شهدا شرمنده ایم

#شهید_امین_کریمی
Канал
Логотип телеграм канала شهدا شرمنده ایم
@shahidsharmandeimПродвигать
57
подписчиков
8,72 тыс.
фото
2,02 тыс.
видео
638
ссылок
سلام عزیزان هی دم زدیم از یاد یاران و شهیدان اما وفای بر شهیدان را یادمان رفت ادمین کانال @arainezhad 🌷ثبت کانال در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی🌷 http://t.center/itdmcbot?start=shahidsharmandeim
ای باد سحربه عزیزم سلامم برسان✋🏻 درخلوت وصلـ او پیامم برسان💌


برصبح وصال وشام زلفش بگذر❤️
یعنےکه دعای صبح و شامم برسان!⛅️


#شهید_امین_کریمی
#همسرانه #همسر_شهید
#صبح_بخیر

🍃🌸 @shahidsharmandeim
روزایے که پیشم نبود و میرفت مأموریت،
واقعاً دوریش واسم سخت بود😔
وقتمو با درس و دانشگاه پر میکردم📚
با دوستام میرفتم بیرون...
قرآن میخوندم...
خبر شهادتشو که شنیدم
خیییلی ناراحت شدم💔
تو قسمتے از وصیت نامه ش نوشته بود:

"زیبای من❤️
خدانگهدار..."

اوج احساسات و محبتش بود😌
بیقرار بودم
حالم خیلے بد بود😰
هر شب با خدا حرف میزدم
التماس میکردم که خوابشو ببینم...
که ازش بپرسم...
چرا رفت و تنهام گذاشت؟؟💔

با حضرت زینب (سلام الله عليها)
حرف ميزدم
رو به خدا كردم و گفتم:
"خدایا...
راضی ام به رضای تو…
اون واسه حضرت زینب
(سلام الله عليها) رفت"

بعدش قرآن خوندم و خوابیدم
اومد به خوابم
تو خواب بهش گفتم:
تو قووول دادی که برگردی
چرا تنهااام گذاشتی...؟😭
چرا رفتے؟😭

گفت:
من اسمم جزو لیست شهدا بود💚
من مذهبی زندگی کردم!

گفتم:
پس من چے…؟
چطوری این مصیبتو تحمل کنم؟💔
تو که جات خوبه...
بگو من چیکار کنم..؟😰😢

گفت:
برو یه خودکار بیار!
اسممو رو کاغذ نوشت✍🏻
تو پرانتز…
"همسر مهربونم"💞

گفت:
"ما تو این دنیا آبرو داریم!
شفاعتتو میکنم😌
با صدای اذون صبح بود که از خواب پریدم
دیگه آرامش گرفتم💚
دیگه الان از مردن نمیترسم...
میدونم شوهرم اون دنیا شفاعتمو میکنه💞

عقدمون💍
۲۹ اسفند سال ۹۱ بود...
روز ولادت
حضرت زینب (سلام الله علیها)
شروع و پایان زندگیمونم با خانوم حضرت زینب (سلام الله علیها )
گره خورده بود...💚
🥀💔 @shahidsharmandeim

#همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی
#همسران_شهدا #شهدای_مدافع_حرم
#عاشقانه‌های‌همسران‌شهدا 💞👇🏻


روز آماده شدن حلقه‌های ازدواجمون،
گفت
«باید کمے منتظر بمونیم تا آماده بشه!‌🙄
گفتم
«آماده است دیگه،منتظر موندن نداره!😬
حلقه‌ها رو داده بود
تا 2 حرف روش حک بشه"Z&A"

اول اسم هردومون
روی هر دو حلقه حک شد😍💞
خیلی اهل ذوق بود😌
سپرده بود که به حالت شکسته حک بشه✍🏻نه ساده!
واقعاً‌ از من هم که یه خانوم ‌ام،
بیشتر ذوق داشت😍☺️


#همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی
#ازدواج #همسرانه #شهدای_مدافع_حرم


💞 @shahidsharmandeim
امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ می‌زد و می‌پرسید چه می‌ڪنے ؟

اگر می‌گفتم ڪارے را دارم انجام می‌دهم می‌گفت:
«نمی‌خواهد! بگذار ڪنار
وقتے آمدم با هم انجام می‌دهیم.»💕

می‌گفتم:
«چیزے نیست،
مثلاً‌ فقط چند تڪہ ظرف ڪوچڪ است» 🍽🍶

می‌گفت:
«خب همان را بگذار وقتے آمدم با هم می‌شوریم!»😎😁

مادرم همیشہ به او می‌‌گفت:
«با این بساطے ڪه شما پیش می‌روید همسر شما حسابے تنبل می‌شود ها!»😐

