#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران

#مرتضی_مردیها
Канал
Логотип телеграм канала #شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران
@sharyaran1401Продвигать
507
подписчиков
13,7 тыс.
фото
11,2 тыс.
видео
661
ссылка
#روزنه_گشادان

با ادب باش تا بزرگ شوی

از میان نام‌های فامیل دوتایش برای من جالب بوده: کوچکیان، و بزرگیان. نهایت اینکه به مصداق ضرب‌المثل «برعکس نهند نام زنگی کافور»، بزرگیان‌ها بعضی‌هاشان به طور رقت‌انگیزی کوچک بوده‌اند. از آن جمله یکی که از شدت امپریالیسم‌ستیزی، به بهانه‌های سیاسی، به غرب گریخت تا در سایۀ شیطان بزرگ به فن شریف مفتخواری روزگار بگذراند.

یعنی از مالیات سرمایه‌داران و هم زحمت‌کشان آن کشورها، پول‌هایی تحت عناوین مختلف بگیرد و انرژی برآمده از آن را صرف اثبات این کند که نظام سرمایه‌داری نظام مزخرفی است؛ و البته تا حدی هم راست می‌گوید؛ چرا که یک نظام زالوپرور است. خودش در انبار غَلّۀ خودش موش می‌پرورد. علت پیشرفتِ کُندِ آن در دهه‌های اخیر هم گویا همین بوده است. به قول شاعر:
گر نه‌ موشِ دزد در انبان ماست
گندمِ اعمالِ چل ساله‌ کجاست!؟

باری نقل است‌ که یکی از این جماعت، به مراکز اداری ذی‌ربط مراجعه کرده و پروندۀ پناهندگی یا مهاجرت یا چیزی در این مایه‌ها‌ گذاشته بوده. کارمند مربوطه پرسش‌هایی می‌کرده و فرم‌ها را پر می‌نموده. از جمله پرسش‌ها یکی این بوده که شما به این کشور تشریف بیاورید چه فایده‌ای برای این سرزمین یا برای بشریت در کلیت آن خواهید داشت‌.

طرفِ ذی‌ربط مطالبِ بی‌ربطِ فراوانی گفته از جمله در سوک عدالت و ستایش حقوق بی‌نوایان (بدون قائل شدن به هرگونه تبعیض میان تنگ‌دستان و گشاد‌پایان) و اندازه‌گیری دقیق فواصل طبقاتی (به‌ویژه طبقۀ یک و همکف) و دفاع از حکومت‌های بومی با تأکید بر حق آدمخواری آنان (به مثابۀ غنای فرهنگی) و اعتراض به داغایش جهانی (علی‌الخصوص در اعضای تحتانی) و حق همه‌جورجنس‌گرایی (که با تنوع‌طلبی کاملاً یکی نیست) و کارسازی برای پناهندگی یا‌ مهاجرت (که تعابیر نژادپرستانه‌ای است و مِن‌‌بعد باید گفت تشریف‌فرمایی) تمامِ شوربختانِ عالم به غرب (با خانۀ مجانی و مقرری مکفی بدون کسر مالیات) به مثابۀ یک حق مسلم، حرف‌های اضافی در مورد ارزش اضافی و ظلم مضاعف و انسان طراز مکتب و مواردی از این دست خطابه‌های غرّایی ایراد می‌کند.

کارمند مربوطه تمام این سخنان را، که البته به‌عنوان یک پرولتاریای کارمندی از درک همۀ ظرافت‌های آن عاجز بوده، با توجه به قراین ظاهری و باطنی (و معنای نام فامیل) جمع و جور می‌کند و در زیر این قسمتِ پرسشنامه که از «آوردۀ محتملِ متقاضی» پرسیده بود، به طور مختصر و مفید می‌نویسد:
2 big eggs and 1 wide hole
امضا و مهر
#مرتضی_مردیها

#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران
#مرگ_بر_کلیت_جمهوری_انیرانی
#چپ_هراس_هراسی


یکی از علمای اعلام در بلاد افرنگیه در این «زمانه» گفته است که در ایران چپ هراسی به وجود آمده است.
خدمت شما عرض کنم روایت داریم که الچَپُّ چَپّان. چپ دو چپ است: یکی چپه و دویُّمی واژگون.
اولی روی درب سمت شوفر وامانده و دومی معلق زده و رو طاق سریده.

