#برگه_شوندان✔️ یادی و شعری از زندهیاد محمد مختاری
#علی_صدیقیاولین همکاری جاودانیاد محمد مختاری با نشریه ادبیای که من سردبیری آن را به عهده داشتم، یعنی ویژه " فرهنگ، هنر و اندیشه - نقش قلم" به مقاله "انسان شعور طبیعت است"، در باره شعر نیما یوشیج، به سال ۱۳۶۷ برمیگردد. این مقاله را زندهیاد مختاری به طور دستی به من سپرد تا به یادِ دوستش محمد امینی لاهیجی (م. راما) منتشر کنم.
به همراه شاعران ارجمند کاظم سادات اشکوری، عمران صلاحی و فرامرز سلیمانی به افتتاحیه نمایشگاه نقاشی نیما پتگر رفته بودم و از قبل با محمد مختاری در همان نمایشگاه قرار داشتم. مقاله را در پاکت سفید بزرگی قرار داده بود و گفته بود قرار است این نوشته را در کتابم منتشر کنم و حالا قبل از نشر، دوست دارم آن را به یادِ م. راما به آن دوست درگذشتهام تقدیم کنم. آن مقاله را در شماره پنجم ویژه ادبی نقش قلم در سال ۱۳۶۷ منتشر کردم. پس از آن در سال ۱۳۶۸ یک شعر و سال ۱۳۷۰ نیز شعری دیگر از محمد مختاری در دو شماره از ویژههای ادبی نقش قلم منتشر کردم که برایم پست کرده بود.
اما مقاله مهم و تقریبا بلندی از زندهیاد محمد مختاری را در سال ۱۳۷۳ منتشر کردم. (اخیرا سهراب مختاری عزیز، که ویژگی پدر را در ادب و فرهنگ در خود دارد، از من خواست تا آن مقاله را برای تدوین کتابی تازه در اختیارش بگذارم، که چنین کردم).
پاسخ محمد مختاری را به پرسشی که برای اولین شماره" هنر و اندیشه گیلهوا" (تابستان 1373) طرح کرده بودم، منتشر کردم. مقالهاش در پاسخ پرسش من در باره "مفهوم هویت ملی و ادبیات..." نوشته شده بود. "هنر و ادبیات و معضل هویت ملی" عنوان نوشته او بود. منوچهر آتشی، جلال ستاری، کاظم سادات اشکوری، شمس لنگرودی و محمد روشن نیز به پرسش مطرح شده پاسخ گفته بودند.
آذر ماه هر سال (12 آذر) یادآور قتل دردناک این شاعر، مترجم و پژوهشگر ارزنده است. شعر زیر از شاعر، که در شماره نوروزی ۱۳۷۰ "فرهنگ، هنر و اندیشه - نقش قلم" منتشر شده، هم خاطر عزیز او و هم یاد یاری و همکاریاش را در من زنده میدارد:
آخرین نیمکت
شعری از محمد مختاری
آن یک عصاکشان
خود را کنار نیمکت میرساند.
این یک نگاه رهگذری را میجوید
که گامهای لرزانش را همراهی میکند
تا سایه دراز بید مجنون
این رو به باد روسریش را میگشاید
آن رو به آفتاب کلاهش را بر میدارد:
- "در خاطرات رفته هنوز جایی هست".
میآرمند
خیره به بال شاپرکان
تا غروب
خاموشنای نیمکت و جسم
رنگ پریده، سایه خسته.
و آفتاب کمکم میپرد
در خاطرات رفته جایی هست؟
گیسوی بید مجنون
بر شانههای تاریک نیمکت .
خرداد ۱۳۶۶
https://t.center/shavandanpage