امین جواب می‌داد
«نه حاج خانم!
مگر زهرا ڪلفت من است؟
زهرا رئیس من است.»😌🙊😊

بہ خانہ ڪه می‌آمد دستهایش را به علامت احترام نظامے ڪنار سرش می‌گرفت و می‌گفت:

《سلام رئیس.》✋🏻🙄❤️😅

🥀💔 @shahidsharmandeim

#همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی #همسرانه
#عاشقانه‌های‌همسران‌شهدا
#شهدای_مدافع_حرم
روزایے که پیشم نبود و میرفت مأموریت،
واقعاً دوریش واسم سخت بود😔
وقتمو با درس و دانشگاه پر میکردم📚
با دوستام میرفتم بیرون...
قرآن میخوندم...
خبر شهادتشو که شنیدم
خیییلی ناراحت شدم💔
تو قسمتے از وصیت نامه ش نوشته بود:

"زیبای من❤️
خدانگهدار..."

اوج احساسات و محبتش بود😌
بیقرار بودم
حالم خیلے بد بود😰
هر شب با خدا حرف میزدم
التماس میکردم که خوابشو ببینم...
که ازش بپرسم...
چرا رفت و تنهام گذاشت؟؟💔

با حضرت زینب (سلام الله عليها)
حرف ميزدم
رو به خدا كردم و گفتم:
"خدایا...
راضی ام به رضای تو…
اون واسه حضرت زینب
(سلام الله عليها) رفت"

بعدش قرآن خوندم و خوابیدم
اومد به خوابم
تو خواب بهش گفتم:
تو قووول دادی که برگردی
چرا تنهااام گذاشتی...؟😭
چرا رفتے؟😭

گفت:
من اسمم جزو لیست شهدا بود💚
من مذهبی زندگی کردم!

گفتم:
پس من چے…؟
چطوری این مصیبتو تحمل کنم؟💔
تو که جات خوبه...
بگو من چیکار کنم..؟😰😢

گفت:
برو یه خودکار بیار!
اسممو رو کاغذ نوشت✍🏻
تو پرانتز…
"همسر مهربونم"💞

گفت:
"ما تو این دنیا آبرو داریم!
شفاعتتو میکنم😌
با صدای اذون صبح بود که از خواب پریدم
دیگه آرامش گرفتم💚
دیگه الان از مردن نمیترسم...
میدونم شوهرم اون دنیا شفاعتمو میکنه💞

عقدمون💍
۲۹ اسفند سال ۹۱ بود...
روز ولادت
حضرت زینب (سلام الله علیها)
شروع و پایان زندگیمونم با خانوم حضرت زینب (سلام الله علیها )
گره خورده بود...💚


@shahidsharmandeim
#همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی
#همسران_شهدا #شهدای_مدافع_حرم #همسرانه #شفاعت #ازدواج_موفق
امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ می‌زد و می‌پرسید چه می‌ڪنے ؟

اگر می‌گفتم ڪارے را دارم انجام می‌دهم می‌گفت:
«نمی‌خواهد! بگذار ڪنار
وقتے آمدم با هم انجام می‌دهیم.»💕

می‌گفتم:
«چیزے نیست،
مثلاً‌ فقط چند تڪہ ظرف ڪوچڪ است» 🍽🍶

می‌گفت:
«خب همان را بگذار وقتے آمدم با هم می‌شوریم!»😎😁

مادرم همیشہ به او می‌‌گفت:
«با این بساطے ڪه شما پیش می‌روید همسر شما حسابے تنبل می‌شود ها!»😐

امین جواب می‌داد
«نه حاج خانم!
مگر زهرا ڪلفت من است؟
زهرا رئیس من است.»😌🙊😊

بہ خانہ ڪه می‌آمد دستهایش را به علامت احترام نظامے ڪنار سرش می‌گرفت و می‌گفت:

《سلام رئیس.》✋🏻🙄❤️😅



@shahidsharmandeim

#همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی #همسرانه
#عاشقانه‌های‌همسران‌شهدا
#شهدای_مدافع_حرم #همسران_شهدا
روزایے که پیشم نبود و میرفت مأموریت،
واقعاً دوریش واسم سخت بود😔
وقتمو با درس و دانشگاه پر میکردم📚
با دوستام میرفتم بیرون...
قرآن میخوندم...
خبر شهادتشو که شنیدم
خیییلی ناراحت شدم💔
تو قسمتے از وصیت نامه ش نوشته بود:

"زیبای من❤️
خدانگهدار..."