چپ اولی خیلی بدخیم نیست. نهایت می‌گوید آقا هوای بینوایان را داشته باشید و دولت باید کمی رابین هودی کند. همیشه هم متر دستشان است و فاصله طبقاتی را اندازه می‌گیرند و دائم هشدار می‌دهند که آقا زیاد شد! از این چپ هم اگر کمی هراس داشته باشیم جای دوری نمی‌رود.

چپ دومی اما، اما، همانی که ضدامپریالیست است و مبارزه با آمریکا برایش ناموسی است و دنبال مصادره کردن اموال است و بنی بشر را به دو بخش تقسیم می‌کند: دزد و کارگر، و حکومت‌ها را هم ایضا به دو دسته وابسته غربی و مستقل شرقی، و خب اخیرا هم به مصداق گل بود به سبزه نیز آراسته شد، نگران محیط زیست و اسلام هراسی و دخالت فرهنگ‌های غربی در ممالک بومی و همجنس خواهان و چندجنس خواهان و اینها هم شده است؛ همانی که ۵۷ را روح جهان بی‌روح می‌دانست و هم اینک هم وضع موجود را هر چند بد ولی بهتر از پیشاپنجاه و هفت می‌داند، این چپ، مواجهه با این چپ را می‌گویید چپ هراسی!؟ شوخی می‌فرمایید!

این چپ از اسکندر و سعد و تموچین بدتر بوده، و کل این ۴۵ سال «فقط یکی» از گناهان اوست. لذا احوط آن است که همیشه آن را همچون گودزیلا در نظر آوریم و از وحشت آن سلسله البول بگیریم. بله، بدبختانه برای شما، خوشبختانه برای ایران و ایرانیان، تشت رسوایی این چپ چنان از بام افتاده که صدای تلق تلوق دنباله‌دار آن مثل بازار مسگرها گوش فلک را کر کرده.

فقط نگاه کنید به همین نمایشگاه کتاب و ببینید چه کتاب‌هایی پرفروش بوده. انواع کتاب‌های لیبرالی و نوع کتاب‌هایی که بیداری از خروپف جزمیت کمونیستی است. بله، دورانِ سختِ سرخ‌های سیاه و سیاه‌های سرخ در حال افول است.

البته من زياده خام خیال هم نیستم. این جماعتِ چپِ واژگونیه دست بردار نیست و جنس خود را که عقرب و وزغ است جای هدهد و بلبل به خلایق قالب می‌کند، ولی بهر حال، دوره احتشام‌شان به سر رسیده. دوره‌ای که چپ با انسانیت و درک و آگاهی و زیرکی و مسئولیت و پیشرفت و عدالت و کلی اسم‌های قشنگ دیگر معادل بود و لیبرالیسم فحش محسوب بود تمام شد. تمام تمام که نه، ولی اینقدر که زعمای چپ دچار چپ هراس هراسی شوند.

#مرتضی_مردیها


#مرگ_بر_سه_فاسد_ملا_چپی_مجاهد
#مرگ_بر_کلیت_جمهوری_انیرانی
#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران
📗فلسفه‌های روانگردان
#مرتضی_مردیها

برترین فضیلت چیست؟ پاسخ این پرسش به‌گمان دشوار می‌رسد؛ با خرده‌تأملی می‌توان دریافت که لابد بر حسب این‌که چه جایگاه اجتماعی و عقیدتی را از آن خود کرده باشیم، پاسخی درخور همان می‌دهیم. مگر نه که مالداران بی‌مالان را به قناعت توصیه می‌کنند و بینوایان ثروتمندان را به مروت؟ نه آیا که در میدان جنگ شجاعت باید و در صحن دادگاه صداقت؛ در وقت تنگدستی باید صبور بود و هنگامه‌ی فراوانی شکور؛ با کودکان مهربانی باید کرد و با پیران همزبانی؟ ادبِ کار جدیت است و ادبِ فراغ شوخ‌طبعی؛ مدیران را صولت و احتشام می‌زیبد و مریدان را تواضع و احترام؛ در دنیای کهن شرف از آنِ شوالیه بود و در دنیای نو از آنِ کارآفرین؛ شرقیانِ دور بیش‌تر کار می‌کنند و تمکین و مردم خاورمیانه بیش‌تر داعیه دارند و دعوا. با همین ترتیب می‌توان بر این سیاهه افزود و دامن سخن دراز کرد و پیام‌گیران را متقاعد نمود که با سن و جنس و کار و بار و زمان و مکان و موقعیت و تربیت و منافع و غیره، ارزشی می‌تواند برتر باشد یا فروتر یا اصلاً ناارزش شود.

