️join
@sherhaye_yavashaki


خونابه ها (بیوگرافی یک سقوط ) 

دی ماه بود و من به دنیا آمدم ناچار
از مادری که شکل معصومانه ی زن بود
این خس خس پیوسته ی اسفند یعنی که
هر چه کشیدم قطعن از سیگار بهمن بود.

از کودکی این آرزویم بوده که روزی
دکتر شوم تا مغز را با دل دهم پیوند
غافل از اینکه در کریدور های زایشگاه
من را به جای کودکی شاعر عوض کردند.

پسوند نامم "شهروند دست چندم" بود
چیزی که باید باورش می کردم و اما
در کوچه های شهر دنبال خودم بودم
در آخرین بن بست ممکن می شدم پیدا.

بعضی لغات از ابتدا روی مخم بودند
گفتم که : "شین" را از میان "عشق"بردارم
عشق از من شاعر بدش می آید و من هم
باید کلاهی بر سر احساس بگذارم.

در بهترین حالت کسی درکت نخواهد کرد
وقتی که مجبوری به جای دیگری باشی
وقتی صف از آخر به اول می شود آغاز
محکوم هستی انتخاب آخری باشی.

می خواستم در جرگه ی نام آوران باشم
-افسوس دیگر این امیدی رفته بر باد است!-
گفتند باید گم کنی گور خودت را چون
اینجا چراگاه وسیع آدمیزاد است.

گاو آهنی را می کشاندم با خودم هر جا
وقتی که با آدم نماها همنشین بودم
حساسیت دارم به رنگ قرمز خودکار
این شاخ ها یعنی که گاوی خشمگین بودم.

می خواستم از شر افکارم رها گردم....
ای کاش پشت دست خود را داغ می کردم
جای تمام یاوه های وزن دار خود
بر روی کاغذ کاش استفراغ می کردم.

در کهکشان شیر تو شیری که شب زا بود
جرمی معلق در میان جرم ها بودم
تنها حیات وحش بکر بی در و پیکر...
من میزبان بی شمار از کرم ها بودم.

این کرم ها خیلی کمک کردند تا اینکه
خونابه ها سیر طبیعی را بپیمایند
در تو به توی حفره های قرمز ذهنم
طبق غریزه هفته ای یک بار می زایند.

شاید اگر تنها کمی مثل همه بودم
خونابه ها ذهن مرا قرمز نمی کردند
این واژه های وحشی طغیانگر بدمست
این قدر توی مغز من وز وز نمی کردند.

حس می کنم دارم به پایان می رسم اما
یک چیز در من دائما آغاز می گردد
باید به پایان می رسیدم پیش تر از این
اما نمی دانم کجای کار می لنگد.

من ساک خود را بسته ام , آماده ی کوچم
با آخرین شعری که جا خوش کرده در زنبیل
_آنجا دم در خوب نیست..آقا بفرما تو!
-گویا تعارف می کند آقای عزراییل-

فردا مسافر هستم و باید بخوابم زود
خوابم گرفت از بس که عمری بوده ام بیدار
قربان دستت لطف کن بیدار اگر بودی
این شعرها را ساعت نه پشت در بگذار.


#بنیامین_پورحسن

انتشار آثار سوخته با شعرهای یواشکی

@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki


یک زن درونم ایستاده آن ورِ پرده
یک زن که مثل سگ دمادم بچه آورده
[ از هر طرف درد و بخونی آخرش درده ! ]
در من زنی که سینه هایش را عمل کرده.

ماشین , درونم یک نفر را زیر می گیرد
مردی درونم خواب می بیند که می میرد
از درد دارد مغز خود را گاز می گیرد
یک عمر با افکار خود بحث و جدل کرده.

یک دختر زیبا درونم با کتِ جین اش
سیگار بر لب می رود تا فازِ سنگینش
شهد و شکر می ریزد از اندام شیرینش
پا توی کفشِ هر چه زنبور عسل کرده!

