شهدای مدافع حرم

🥀

#زائران_پاکستان_که_نزدیک_بود
#پشت_درب_حرم_از_سرما_جان_دهند

#کرامت حضرت معصومه(س) به #زائران پاکستانی

🥀

@shahidan_zeynaby

🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸

@shahidan_zeynaby
🌸 حضرت فاطمه(س) میتوانست...

#حضرت_فاطمه_س
می توانست #پشت در نیاید...

#حضرت_فاطمه_س
می توانست سکوت کند و صاحب #مقام شود.

#حضرت_فاطمه_س
می توانست با خلفا بیعت کند و #ام_المومنین جامعه ای که مدیون پدرش بودند شود.

#حضرت_فاطمه_س میتوانست
در خانه بماند و فرزندانش را بزرگ کند.

#حضرت_فاطمه_س
می توانست بفکر وضع حمل طفل در رحم باشد.

#حضرت_فاطمه_س
می توانست مساحمه کند و ثروت باغ فدک را بدست آورد.

#حضرت_فاطمه_س میتوانست
اما اگر این را میکرد دیگر فاطمه نبود.

#حضرت_فاطمه_س
به ما آموخت همه چیز باید فدای #علی_زمان شود.


@shahidan_zeynaby
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

📜 #کلام_شهید


🌼اجـازه نمے داد #پشت_سر ڪسی حـرف بزنیم. مےگفت: «اگر مشکلی هست،روے #ڪاغذ بنـویـس و بہ آن شخـص برسـان.»

#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#یادش_با_صلوات



@shahidan_zeynaby

گفتم سخنرانی کن که هنگامه #نبرد_سخت است.

فرمود: بچه ها تیر به سینه باید اصابت کند💔
نه به #پشت....
#والسلام

#شهید_مصطفی_چمران


@shahidan_zeynaby

خاطرات_شهدا 🌷

🔰ما در منطقه #خانطومان مستقر بودیم و تازه با این بزرگوار اشنا شده بودم. که درست چند روز بعد #دشمن به ما حمله کرد💥 و این مرد در پشت خاکریز اروم و قرار نداشت با #تیربار شلیک میکرد و میدوید🏃

🔰اینطرف با #ارپیجی خودم دیدم دوتا تانک دشمن رو زد خلاصه با هرچه دم دستش بود میجنگید👊 اونروز باور بفرمایید با #شجاعت ایشون ما پیروز شدیم✌️ و دشمن عقب نشینی کرد✅.

🔰بعد چند روز که فرصتی دست داد از این دلاور که حالا نورانی تر💫 شده بود پرسیدن چرا اینقدر با #شوق_وذوق میجنگی و اروم و قرار نداری⁉️ جوابی داد که مو بر تنم سیخ شد

🔰گفت: من در موقع جنگ #حضرت_زینب(س) را میبینم که به من نگاه میکند و لبخند میزند😍 من ابتدا باور نکردم تا اینکه ان روز امد روز #سقوط_خانطومان .

🔰من با همه ی شلوغی حواسم به #علیرضا بود او باز شروع کرد به جنگیدن و چه جانانه میجنگید👌 و #صحنه ای را که میدیدم باور نمیکردم ...

🔰این شهید بزرگوار وسط معرکه جنگ به #پشت_سرش نگاه میکرد👀 و لبخندی میزد که اورا #اسمانی تر میکرد این نگاه کردنش چند بار تکرار شد🔄 و من یقین کردم خود #بی_بی نظاره گر ایشون هستند

🔰من به فراخور کارم خودم را به جایی دیگر رساندم و در این حین #مجروح شدم و دیگه چیزی نفهمیدم تا تهران ،در بیمارستان خبر #شهادت_علیرضا🌷 و چند تن ار رفقای نازنینم‌ را دادند که گریه میکردم 😭و پزشک فکر میکرد از درد جراحت گریه میکنم او هیچ وقت نفهمید که
#پاره_های_تنم در خانطومان جا مانده😭

#شهید_علیرضا_بریری

@shahidan_zeynaby

خاطرات_شهدا 🌷

🔰ما در منطقه #خانطومان مستقر بودیم و تازه با این بزرگوار اشنا شده بودم. که درست چند روز بعد #دشمن به ما حمله کرد💥 و این مرد در پشت خاکریز اروم و قرار نداشت با #تیربار شلیک میکرد و میدوید🏃

🔰اینطرف با #ارپیجی خودم دیدم دوتا تانک دشمن رو زد خلاصه با هرچه دم دستش بود میجنگید👊 اونروز باور بفرمایید با #شجاعت ایشون ما پیروز شدیم✌️ و دشمن عقب نشینی کرد✅.

🔰بعد چند روز که فرصتی دست داد از این دلاور که حالا نورانی تر💫 شده بود پرسیدن چرا اینقدر با #شوق_وذوق میجنگی و اروم و قرار نداری⁉️ جوابی داد که مو بر تنم سیخ شد

🔰گفت: من در موقع جنگ #حضرت_زینب(س) را میبینم که به من نگاه میکند و لبخند میزند😍 من ابتدا باور نکردم تا اینکه ان روز امد روز #سقوط_خانطومان .

🔰من با همه ی شلوغی حواسم به #علیرضا بود او باز شروع کرد به جنگیدن و چه جانانه میجنگید👌 و #صحنه ای را که میدیدم باور نمیکردم ...

🔰این شهید بزرگوار وسط معرکه جنگ به #پشت_سرش نگاه میکرد👀 و لبخندی میزد که اورا #اسمانی تر میکرد این نگاه کردنش چند بار تکرار شد🔄 و من یقین کردم خود #بی_بی نظاره گر ایشون هستند

🔰من به فراخور کارم خودم را به جایی دیگر رساندم و در این حین #مجروح شدم و دیگه چیزی نفهمیدم تا تهران ،در بیمارستان خبر #شهادت_علیرضا🌷 و چند تن ار رفقای نازنینم‌ را دادند که گریه میکردم 😭و پزشک فکر میکرد از درد جراحت گریه میکنم او هیچ وقت نفهمید که
#پاره_های_تنم در خانطومان جا مانده😭

#شهید_علیرضا_بریری


@shahidan_zeynaby