#کتاب
#شهریاران_جنبش_دادخواهی_ایران
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دیدگاه

حدود ۲۰ سال پیش ضمن سخنرانی‌ای در دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران، که بعدأ مضمون آن در کتاب «در دفاع از سیاست» چاپ شد، گفتم که گمشدۀ مردم ایران که در جنبش مشروطه‌خواهی دنبال آن می‌گشتند، آزادی (در معنی جمهوری‌خواهی) نبود؛ نظم، امنیت، حکومت قانون و، بیش از هر چیز، توسعه و پیشرفت و رفاه بود.
مجالس مشروطه‌ نه‌فقط کمکی به این موارد نکرد، بلکه آفات بیشتری به مدیریت سیاسی و پیشرفت کشور زد.
دقیقاً به همین دلیل، کودتای سرتیپ رضاخان و ظهور رضاشاه پهلوی شکست آرمان‌های «انقلاب مشروطیت» نبود، نجات آن بود.

برخی پرسشی را مطرح کرده‌اند مبنی بر اینکه مگر با جمهوری نمی‌توان به نظم و پیشرفت رسید. پاسخ من این است که البته که‌ می‌توان، کما اینکه بسیاری رسیده‌اند، اما

اولاً، در زمانی که ما صحبت آن را می‌کنیم (زمان احمدشاه قاجار) انتخابات و برگزیدن کسی برای ریاست جمهوری یا حتی نخست‌وزیر منتخب مجلس، چیزی بهتر از دمکراسی ۲۰-۳۲ به دست نمی‌داد، که عمر متوسط هر کابینه سه-چهار ماه بود. این خود به دلیل بیسوادی گستردۀ مردم و نبود حداقل‌های نظم و امنیت و قانون و آزادی مشرف به هرج و مرج بود.

دوم اینکه، من نمی‌گویم فقط اقتدار مصلح یا فقط مشروطه، شمایید که می‌گویید فقط جمهوری. و طوری می‌گویید جمهوری و آزادی، که گویی رأی دادن آحاد مردم بالاترین حدی است که جامعه‌ای می‌تواند به آن برسد. در حالی‌که در ۱۲ فروردین ۵۸ هم‌ مردم رأی دادند.
سخیف‌ترین فکری که ما را به اینجا رساند این بود که در همۀ عالم مفسده‌ای بدتر از سلطنت و موروثی بودن آن نیست. نه انگار انتخابات می‌تواند هیتلر و پوتین و چه بسا القاعده و داعش سر کار بیاورد.

پادشاهانی بوده‌اند که ستم کرده‌اند یا ناکارآمد و عیاش و کم عقل و بی‌وجود بوده‌اند، ولی بسیاری از اوج‌های تاریخ بشری را پادشاهان رقم زده‌اند. همان‌هایی که با انتخابات نیامده و نرفتند.‌

درخشش #رضاشاه خیره کننده بود؛ به تمام‌معنای کلمه، نجات‌بخش. دشمنی با او را یکی آخوندهایی رقم زدند که فرهنگ و  آموزش و قضا از چنبرۀ آنها بیرون‌ می‌آمد، و یکی هم کمونیست‌هایی که برای الحاق ایران به شوروی نه مشروطه می‌خواستند نه جمهوری، و دیگری هم روشنفکرانی که تنها عُرضه‌ای که داشته‌اند نفی و نقد مدرنیته بوده است؛ و از همه بدتر، سواد اعظم عامه‌ای که مغزهایشان زیر فشار این دو-سه دسته کج شده بود.