یک کودک بسیار بازیگوش در من هست
(یک دست جام باده) را می گیرد و یک دست....
هر قدر من خم تر شدم او آخرش نشکست
او هر چه غیر محتمل را محتمل کرده.

یک پیرمرد پیزری که , مثل من گیج است
شکل سقوطی دردناک اما به تدریج است
هی مرگ می آمد , و او هی از اجل می جست
از بس نمرده خویش را ضرب المثل کرده.

اما من از این آدمک ها سخت بیزارم
در جای جای مغز خود زنجیر می کارم
با اینکه خوابم, دائما از درد بیدارم
تنها فقط یک گام با خود فاصله دارم
مثل کسی که زادگاهش را بغل کرده!



#بنیامین_پورحسن


انتشار آثار سوخته با شعرهای یواشکی 👇
@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki

در چاردیوار اتـــــاقی تنگ محبوسی
بی پنجره _ این بدترین ابزار جاسوسی _

دیگر به چشم کور آدم ها نمی آیی
در تنگنای چشم شان آرام می پوسی

ماندی کدامش را درون شعر بنویسی:
سیاره بودن در مدار ذهن تیفوسی؟

جراحی اندیشه بر تخت تناقض ها؟
چاقوی شک بر هیکل ایمان موروثی؟

خود را پس از یک عمر توی آینه دیدن
گریه به قصد خودکشی در حین روبوسی؟
.......................
پشت مانیتور می نشینی تا که بنویسی
اینباکس ایملت پر است از فحش ناموسی!!
.......................
بنویس و خالی کن خودت را با ولنگاری
بالا بیاور هر چه را که در سرت داری

بنویس که سخت است جای دیگری بودن
در انتـــــــــــــــــــــظار روزهای بدتری بودن 

سخت است قبل از مرگ روی خاک گندیدن
زیر فشار خـــــــــــــــــاطرات از درد خندیدن

خود را به تفتـــــــیش عقاید متهم کردن
خود را لگد کردن و مثل اسب رم کردن

خود را که در اقصا نقاط درد می جویی
با پوزخندی زیر لب آهسته می گویی:

مطرود یک شهری ولی عین خیالت نیست
این بی خیالی خوب می دانی که راحت نیست

جغرافیایی که تو را با حرص می بلعد 
در را به روی هر چه غیر از درد می بندد

از تو چه مانده جز تنی بر زبری رنده ؟!
محکوم زجری از گذشته , حال , آینده

هر روز مثل عکس برگردان دیروز است
این آدمک ته مانده ی انسان دیروز است

دیدی که پنبه شد سر آخر هر چه رِشتی تو؟!
ناشی ترین بازیگر یک سرنوشتی تو !!
...................................
کشتی به کشتی می رود از بندر ذهنت
صد خاطره , صد عشقِ ناشی از جدایی ها

دریا به دریا بادبان های بلاتکلیف
حتا خدا گم می شود در ناخدایی ها

صخره به صخره می روی تا خشکی موهوم
در هم شکسته می شوی از آشنایی ها

دیگر توان ناله ای را هم نداری چون
زخمی نشسته بر گلو از همصدایی ها

شک می کنی!اینجا کجای سرنوشتت بود؟!
_شک بهترین راه است تا اسپینوزایی ها* _

خط می کشی دور خودت را چون که ممنوعی :
{بپّا یه وقتی سرزده اینجا نیایی ها !!!!}
...............................................
از بوق ماشین ها که بدخوابت نخواهد کرد
محتاج مشتی قرص اعصابت نخواهد کرد

از عشوه های شهوت آلودی که دیگر نیست
از تاب موهایی که بی تابت نخواهد کرد

از انعکاس جیغ در آیینه هایی که
تا هفت توی وهم پرتابت نخواهد کرد

از آن همه تنها تو ماندی _عکس یک بن بست_
عکسی که دیگر هیچ کس قابت نخواهد کرد

خوش باش چون تا آخر عمرت زمستان است
این آفتاب بی رمق آبت نخواهد کرد !!!!


*اسپینوزایی = اسپینوزا +مصدر زاییدن !!!


