قافلهای چونان نای وُ نخلها، کشتیهایی که غرق میگردند، در برکهی پلکها. قافلهای، دنبالهی طویلیست از سنگ اندوهان. سبوهاییست نالههایش، سرشار از خدای و ماسهها: غزالیست این. میآیدمان در سیارهای، زنانمان دربَرش میگیرند وُ از شکوه و روشنیاش، جامهها وُ رویاها میبافند وُ شکل میدهند مرواریدها. میآغازد سقوط را در شهرهای غزالی فرود میآورد فرقان وُ زفان و میآویزند پیشانیها در غبار/ در شهرهای غزالی چونان شرارهای بیمکان، و مثال شتریست باد. . #آدونیس برگردان #صالح_بوعذار کتاب «صحنه و آینهها» نشر سیب سرخ
۲ بانو تنت بهار و هر دندانت کبوتریست که آواز میخواند به نامم... صحرایی شو و درآغوشم گیر تا مرا تاریخی باشد از تندر... میپرسم آیا عشق تنها جاییست که مرگ نمیآیدش؟ .۳
هر ثمره، زخمیست وُ طریقی به سویت. عبور میکنم از تو تویی که مرا منزلگهی، ساکنت میگردم امواج منی تنت دریاست وُ هر موجْ بادبانی.
#کتاب_دگردیسیها_و_کوچ_در_اقالیم_روز_و_شب. ۴ سخنگویم؟ از چه؟ و به کدامین سوی ره سپارم؟ پرسیدمت ای مرغک بحری ای موجْسوار آبی دریا. هرگز. که میگوید پرسیدهام وُ که گفت: مینگرم بحر وُ سخن میگویم مرغ دریا را؟ نبودهام هرگز نرفتهام هرگز نگفتهام هرگز نقض میکنم خویشتن و میافزایم به قاموسم: زبانم هیچگاه نبوده از آن، باری، دهانم هیچگاه نبوده دهانم. آه! ای ستاره ویرانی، ای گُلِ خون.
▫️ آدونیس ▫️ برگردان: صالح بوعذار ▫️ برگرفته از کتاب محاصره
۵ من کاکلی اندوهم/ من گرگ شادمانیام ای سر برآورده از این آسمان/ تو زخمِ جاری دگری یا رنگین کمانی. .
من آیا سنگم؟ یا مهی، تهی از بهشت وُ دوزخ؟ یا بقایای غباری؟ کیست که ژرفنای درون پریشانم را گوید: چرا گریستن نتوانم؟
۷ «نهانخانهی راز»
آنک زنی راه میرود لابهلای گامهایش؛ خیالی گاه از چشمانش میتراود بهسان گمانی یا تأویلی و گاه به خواب میرود در نهانخانهی رازی. . #آدونیس #از_آستین_شعر برگردان #صالح_بوعذار #نشر_ثالث پن: برشهایی از چند شعر . http://B2n.ir/z87284 لینک تهیه کتاب از وبسایت نشر ثالث. . B2n.ir/p50293 . لینک تهیه کتاب «از آستین شعر» از فروشگاه 30 بوک.
سخنگویم؟ از چه؟ و به کدامین سوی ره سپارم؟ پرسیدمت ای مرغک بحری ای موجْسوار آبی دریا. هرگز. که میگوید پرسیدهام وُ که گفت: مینگرم بحر وُ سخن میگویم مرغ دریا را؟ نبودهام هرگز نرفتهام هرگز نگفتهام هرگز نقض میکنم خویشتن و میافزایم به قاموسم: زبانم هیچگاه نبوده از آن، باری، دهانم هیچگاه نبوده دهانم. آه! ای ستاره ویرانی، ای گُلِ خون. ۲. زنی که خواهانِ توست در بسترِ خویش، درختیست سرشار از آشیانههای خواهش و زنی، که پذیرای تو میگردد در بسترت پرندهایست مهاجر... ۳. من کاکلی اندوهم/ من گرگ شادمانیام ای سر برآورده از این آسمان/ تو زخمِ جاری دگری یا رنگین کمانی؟ ۴.
میخمند درختانی تا وداع گویند.
میشکفد شکوفهای، فخر میفروشد وُ پایین میآورد برگهایش تا وداع گوید. راههایی، بسان فاصلههای میان تنفس؛ و بدرود میگویند کلمات. به تن میکند پیکری تنپوش شن وُ فرو میافتد در بیابانش تا وداع گوید برگی، دلدادهی دوده وُالفبا وُ شاعران، بدرود میگوید وُ نیز، بدرود گفت چکامه. ۵.
اینک چه مینگری وُ کدامین معنا میجویی؟ باور داری آیا/ مییابیاش وُ میبینی، آن که برادر باشد تو را وُ گوش دَهدَت؟ آواز خواهیم خواند تا زمانِ سر زده/ دری باشد وُ باد، کلیدی که نهاده باشیم در وی؛ شرر اسرار و فرو میافکندش عشقمان در آغوشت. ۶.