اوج احساسات و محبتش بود😌
بیقرار بودم
حالم خیلے بد بود😰
هر شب با خدا حرف میزدم
التماس میکردم که خوابشو ببینم...
که ازش بپرسم...
چرا رفت و تنهام گذاشت؟؟💔

با حضرت زینب (سلام الله عليها)
حرف ميزدم
رو به خدا كردم و گفتم:
"خدایا...
راضی ام به رضای تو…
اون واسه حضرت زینب
(سلام الله عليها) رفت"

بعدش قرآن خوندم و خوابیدم
اومد به خوابم
تو خواب بهش گفتم:
تو قووول دادی که برگردی
چرا تنهااام گذاشتی...؟😭
چرا رفتے؟😭

گفت:
من اسمم جزو لیست شهدا بود💚
من مذهبی زندگی کردم!

گفتم:
پس من چے…؟
چطوری این مصیبتو تحمل کنم؟💔
تو که جات خوبه...
بگو من چیکار کنم..؟😰😢

گفت:
برو یه خودکار بیار!
اسممو رو کاغذ نوشت✍🏻
تو پرانتز…
"همسر مهربونم"💞

گفت:
"ما تو این دنیا آبرو داریم!
شفاعتتو میکنم😌
با صدای اذون صبح بود که از خواب پریدم
دیگه آرامش گرفتم💚
دیگه الان از مردن نمیترسم...
میدونم شوهرم اون دنیا شفاعتمو میکنه💞

عقدمون💍
۲۹ اسفند سال ۹۱ بود...
روز ولادت
حضرت زینب (سلام الله علیها)
شروع و پایان زندگیمونم با خانوم حضرت زینب (سلام الله علیها )
گره خورده بود...💚
🥀💔 @shahidsharmandeim

#همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی
#همسران_شهدا #شهدای_مدافع_حرم
امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ می‌زد و می‌پرسید چه می‌ڪنے ؟

اگر می‌گفتم ڪارے را دارم انجام می‌دهم می‌گفت:
«نمی‌خواهد! بگذار ڪنار
وقتے آمدم با هم انجام می‌دهیم.»💕

می‌گفتم:
«چیزے نیست،
مثلاً‌ فقط چند تڪہ ظرف ڪوچڪ است» 🍽🍶

می‌گفت:
«خب همان را بگذار وقتے آمدم با هم می‌شوریم!»😎😁

مادرم همیشہ به او می‌‌گفت:
«با این بساطے ڪه شما پیش می‌روید همسر شما حسابے تنبل می‌شود ها!»😐

امین جواب می‌داد
«نه حاج خانم!
مگر زهرا ڪلفت من است؟
زهرا رئیس من است.»😌🙊😊

بہ خانہ ڪه می‌آمد دستهایش را به علامت احترام نظامے ڪنار سرش می‌گرفت و می‌گفت:

《سلام رئیس.》✋🏻🙄❤️😅

🥀💔 @shahidsharmandeim

#همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی #همسرانه
#عاشقانه‌های‌همسران‌شهدا
#شهدای_مدافع_حرم
Forwarded from عکس نگار
قبل ازدواج...💍
هر خواستگاری کہ میومد،🚶💐
به دلم نمے‌نشست...😕
اعتقاد و #ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود...👌
دلم میخواست ایمانش واقعی باشہ😇
نه بہ ظاهر و حرف..😏
میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله...🙃😌 شنیده بودم چله #زیارت_عاشورا خیلی حاجت میده...
این چله رو #آیت‌_الله_حق_شناس
توصیه کرده بودن...
با صد لعـن و صد سلام...
کار سختی بود😁
اما ‌به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود...
ارزششو داشت،
واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم.
۴۰ روز به نیت همسر معتقد و با ایمان... ۴،۳روز بعد اتمام چله…
خواب شهیدی رو دیدم...
چهره‌ ش یادم نیست ولی یادمہ...
لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود...💚
دیدم مَردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان📿
ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار...
یه تسبیح سبز📿 رنگ داد دستم و گفت:
"حاجت روا شدے..."
به فاصله چند روز بعد اون خواب...
امین اومد خواستگاریم...🙂 از اولین سفر #سوریه که برگشت گفت:
"زهرا جان…
واست یه هدیه مخصوص آوردم..."
یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت:
زهرا،
این یه تسبیح مخصوصه💕
به همه جا تبرک شده و...
با حس خاصی واست آوردمش...❤️😌
این تسبیحو به هیچ‌کس نده!
تسبیحو بوسیدم و گفتم:
خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره...
بعد شهادتش…💔
خوابم برام مرور شد...
تسبیحم سبز بود که یہ شهید بهم داده بود... همسر شهید امین کریمی

#همسر_شهید
#شهید_امین_کریمی

🥀💔 @shahidsharmandeim