#بنیامین_پورحسن


انتشار آثار سوخته با شعرهای یواشکی 👇
@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki


تاملات اپیزودیک یک مست👇👇


اپیزود اول


مست باشی و فقط جام , جهانت باشد

و فقط اسم یکی ورد زبانت باشد


و فقط اسم یکی که به تو انداخت تو را

مخرج مشترک سود و زیانت باشد


آنچنان گم بشوی از خودت از او تا که

"ناکجا" , ساده ترین قید مکانت باشد


لگد و مشت به بخت بد خود هی بزنی

طعم خون [خونِ خودت ]توی دهانت باشد


بوی باروت بگیرد همه ی زندگی ات

قلب یک فاجعه پشت ضربانت باشد


قطع امید کنی از خود و جان سختی خود

الکلِ سگ درجه قاتل جانت باشد


درد و تب می کشدت استامینوفن کشک است

زندگی , غوطه وری در لگنی از اشک است.


اپیزود دوم

از سرت خنده کنان ارتش شب می گذرد

اره ای کند که از روی عصب می گذرد


راه می افتی و با سایه ی خود درگیری

آخرِ قصه اگر پا بدهد می میری


آخر قصه اگر پا بدهد , آزادی

آخر قصه اگر پا بدهد آزادی...!


مست کردی که به راهی که نرفتی بروی

مست کردی که به قانون خودت پشت کنی


می روی تا که به کاویدن خود برخیزی

توی سوراخ به سوراخ شب انگشت کنی


لشگری یک نفره هستی و باید بروی

قصد جان و جگر آنکه تو را کشت کنی


قصد ماندن بکنی , نوبت رفتن برسد

و جهان منتظر اینکه سوپرمن برسد !


اپیزود سوم

"مسخ کافکا" شده ای[سوسک سیاهی بر تخت]

با کمی "امشی" و "پیف پاف" نمیری بدبخت !!


کیش و ماتت نکند "اسب ترووا"ی جهان!

سر هر خانه که هستی به همان وضع بمان!


نگذار این شب وحشی به زمینت بزند

تبر شک به بنِ سست یقینت بزند


نگذار از سرِ تو پر بدهد مستی را

زهرمارت بکند مزه ی بدمستی را


از مدرنیته به عصر حجرت برگرد و

از کفِ کوچه به پشت پدرت برگرد و


آس و پاسی که تویی , نطفه ی لقی که تویی

به سرآغاز خودِ دربدرت برگرد و


به تماشای عفونت زدگی های تنت

لای خونابه و چرک جگرت برگرد و


موش بیچاره!به جاروی دم ات مومن باش!

و به سوراخ ترین جای سرت برگرد و..


شاید امشب بشود روی زمین بگذاری

بار سنگین سری را که به دوشت داری!


اپیزود چهارم

زایمان کرده شدی از شکم کولی ها

قوم و خویشان تو هستند همه کولی ها


یک نفر شکل خودت توی قفس می چرخد

و جهان دور سرت مثل مگس می چرخد


جام ها خالی و پر می شود و وقتی نیست

الکی خوش تر از آنی که بگویی کافی ست


وقت تنگ است و باید دل از اینجا بکنی

توی دروازه ی خالی به خودت گل بزنی


ناشکیبانه ترین حالت خود را ببری

سری از روی تغابن به تحمل بزنی


بین راه آمدن و باز به راه افتادن

بین بیچارگی و چاره شدن پل بزنی


فصل انگور بیاید، و به وسواس تمام

تاک ها را همه پیوند به الکل بزنی


می شود ساده بگیری که به آخر برسد

هفت پشتت اگر از پشت به خنجر برسد.


اپیزود پنجم

تو گذر کرده ای از هر چه چراغ قرمز

واقعا "مرد نکونام نمیرد هرگز "؟!


واقعا اسم تو در خاطره ها خواهد ماند؟!

لحن اندوه تو در حنجره ها خواهد ماند ؟!