پیکرهایی که میخواندشان قاتل چونان لطیفهای، پوسیده استخوانهایی این گوشتپاره، سر کودکیست یا تکّهی اخگری؟ این که مینگرم پیکر است یا کالبدی ِگلین؟ میخمم؛ چشمانی میدوزم وُ پهلویی رفو چهبسا یاریام کند گمان وُ ره بنمایدم روشنی حافظه! ۷.
سیهگشت بهار در حافظهی زمین/زمستان آنسان که مینگاردش مرگ: احتضاریست یا خونریزی؛ یکی روزگار برون میآید از آبگینهی جَبر وُ از کفَ قضا/ روزگار سرگشتگی/ بداههگوی زمان است وُ هوا را نشخوار؛ چهسان، از کجا بشناسیدش؟ قاتل بیچهرهایست/ تمام چهرهها از آنِ اویند... ۸. بوزینهای بنشسته بر صخرهی پیشگویی/ مینگرد مرا، گویی قدیس ویام: گویم آیا اسماعیل آتش من است وُ هاجر، سرایم؛ و ابراهیم، خنکا؟ او را چه گویم؟ آیا دعوی خدایی کنم؟ و فریاد کنم بهشت خویش: «حوا»، سیب وُ «آدم» شهوت است وُ مرگ، کلید آسمان؟ آیا گویم: مرا اینجا پاییست وُ آنجا، دستی و مرا اسبانیست در باد؟
۹.
بارها گفتهام شعر تهنشین شده در حافظهام را: کدامین ارّه بر گردنم تقریر میکند آیهی سکوت را بر من؟ برای که روایت کنم خاکسترم را؟ . #کتاب_محاصره #آدونیس برگردان #صالح_بوعذار #نشر_روزنه قیمت: ۱۲۵۰۰۰ هزار تومان. چاپ اول: بهار ۱۴۰۲ . لینک تهیه کتاب با ۲۰ درصد تخفیف، از وبسایت نشرروزنه.
. منتشر شد. ایجاز شاعرانه، تصوّف، ابهام هنری، نگاه سوررئال و رویایی از مشخّصههای شعر آدونیس است. ازین منظر، ذهن و عین، در شعر آدونیس، در بافت و ساختار شگرفی در هم تنیدهاند و نمیتوان آنها را تفکیک کرد. تجربهی شعری وی، عصیانی بر تمام کلیشهها، ثوابت و قراردادهاست و این عصیان نه تنها شعر را درهم مینوردد؛ بلکه حتّی آن بخش از اندیشهی ایستای عربی را هدف میگیرد.
آدونیس از اسطوره، رمز، شخصیّتهای اسطورهای، تاریخی، دینی، فرهنگی و ادبی برای فربگی بنمایههای شعری خویش بهره میگیرد. بهرهگیری آدونیس از سمبولیسم اسطورهای، از این نیاز ناشی میشود که وی میخواهد دلالتهای معنایی و خوانشهای هرمنوتیکی متعدّدی را فراروی مخاطب بگشاید و شعر را از تفسیرهای تکساحتی برهاند و پایانی باز را برای مخاطب رقم بزند. در کتاب محاصره، نامها و اعلام فراوانی ذکر شدهاند. نامهایی چون: قرقماس، طهماز، امیه و ... نمادی از سلطه و چیرگیاند و نام «اسماعیل» بیش از سی بار تکرار میشود که بر زبان، تاریخ و دین، فرهنگ عربی و پدرانگی دلالت دارد و از این رهگذر «اسماعیل» نماد اصول و پایههای متصلّب عربیست که انسان عربی باید از آنها بگذرد؛ چراکه شخصیّت اسماعیل که فدایی پدر خویش شده، رمزی از سنّت و سرسپاری سیاسی است.
تاریخ نیز در این مجموعه، عنصری کلیدیست که شاعر در بستر رخدادهای تاریخیای چون دورانِ مغولی_مملوکی عثمانی بستر کنونی جهان عرب را ارزیابی و تحلیل میکند و استبداد حاکم بر این واقعیّت عربی را استمرار همان هژمونی استبدادِ تاریخی میداند. . سخنگویم؟ از چه؟ و به کدامین سوی ره سپارم؟ پرسیدمت ای مرغک بحری ای موجْسوار آبی دریا. هرگز. که میگوید پرسیدهام وُ که گفت: مینگرم بحر وُ سخن میگویم مرغ دریا را؟ نبودهام هرگز نرفتهام هرگز نگفتهام هرگز نقض میکنم خویشتن و میافزایم به قاموسم: زبانم هیچگاه نبوده از آن، باری، دهانم هیچگاه نبوده دهانم. آه! ای ستاره ویرانی، ای گُلِ خون.