#مرتضی_مردیها

#نه_به_جمهوری_اسلامی
#ما_ملت_کبیریم_ایران_رو_پس_میگیریم
🖌 حدود ۲۰ سال پیش ضمن سخنرانی‌ای در دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران، که بعدأ مضمون آن در کتاب «در دفاع از سیاست» چاپ شد، گفتم که گمشدۀ مردم ایران که در جنبش مشروطه‌خواهی دنبال آن می‌گشتند، آزادی (در معنی جمهوری‌خواهی) نبود؛ نظم، امنیت، حکومت قانون و، بیش از هر چیز، توسعه و پیشرفت و رفاه بود. مجالس مشروطه‌ نه‌فقط کمکی به این موارد نکرد، بلکه آفات بیشتری به مدیریت سیاسی و پیشرفت کشور زد.
دقیقاً به همین دلیل، کودتای سرتیپ رضاخان و ظهور رضاشاه پهلوی شکست آرمان‌های «انقلاب مشروطیت» نبود، نجات آن بود.


#مرتضی_مردیها


#نه_به_جمهوری_اسلامی
#ما_ملت_کبیریم_ایران_رو_پس_میگیریم
#دیدگاه

کی بُرده کی باخته

در آستانۀ سالگردهایی که برای بسیاری غصه‌آور و غمگین‌ساز است، می‌خواهم بر این اصرار کنم که به‌رغم این شرایط باید تا می‌شود و تا می‌توان از غم و غصه بگریزیم. اگر اوضاع را نمی‌توان عوض کرد، احوال را عوض کنیم. این هم‌ ممکن است هم واجب.
دیدن مشکلات و آرزوی بهبود و البته پس از برآورده نشدن آن زدن به در افسوس و افسردگی آسان‌ترین و عادی‌ترین کاری است که می‌شود کرد و می‌کنند. زیرکی و زرنگی در آن است که بکوشیم از این روال رایج کمی فاصله بگیریم.

اول به دلیل اینکه دنیا بدون این حکومت هم جای خیلی شیرین و شکرینی نیست؛ و دوم به دلیل اینکه اگر قدرت اهورا در خوب کردن این دنیا محدود است، قدرت اهریمن هم در تباهکاری بی‌نهایت نیست. از منظر شرایط واقعی و بیرونی همیشه چیزهایی برای ناراحتی و ناامیدی هست، وظیفۀ عقلی و اخلاقی ما است که با تغییراتی در روحیه و انتظارات خود به جنگ آن برویم. حتی اگر تمامی مشکلات و مصیبت‌های ما صرفاً سیاسی بود، رندانه و هوشمندانه بود که چنین نینگاریم، و شادی را به دُمِ دَم و دستگاه گره نزنیم و به تغییر آن مشروط نکنیم.

عزیزان، اگر با استناد به انبوه خرابی‌ها و جواب ندادن برخی تلاش‌ها برای تغییر، دچار افسردگی و ملال شدن خود را عادی و موجه می‌دانید، در اشتباهید. البته که اوضاع عمومی ما رقت‌انگیز است، ولی رقت‌انگیزتر آن است که بخواهیم از فشار شکست‌ها دق کنیم.
هرچند در همین موضوع شکست هم، به گمان من، بایستی تأمل کرد.

البته که ما شکست خورده‌ایم. از روز اولش شکست خوردیم؛ تلخ و سیاه و تباه‌. این که قابل انکار نیست. ولی آن طرف هم خیلی پیروز نیست. برای اولین بار در عمرش، در یکی از دو موضع اصلی‌اش، که بودنش با آن تعریف شده بود، در برابر مردم (زنان) شکست خورد و آشکارا عقب نشست. و نقد و تحلیل بی‌رودربایست حکومت هم چنان داستانی شد بر سر هر بازار که دیگر ملاحظه و احتیاط در بیان آن نیست. و نیز بسیاری از باورهایی که زمانی دراز آبرویی داشت بی‌آبرو شد و بسیاری باورهایی که بسا سال‌های سخت باعث بی‌آبرویی و تمسخر و تحقیر بود از لاک خود به در آمد و سخت‌رو و چالاک دعوی آبرو و اعتبار کرد. پس اینطور هم نیست که کماکان سلسلۀ شکست‌ها به زیان مردم باشد.

