#برگه_شوندان #ظل_الغزلکوتاه در رثای
#امیر_هوشنگ_ابتهاج«
ظل الغزل» شعر نوین پارسی
سایه را آوانگاردیستهای مرکزگرایِ افراطی و پسامدرنیستهای مرکزگریز و زبانمحور نمیتوانند بنابر سیستمهای نگرشی و نگارشی خود، حتا شاعر بدانند.
اما شعر و کلام ابتهاج خورند و پسند عاشقان عشق و شیفتگان تغزل پارسی شده است و این حقیقت را نمیتوان مترادف دانست با دیدگاههایی که شعر دوستان به موجهای زودگذر شعرنماهای
#پوپولیستی و
#ژورنالیستی دارند زیرا شخصیت شعری و کارکتر شعر ابتهاج با تمام روابط وسیع و حتا در برخی موارد تقلیدمند، بینامتنی با شعر کهن پارسی بویژه
#مکتب_عراقی دارد، در اغلب آثارش در کلیت خویش یک متن پیشنهاد دهنده و دارای استایلیست که در صورت پیروی از آن مشخصا سایهی سنگین و فاخر ابتهاج پیشاپیش در حرکت خواهد بود، ابتهاج
#نیمایی شد اما نیمایی نشد و فضای
#پارادوکسیکال این گزاره را چنین میتوان تبیین کرد که جهان
#سوبژکتیو ذهن ابتهاج حتا به
#پیشانیستانی و
#پیشامنزوی مربوط میشود زیرا ابتهاج بی تردید یک تغزل اندیش غریزی بود و همین خصیصهی ذاتی نتوانست با تمام اندیشههای
#چپ و
#مارکسیستی آن روزگاران سایه، شعرش را از فضای «من_تو»محورانه و عاطفی نگرانهی مشرقیاش، به معنای راستین کلمه، اجتماعی و
#نارمانتیستی کند.
و همین باعث شد که ساحت
#ابژکتیو شعر ابتهاج هرگز مدرنیسم و جنبشهای موازی
#نیما و
#پسانیمایی را برنتابد.
و اگر مواجههی کاشفانهی ابتهاج با
#تک_غزل #فروغ_فرخزاد نبود شعر ابتهاج از
#کلاسیسم #رهی_معیری و
#شهریار چنین پرنیان اندیشانه گذر نمیکرد، ابتهاج جهان شاعرانهی خویش را در تک غزل فروغ کشف کرد و تداوم بخشید و سایهی غزل پارسی نوین شد.
و بدینسان با تمام لطافت و بلاغت شعرهای پرنیانی نیماییاش چون به نیکی به این معرفت رسیده بود که جهان قلب و قلم او با
#آوانگاردیسم بیگانه است؛ به سرزمین مادری خویش یعنی غزل برگشت و به مقام امیری رسید و
ظل الغزل شعر نوین ایران شد.
و همین تخت امیری و
ظل الغزل بودن امیرهوشنگ ابتهاج باعث شد، محکمترین و بتونیترین زبان خنیامند غزل نوین پارسی شود و استواری و یکدستی و فاخرانگی بتونیسم زبانی ابتهاج را به هیچ شاعر پساکلاسیک پارسی نتوانسته است همآورد باشد.
سپاسمند:
#آرش_آذرپیکنوزدهم امرداد /۱۴۰۰۱ خورشیدی
روز پرواز سایه ی غزل تا ابدیت
نامشان زمزمهی نیمه شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند
https://t.center/shavandanpage