شک نکن آخر بازی همگی "Game over" اند

بچه خوکان شکم پر همگی توی "فر" اند


حیف دیگر نفسی نیست که فریاد شوی

همه بیداد کشیدند که تو داد شوی


از تو یک آه فقط مانده به ژرفای گلو

سیخ داغی که به ماتحت زمین رفته فرو


از تو یک خاطره بر روی سفر جا مانده

پای تاول زده ات زیر گذر جا مانده


خانه ای سوخته در مزرعه ای سوخته تر

ارث خونین پدر پیش پسر جا مانده


جنگ مغلوبه شد و هر دو طرف رقصیدند

از تو یک لکه ی خون روی سپر جا مانده...


سگ به سگ ، شیشه پس از شیشه عرق می شکند

جام می افتد و با یک "شترق " می شکند !

#بنیامین_پورحسن


انتشار آثار سوخته با شعرهای یواشکی 👇
@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki


ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺭﺍﺫﻝ ﺍﺩﺑﯽ
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥِ ﺍﻭﺑﺎﺷﻢ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﻦ ﻧﺮﺳﺪ
ﺭﻭﯼ ﻣﻐﺰﻡ ﺍﺳﯿﺪ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﻢ
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻋﺪﻡ
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﮔﻢ ﺑﺎﺷﻢ
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺗﺎ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ ﺟﻨﻮﻥ
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﮔﻢ ﺑﺎﺷﻢ
ﻣﻦ ﺑﺪﻫﮑﺎﺭِ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻫﺴﺘﻢ
ﻣﯽ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻋﺪﻡ
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺍﻧﮑﺎﺭِ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻫﺴﺘﻢ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺣﺎﻝ
ﭼﻮﺑﻪ ﯼ ﺩﺍﺭِ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻫﺴﺘﻢ
" ﻣﻦِ ﺯﯾﺮ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎ ﻣﺪﻓﻮﻥ " *
ﭘﺎﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ
ﻭ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺖ ﺗﺨﺖ ﺍﺳﺖ ↓
ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﺍﻡ ﺭﺍﻧﺪﯼ
‏[ ﺍﯾﻦ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﺍﺳﺖ [!
" ﺍﺣﻤﺪ ﺷﺎﻣﻠﻮ " ﺷﺪﻥ ﺩﺭﺩ ﻭ
" ﻣﻬﺪﯼ" ﻭ " ﻓﺎﻃﻤﻪ" ﺷﺪﻥ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ
ﺳﺨﺖ ﺗﺮ , ﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻧﺎﺧﻮﻥ !
ﻧﻔﺮﺕ ﻭ ﺳﯿﺦ ﺩﺍﻍ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﺩ
ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻭﺭِ ﮔﻮﺷﯽ ﺳﺖ
ﮐﻪ : ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ! ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺑﺎ ﺩﻝِ ﺧﻮﺵ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺧﻮﺍﺏ , ﺧﻮﺍﺏ ﺧﺮﮔﻮﺷﯽ ﺳﺖ
ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﻋﻀﻮ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﻣﻐﺰ ﻭ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺳﺖ
‏[ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻓﯿﻠﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﺁﻗﺎ ﺟﻮﻥ! ‏]
ﻃﻌﻢ ﺗﻠﺦ ﻣﺮﺍ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ
ﺗﻠﺦ ﻭ ﺟﺎﻧﺴﻮﺯ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺁﻫﻢ
ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﻣﺮﺍ ﻧﺴﻨﺠﯿﺪﯼ
ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪﺍﯼ ﺁﻩ ﮐﻮﺗﺎﻫﻢ
ﻣﻦ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻣﺮﺍ ﻭﻝ ﮐﻦ
ﺁﺧﺮ ﺧﻂ ﻭ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﻫﻢ
ﺑﮑﺶ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺑﺎ ﮔﻠﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺟﻮﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﺑﺎ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻨﮕﯿﻦ
ﺑﺎ ﺳﻼﺣﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﯼ ﭼﺎﻗﻮ
ﺑﺎ ﺗﻔﻨﮓ ﻭ ﻓﺸﻨﮓ " ﻣﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻦ "
ﺑﺎ ﺗﻮﺳﻞ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ
ﺧﻮﻥ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﺮﯾﺰ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﻓﺮﻕ ﻫﺎ ﻫﺴﺖ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﻥ ﺗﺎ ﺧﻮﻥ !
ﮐﺎﺵ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﻫﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﻭ
ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ
ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺷﻤﺎﻝ ﺷﺎﻟﯿﺰﺍﺭ
ﺣﯿﻒ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺟﺎﻥ ﺳﺨﺘﯽ
ﺳﺮ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﺮ ﺩﯾﻮﺍﺭ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﯾﺎ ﻗﺎﻧﻮﻥ !
ﺍﻭﻟﻢ ﺯﺟﺮ ﻭ ﺁﺧﺮﻡ ﺯﺟﺮ ﺍﺳﺖ
ﺍﻭﻟﺶ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺁﺧﺮﺵ ﺩﺭﺩﯼ
ﻭ ﺩﺭ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻧﺎﺭﻓﯿﻘﺎﻧﻢ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺷﮑﻠﯽ ﻋﺠﯿﺐ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ
ﮐﻞ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﮐﺮﺩﻡ
ﺣﺒﺲ ﻭ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻗﺴﻤﺘﻢ ﮐﺮﺩﯼ
" ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺷﻌﺮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻤﻨﻮﻥ "! *
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺷﻌﺮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﻤﻨﻮﻥ .....


