📜بررسی یکی از دلایل تفاوت میان دیدگاه استاد جنیدی و برخی منتقدان (گفتار دوم)و اهمیتِ دانستن زبان پهلوی
پیش از این نیز گفتاری را با همین عنوان آوردیم و یکی از دلایل تفاوت میان دیدگاه استاد جنیدی و دیگر مصححان را در ویرایش شاهنامه، به تفصیل بررسی کردیم. همچنین یک مقاله را به این که «چرا دانستن زبانهای باستانی ایران برای فهمیدن شاهنامه بایسته است؟» ویژه کردیم که با آن پیوند دارد. اکنون یک بار دیگر نگاهی کوتاه به این موضوع می اندازیم.
یاداوری میکنیم که شاهنامه از زبان پهلوی ترجمه شده است، و کاربرد زبان فارسی، خود در زمان ساسانیان روی به فزایش داشته است. ازین رو، میان سخن فردوسی و زبان پهلوی، پیوند فراوان به چشم میخورد.
استاد روانشاد، دکتر یحیی ماهیار نوابی، چنین عقیده دارند:
”اگر بگوئیم دقیقی یا فردوسی یا هر دو، پهلوی (=پارسیک) نمیدانسته اند، بدان مانَد که بگوئیم زبانی را که شعرهای خود را بدان سروده اند نمیدانسته اند.“
بسیاری از واژه های فارسی، در گذر زمان، کاربرد و معنایی دیگرگون یافته اند. یکی از تفاوتها میان دیدگاه استاد جنیدی و پژوهندگان دیگر در ویرایش شاهنامه، از همینجا برمیخیزد. برای نمونه، استاد میان "بیاراست" و "برآراست" تفاوت میگذارند و ازین رو برخی ابیات را با این نگرش ویراسته اند.
نیز واژة "برنوشتن" را درست نمیدانند زیرا «نوشتن» در زبان پهلوی «نی پیشتَن» nīpīštan است؛ پیشوند «نی» پائین و زیر را نشان میدهد، و «پیشتن» از «پَئیش» paīš در فارسی باستان آمده است به معنای «پیچاندن». چون نامه ای نگاشته شود آن را «در می نوردند» (میپیچانند) تا توماری گردد. پس اندک اندک، ’نوشتن‘ به معنای نگاشتن به کار رفت. بر بنیاد آنچه گفتیم، ’برنوشتن‘ نادرست است، زیرا با پیشوند «نی» که رو به پایین دارد، نشاید پیشوند «بر» را آوردن که رو به بالا دارد.
برخی منتقدان استاد، این نگرش به ریشه ها را ضروری نمیدانند و نزدیکی آشکار میان شاهنامه و زبان پهلوی را نادیده میگیرند. این منتقدان، هر آنچه را که به دست نسخه برداران به ما رسیده است، درست و بی نیاز از اصلاح میشمارند و معیار اصلی تصحیح از دید آنها مقابله دستنوشته ها است، و حتی به معنای واژه ها در سده های پسین نظر دارند.
در شاهنامه، برخی واژه های پهلوی به همان صورت پهلوی خود آمده اند، مانند «رَوِشن» (رَویشن در پهلوی)، که امروز «روش» میگوییم. برخی واژه ها نیز با اندکی دگرگونی در صورت، با معنای پهلوی خود آمده اند. در دو مقالة نامبرده، چندین نمونه را بررسی کردیم. اینک نمونه ای دیگر:
در سپاه راندن بهرام پورگشسب (چوبینه) به جنگ با ساوه شاه، بهرام لشکری کوچک با دوازده هزار سپاهی، از مردان چهل ساله برمیگزیند. هنگام رویارویی با سپاه عظیم ساوه شاه، تا دَه رَش در دو سوی جایگاه لشکر را که راهِ گریز بود گل آلود میکند تا سپاهیان ایران نگریزند، زیرا که پای اسپ، در میان راه گل آلوده میلغزد و بر زمین میخورد. دبیر لشکر به نزد بهرام میرود و ترس خود را از این کار بهرام و از کوچکی سپاه ایران چنین بیان میکند:
بدو گفت کـ : ”ین را خود اندازه نیست
مگر بخت ایرانیان، تازه نیست
ز لشکر نگه گن بدین رزمگاه!
چو موی سپیدیم و گاو سیاه!
بدین جنگ، تنگی به ایران شود
بر و بوم ما، پاک، وَیران شود
نه خاک است پیدا نه دریا نه کوه
ز بس تیغدارانِ توران گروه“
(اندازه: سنجش. سپاه ما قابل سنجش و مقایسه با سپاه توران نیست.)
«مگر» در این مصرع، برابر با «ماهَکَر» پهلوی است (ما اگر، مَه اگر)، و سخن چنین گزارش میشود: مبادا (مبادا اگر) بخت ایرانیان تازه نباشد؛ راه گریز را چرا میبندی؟
برای آگاهی بیشتر در این زمینه، دو مقاله ای را که در بالا نام بردیم، در نوشته های پیشین جستجو کنید.
📜