#روهام_نامه#قسمت_اولاین داستان تخیلی با کمک تاریخ و جغرافیای منطقه توسط یکی از همشهریان نوشته شده که متن کامل آن در آینده چاپ خواهد شد.
در زمان های قدیم چندین سال قبل پسری در
#کزاز زندگی میکرد که اسمش روهام بود ,روهام فرزند کمبوجیه فرمانروای کزاز بود ,کزاز از آبادانی چیزی کم نداشت از همه جور درخت و گیاه و جانور در آنجا زندگی میکردند و آن منطقه سرچشمه رودهای زیادی بود ,از آرزو های روهام این بود که ببیند سرانجام این رودها چه میشود ,چند باری هم از موبد درخواست کرده بود سرانجام رود را در خواب به او نشان دهد ولی موفق نشده بود .روز ها گذشت و روهام در آرزوی طی کردن مسیر رود بود که روزی تصمیم خودرا با مخالفت اطرافیان عملی کرد او در طی چند روز قایقی ساخت .و یک شب خود را از قلعه خارج کرد و سوار بر قایق در رود به راه افتاد . ابتدا به
#پیل_دوآب رسید دو رود کله ومهاجران به هم پیوسته و
#رود_شراء را تشکیل دادند قایق رهام سرعت گرفت همانطور که روهام ابهت
#لجور را مینگریست رفت و رفت و رفت تا به
#اسکان و جزنق رسید مردم اسکان از او استقبال کردند او هم بر اساس نقشه اش به سراب اسکان رفت و از آنجا بازدید کرد و سوار بر قایقش شد و به
#خسبیجان رسید از باغهای سیب خسبیجان بازدید کرد و دوباره سوار برقایق به راه افتاد پارو زنان به
#آودومان یا
#گوره زار رسید از قبرستان
#هفت_برارون دیدن کرد و از دامنه
#کوه_شاه_کیخسرو اطراف گورخری را برای ناهار شکار کرد و آن را کباب کرد و بعد از استراحت به راه افتاد پارو زنان به سمت
#علی_گذر رفت ودر آن چشمه که به رود می ریخت حمام کرد بعد از علی گذر
#مس و
#دهشیرخان به
#مانیزان رسید و مردمان مانیزان از او استقبال کردند و شب را در آنجا گذراند وصبح فردا شاهد حمله اژدهایی از یکی کوهها روستا بود روهام به درگاه خدا دعا کرد و آن مار بوسیله رعدوبرقی به سنگ سفید تبدیل شدو آن کوه،کوه مار نامگذاری شد . ظهر به آباده رسید آباده روستایی بود که ضحاک در آنجا عمارتی برای خود ساخته بود و چند وقت یکبار از پارس به اینجا می آمد روهام پایش را آنجا نگذاشت و برای عبادت به غار کیخسرو رفت.از غار مستقیما به قلمستانهای دهسد رهسپارشد بعد از
#دهسد سمت سناورد حرکت کرد
#سناورد روستایی پراز باغات زیبای انگور و میوه بود. بعد سناورد و دیدار از سنگ نگاره های تاریخی این روستا به شهر تاریخی
#الاج رسید شهری بزرگ که بازار و معبد و کاخی در آن بود و به واسطه بیمارستان ها یا علاج خانه های متعدد آن را الاج می خواندند روهام با در خواست والی الاج تصمیم گرفت چند روزی در آنجا بماند و از الاج دیدن کند او به معبد دره سیر رفت و خدا را نیایش کرد و روزی نامه ای از پدرش به دستش رسید که در آن نوشته شده بود (پسرم از اینکه بزرگ شده ای و میخواهی جهانگردی کنی خوشحالم لطفا مراعات حال من را هم بکن و سعی کن زود تر برگردی چون این تاج و تخت برای توست و من که عمرم از هفتصد گذشته و زندگانیم رو به خزان است .از طرف کمبوجیه) روهام از اینکه پدرش با رفتنش راضی بود خوشحال شد و سوار بر قایق به راهش ادامه داد و به دژ نظامی
#گورسین رسید قلعه ای مستحکم و بزرگ با مردمانی با فرهنگ , در آنجا شش هزار مرد جنگی دیدکه آماده دفاع از دیارشان بودند،آنجاهم نماند و حرکت کرد گویی دوست داشت زود تر سفرش تمام شود و خیالش آسوده گردد پارو زنان
#کرکان را هم رد کرد و به شهر
#مس و ایجان که پایتخت چگنی و آل عجل بود رسید شهر نسبتا بزرگی بود که بازاری در روز چهارشنبه ها در آن دایر بود و مردم این شهر از مناطق سلسله و چگنی و الشتر لرستان به اینجا آمده اند این هارا والی مس به روهام گفت.......
#ادامه_دارد...
@sharraTelegram