#بنیامین_پورحسن


*⃣ ﺗﻮﺿﯿﺢ : ﻣﺼﺮﺍﻉ ﻫﺎﯼ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺍﺭ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻬﺪﯼ ﻣﻮﺳﻮﯼ ﻋﺰﯾﺰ
ﻫﺴﺘﻨﺪ


انتشار آثار سوخته با شعرهای یواشکی 👇
@sherhaye_yavashaki
@sherhaye_yavashaki


لالایی 

از جهانی به تنگی تابوت

با لبانی که خورده مهر سکوت

با سلامی به گرمی باروت

عرض به , خدمت مبارکتان ↓

 

ننگ و رسوا چنان خرِ دجال

- بدترین حال ممکن است این حال! -

ای جناب محول الاحوال !

حال ما را به قبل برگردان.

 

ما گرفتار نکبت خویشیم

سوگوار مصیبت خویشیم

پایمال رعایت خویشیم

اختراع بدی ست این انسان !

 

گرچه گردن کلفت و بدذاتیم

مثل "شعبان جعفری" لاتیم *

ما سبب ساز انقلاباتیم

- خیزش و سینه خیزِ بعد از آن ! -

 

فصل هامان به جز زمستان نیست

زندگی دور باطل و گیجی ست

زندگی عین مرگ تدریجی ست

مثل اعدام با نخ دندان !

 

هر کسی که برادر من شد

دست آخر وبال گردن شد !

عمرمان صرفِ فعلِ "کردن" شد

مثل حیوان که با خود حیوان...

 

گاوها را به خیش می بندند

خویش را در طویله می گندند

یا به ریش من و تو می خندند

گور بابای هر چه بی وجدان !

 

از سر تخت خود نیفتادی

بی تفاوت به اصل آزادی

چه گرفتی که این چنین دادی

زنده ها را برابرِ زندان ؟!

 

لحظه ها مرز سلب و ایجاب اند

ریشه ها در مسیر سیلاب اند

بچه ها با تفنگ می خوابند!

آخرین بند را بلند بخوان ↓

 

آخرِ این دریچه ها دار است

هر دری باز رو به دیوار است

جوخه ی اتش ات خبردار است

و تفنگت به روی رگبار است

با توجه به اینکه می دانی

(دست بالای دست بسیار است)

..........

بی خیالِ قضیه دایی جان !!!

 

#بنیامین_پورحسن


انتشار آثار سوخته با شعرهای یواشکی 👇
@sherhaye_yavashaki