از این گذشته، دقیقاً برای وارد کردن شکست دیگری به خصم، باید تا می‌توانیم از غم و غصه (حالا از گرانی باشد یا فشار زورگویی، از بی‌آبرویی جهانی یا مجازات بیگناهان) دوری کنیم. نمی‌گویم آسان است. نمی‌گویم به میزان بسیار شدنی است. می‌گویم به وجوه مثبت خودمان و زندگی نگاه کنیم و سعی کنیم به‌زور خود را سر پا نگاه داریم. اصلاً فکر کنیم خصم می‌خواهد ما غمگین و با حسی از شکست‌خوردگی باشیم؛ مبارزۀ ما، یک قسم، درافتادن با این خواستۀ اوست.

#مرتضی_مردیها

#ایران_را_پس_میگیریم
#ایران_را_دوباره_خواهیم_ساخت
دست کم حالا و پس از تجربه‌ی ۴۵ ساله، لازم نیست سلطنت طلب باشی تا در سالروز خروج پادشاه از ایران حسی از داغداری و حیرت و حسرت داشته باشی.

فقط کمی شعور و شرف کافی است.

#مرتضی_مردیها

#شاهنشاه_روحت_شاد
#جانم_فدای_ایران__جانم_فدای_شهریار
#ما_ملت_کبیریم_ایران_رو_پس_میگیریم
#برای_نوبل_بازان

اگر قرار است جایی سر تعظیم فرود اوریم، چرا در سرزمین خود و به نیاکان خود نه!
#مرتضی_مردیها
....
پس از شکست پروژه رهبر تراشی یادشان افتاده که ایرانیند و زنبیل خود را در صف گذاشته اند
اصلاح طلبند و ابن الوقت
عاقاشون هم به صرافت تحول خواهی افتاده و برای گرم کردن تنور انتخابات دست به دامنشون شده...

حتما پزشک این یکی هم بهش گفته اگر میخواهی بواسیرت عود نکند باید مرتب تعظیم کنی و یا چون هالو عده ای را مامور به...

راستی چرا همه پهلوی ستیزان مشکل یبوست فکری و جسمی دارن😀

به ملت و وکیل زنده ملت تعظیم کن اخوی
#ایرانا

#مرگ_بر_سه_فاسد_ملا_چپی_مجاهد
#ما_ملت_کبیریم_ایران_رو_پس_میگیریم
#دیدگاه

بنیان اصلی فکر پنجاه‌و‌هفتی

از حدود دو قرن پیش که حوزۀ علمیۀ نجف (در شکل جدیدش) با ظهور نخبگانی چون شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی به راه افتاد، و از حدود یک قرن پیش که حوزۀ علمیۀ قم را شیخ عبدالکریم حایری یزدی تأسیس کرد و مشاهیری چون آیت‌الله حسین بروجردی در آن به تربیت عالمان دینی پرداختند، در میان ده‌ها آیت‌الله صاحب‌رساله، حتی یک نفر هم معتقد به فعالیت‌های انقلابی و برقراری حکومت‌ نبود و نشد.

اقلیت جوان و میانسالی از این قوم که به این ایده‌ها رو کردند، بخش مهمی از عقاید و انگیزه‌های خود را از محافل روشنفکری چپگرا اخذ و اقتباس کرده بودند. چنانکه بزرگی از آنان از ماجرای دیدار خود با آل‌احمد و خواندن کتاب غربزدگی خبر داد و دیگری در خطابه‌های خود از علی شریعتی، با عنوان «به‌قول آن محقق بزرگ»، نقل قول می‌آورد. نیز اینان با محافلی چون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و حتی با گروه‌هایی چون مجاهدین ارتباط داشتند.

مهم‌تر و کلی‌تر از این‌موارد اینکه، اقلیت مزبور، اغلب، درس‌های حوزه را خوانده و نخوانده از آن فاصله گرفته و با آموزه‌های انقلابی در سطح منطقه و حتی جهان و فکر و فضای سیاسی مسلط آن دوره انس گرفته و در فرایند تولید نوعی سوسیالیسم مساهمت می‌کردند؛ سوسیالیسمی که تلاش می‌شد از اسطوره‌های آیینی، زیر نام‌های عدالت‌خواهی، ظلم‌ستیزی،  درافتادن با طاغوت و استکبار و نظایر این‌ها، پشتوانه‌هایی برای آن دست‌وپا شود. به‌عبارتی، کمتر کسی، ابتدا به ساکن، در ادبیات آیینی، به برابری و مبارزه و انقلاب و ... برخورده بود. عموماً، ابتدا در فرهنگ سیاسی مارکسیستی زمانه با این مفاهیم آشنا شده و سپس، بسا به دلایل تاکتیکی، به تطبیق آن با آیین رو کردند.

