#مسابقه_فرهنگی_ادبیشرکت کننده شماره دو2
#خاطره این عکس زیبا را که بسیار هنرمندانه برداشته شده،چند روز پیش در بین عکسای ذخیره شده از زادگاه خود روستای کرکان دیدم عکس جالبیست و خواستم درباره ی آن چیزی بنویسم.
این عکس آنقدر زیباست که نیاز به شرح و زیرنویس ندارد؛ خودش یک دنیا حرف دارد!
یک روستا زاده یا روستانشین با دیدن تصویر گوسفندان در حال چریدن چه احساسی پیدا می کند؟
برای من با دیدن این عکس، همزمان تصویر و صدا و بو دست به دست هم دادند و مرا به سال های بسیار دور و کوچه های پر گرد و غبار غروب آبادی بردند؛ زمانی که گوسفندان سرآسیمه از صحرا وارد ده می شدند و کوچه ها از سر و صدا و جست و خیزشان برای لحظاتی از وضعیت عادی خارج می شد؛ هر گوسفند راه خانهء صاحبش را بلد بود و خودش ضمن اینکه گله در حال عبور از کوچه های روستا بود، وارد خانه ی صاحبش می شد.
برای من که در جلو در حیاط به انتظار ورودشان می ایستادم خیلی عجیب می نمود که چطور راه خانه را گم نمی کنند! بره ها را با مادرهاشان به چرا نمی فرستادند،برای همین گوسفندان در پایان روز سرآسیمه و شتابناک به سوی بره هاشان می آمدند! به محض رسیدن گوسفندان به کوچه و نزدیک شدنشان به خانه، بره ها که از صدا و شاید بوی مادرها نزدیک شدنشان را حس می کردند، بع بع شان بلند می شد!
گوسفندان مادر از کوچه و بره ها از داخل طویله و حیاط مخصوصشان قشقرقی به پا می کردند که تماشایی بود!
هنگام ورود گوسفندان، اهالی جلو در حیاط به استقبال آنها می ایستادند و گوسفندان را می شمردند که کم یا زیاد نباشد. اگر گوسفندی به اشتباه وارد حیاط می شد می گفتند این گوسفند "غلطی " است یا اینکه "غریب اومده"!
صاحب گوسفند غریب باید خانه به خانه سراغش را می گرفت و می پرسید: گوسفند غریب ندارید؟!
یادم هست آن روزها از اسم های مختلفی که بزرگترها برای انواع گوسفندان به کار می بردند، چندان سر در نمی آوردم؛ قوچ و میش و ... اسم هایی بود که بارها از زبان پدر و مادر می شنیدم و بزرگتر که شدم دانستم به گوسفند نر، قوچ و به گوسفند ماده، میش گفته می شود.بره هم در هر سالی یک اسمی داشت.
نمی دانم هنوز هم می شود در کرکان صحنهء بازگشت گوسفندان به آبادی را دید یا نه. سال هاست چنین منظره ای را ندیده ام اما هم اکنون که این خاطره را می نویسم بوی گوسفندان را حس می کنم و صدایشان را می شنوم!
عادل میرزایی_روستای کرکان
🍀🍀🍀🌷🌷🌷🌷@sharraTelegram