#رهایی_تودهها ( ۱ )
لودویک_فون_میزس
تاریخ بشر، تاریخ اندیشهها است. چون این اندیشهها، تئوریها و عقاید هستند که کنش انسان را هدایت میکنند و غایات نهایی را که انسان در سر دارد و ابزارهایی را که برای دستیابی به آنها به کار میگیرد، تعیین میکنند.
رخدادهای هیجانانگیزی که احساسات را بر میانگیزند و توجه ناظران بیرونی را به خود جلب میکنند، صرفا بازتاب دگرگونیهای ایدئولوژیک هستند. چیزی به عنوان دگرگونیهای فراگیر و ناگهانی در مسائل انسانی وجود ندارد. آنچه در تعبیری بسیار گمراهکننده «نقطه عطف در تاریخ» خوانده میشود، پیدایش نیروهایی در صحنه روزگار است که پیشتر برای مدتی دراز در پشت صحنه اثرگذار بودهاند.
ایدئولوژیهای نو که از مدتها پیش ایدئولوژیهای قدیمیتر را از میدان بیرون انداختهاند، آخرین پردهها را برمیافکنند و حتی کندذهنترین افراد از دگرگونیهایی که پیشتر به آنها اهمیت نمیدادهاند، آگاه میشوند.
به این معنا دستیابی لنین به قدرت در اکتبر ۱۹۱۷ بیتردید یک نقطه عطف بود. اما معنای آن با آنچه کمونیستها به این نقطه عطف نسبت میدادند، تفاوت بسیاری داشت.
پیروزی انقلابیون شوروی تنها نقشی کوچک را در تحول به سوی سوسیالیسم بازی کرد. سیاستهای کشورهای صنعتی اروپای غربی و مرکزی در پشتیبانی از سوسیالیسم، در این میان بسیار اثرگذارتر بود. اهمیت و اثرگذاری برنامه تامین اجتماعی بیسمارک در مسیر برپایی سوسیالیسم، بیشتر از بهرهکشی تولیدکنندگان مرتجع روسی بود. شرکت ملی خطوط راهآهن پروس تنها نمونه بنگاه تحت مدیریت دولت بود که دستکم برای مدتی از شکستهای آشکار مالی دوری کرده بود.
انگلیسیها پیش از ۱۹۱۴ بخشهایی اساسی از نظام تامین اجتماعی آلمان را به کار گرفته بودند. در یکایک کشورهای صنعتی، دولتها به سیاستهای دخالتگرایانهای که قرار بود دست آخر به سوسیالیسم بینجامند، سرسپرده بودند. در طول جنگ بیشتر آنها اقداماتی را در پیش گرفتند که سوسیالیسم جنگی خوانده میشد. برنامه هیندنبرگ۱ آلمانیها که البته به خاطر شکست آلمان نتوانست به تمامی پیاده شود، نه تنها رادیکالتر از برنامههای مشهور پنج ساله روسها بود، بلکه بسیار بهتر از آنها نیز برنامهریزی شده بود.
شیوههای روسی نمیتوانست برای سوسیالیستهای کشورهای عمدتا صنعتی غرب کاربردی داشته باشد. برای این کشورها تولید محصولات برای صادرات، بسیار حیاتی بود.
نمیتوانستند نظام روسی استوار بر خودکفایی اقتصادی را به کار گیرند. روسیه هیچگاه تولیدات خود را در اندازههایی که ارزش گفتن داشته باشد، صادر نکرده بود. این کشور تحت حاکمیت نظام شوروی تقریبا به کلی از بازار جهانی غلات و مواد خام کنار رفت.
حتی سوسیالیستهای متعصب نمیتوانستند نپذیرند که غرب نمیتواند چیزی از روسیه بیاموزد. روشن است که دستاوردهای تکنولوژیکی که بلشویستها به آنها میبالیدند، صرفا تقلیدی خامدستانه از کارهای انجام گرفته در غرب بود. لنین کمونیسم را این گونه تعریف میکرد: «قدرت شورایی به علاوه برقرسانی».
حال آن که برقرسانی بیتردید ریشه در روسیه نداشت و کشورهای غربی در این میدان نیز مانند هر شاخه دیگری از صنعت، روسیه را پشت سر میگذاشتند.
اهمیت واقعی انقلاب لنین را باید در این نکته دید که این انقلاب، بروز ناگهانی اصل
#سرکوب و
#خشونت نامحدود بود. نفی همه اندیشههای سیاسیای بود که برای سه هزار سال بر تحول تمدن غربی سایه افکنده بود.
حکومت و دولت چیزی نیست مگر ابزار اجتماعی
سرکوب و اجبار خشن. برای پیشگیری از نابودسازی همیاری اجتماعی از سوی گروهها و افراد ضداجتماعی، گریزی از این ابزار که همانا قدرت پلیس است، نداریم.
سرکوب و پیشگیری خشونتبار از فعالیتهای ضداجتماعی به کل جامعه و یکایک اعضای آن سود میرساند.
⏬⏬⏬