روحانیت سنتی علاقه‌ای نداشت که دم و دستگاه مسجد و محراب و منبر خود را همچون یک شبکۀ سازمانی در اختیار اقلیت آخوند سیاسی (یا به‌تعبیری، سیاسی‌ِ‌ ملبس‌شده) قرار دهد، که هر کدام دیگری را خارج از صراط مستقیم می‌دانست. ولی با گسترش ناگهانی عقاید انقلابی در میان مردم، خصوصاً جوانان، اینان پشتوانه‌ای پیدا کردند و روحانیتِ سنتیِ نامعتقد به انقلاب و انقلابی‌گری را، تقریباً به زور، از مساجد بیرون راندند یا ساکت کردند و خود بر امور مسلط شدند. مساجد، مرکز انقلاب نبود، به وسیله جوانان انقلابی و اقلیت کوچک طلاب سیاسی تسخیر شد. بخش مهمی از روحانیت سنتی، حتی پس از ۵۷ هم با آن چندان از در آشتی درنیامد و کم‌وبیش حاشیه‌نشین شد، ولی بخشی هم این روایت جدید از آیین را همچون یک واقعیت پذیرفت و حتی کوشید از نمد آن کلاهی هم برای سر خود بسازد.

اشتباه نکنید درپی تکرار آن توضیح نیستم که دو روایت از آیین هست، یکی بد و دیگری خوب. مطلقاً. آیین هرچه بود، بود؛ اما نسبتی با انقلابي‌گری، تشکیل حکومت، ضدیت با امپریالیسم، و وحدت با روسیه و چین نداشت.

شیخ مرتضی انصاری ولایت سیاسی را انکار کرد. آخوند خراسانی وجود فقها در مجلس شورا را پذیرفت، ولی دادن حق وتو به آنان را ناروا دانست. سید ابوالحسن اصفهانی (رییس حوزۀ نجف) دستور داد نواب صفوی را از عراق سوار ماشین کرده و در مرز ایران پیاده کنند. شیخ عبدالکریم حائری در خصوص رفتار تند‌ رضاشاه در قم (در برخورد با یک معمم) فتوا داد حرام است کسی کلمه‌ای راجع به آن صحبت کند. سید حسین بروجردی امر کرد نواب و یارانش را به زخم چوب از فیضیه بیرون انداختند، و با دربار ارتباطی مسالمت‌آمیز داشت. سید ابوالقاسم خویی (مرجع شیعه) برای شاه انگشتر متبرک فرستاد. با توجه به این‌موارد، به گمانم سخت نیست پذیرفتن این که از چنین نهادی، انقلاب و حکومت آیینی بیرون نمی‌آمد.

مهدی بازرگان پس از برکناری گفت که چهل سال ما اسبی را زین‌ کردیم ولی فلان و فلان نرسيده، پریدند روی آن و تاختند. راست می‌گفت؛ الا اینکه زین و یراق کردن آن اسب، کمتر بر عهدۀ معتدلانی چون او بود. زین‌کننده‌ اصلی چپ‌هایی بودند که دایم او را از جهت به‌قدر کافی انقلابی‌ نبودن طعن و لعن می‌کردند؛ از جمله دانشجویان چپ مذهبی‌، که برای جلو زدن در چپیّت، از چپ‌های لامذهب، سفارت امریکا را اشغال کردند.

مهمترین دانشگاه فنی ایران به نام یک چریک چپگرای مذهبی است.‌ در تهران دو اتوبان به نام نواب صفوی و فداییان اسلام وجود دارد و حتی خیابان‌هایی به نام پاتریس لومومبا (مبارز چپگرای افریقایی) و سیمون بولیوار (انقلابی ضداستعمار امریکای جنوبی) وجود دارد، ولی خیابانی به نام هیچیک از مراجع بزرگ شیعی که گفتیم در تهران نیست.
این موارد گویای چیزی در خصوص ماهیت اصالتاً چپ ۵۷ نیست؟

#مرتضی_مردیها

#جانم_فدای_ایران__جانم_فدای_شهریار