کاش تقدیر چنین باشد تا مرگ، افتخاری را که بارها و بارها بدان نزدیک شدم نصیبم گرداند، این بار با این انگیزه به جبهه می روم، فقط برای نجات دین و انقلابم و امنیت کشور اسلامیم و خدا را به یاری می طلبم که مرا آن طور که صلاح می داند هدایت کند. تنها هدفم خدا و مکتبم دین اسلام و مذهب شیعه و مرادم روح الله می باشد هر قدمی که بر می دارم و هر گلوله که شلیک می کنم فقط برای خدا و رضای خدا می باشد و امیدوارم هر گلوله ای که به تنم می خورد درد و رنجش را از عسل شیرین تر حس نمایم. آری اگر در این نبرد الهی من به آرزویم برسم دست پرورده پدری مهربان و فداکار بوده ام و آن معلم زندگی من بوده است. پس از وی تقاضا دارم در قبال شهادتم بردبار باشد
شهید_راه_ڪربلا حمیدرضا متولد سال ۱۳۶۶ بسیجی دلاوری از حسین آباد (توابع اسلامشهر) از دوران نوجوانی به عضویت گردان ۲۰۷ امام علـی (ع) درآمد . با شروع جنگ در سوریه و عراق خود را موظف دانست که برای دفاع از حرم آل الله عازم شود. وی سه دوره به مدت ۴۵ روز به سـوریه رفت ، حدود ۲ ماه مانـده به محـرم خبرهـایی آمد ڪہ داعش ڪربلا را تهدید ڪرده و گفته ڪہ راه را بر زائریـن امام حسیـن (ع) خواهیم بست و حرمـی باقی نمیگذاریم. او این بار تصمیم گرفت که برای باز ڪردن راه زوار و دفـاع از حـرم به عـراق برود حمیدرضا سرانجـام در ۴ آبان ۱۳۹۳ در عملیات آزادسـازی شهر #جرف_الصخر بر اثر انفجـار تله انفجـاری در۳۵ ڪیلومتری ڪربلا به فـیض شهـادت رسید، پیکر ارباً اربای او سه روز زیر آفتاب مانـد. شدت انفجار به حدی بود که بدنش را در ڪربلا دفن ڪردند و فقط سـر و دست چـپ او را برای دختـر سه سالاش برگرداندند تا سنگ مزارش مرهـمی باشد برای دلتنگیهـای هلنـا، حالا حمیدرضا دو مـزار دارد، یکی در کربلا و دومی در قطعهی ۲۶ بهشت زهرا (س) تهران. #بسیجی_مدافـع_حـــرم #شهید_حمیدرضا_زمانی #سالروز_شهـادت
ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم. یا حسین تا آخرین قطرهی خون نمیگذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود....
علاقهاش به #شهدا و #شهادت آن قدر بود که همیشه در گلزار شهدا سراغش را میگرفتیم🌹. حتی با یکی از شهدای مدافع حرم در همین گلزارشهدا و سر مزار او دوست شده بود. میگفت یک بار رفته سر مزار شهید رسول خلیلی. نوشتههای روی سنگ مزار را خوانده و دیده بود از او کوچکتر است. بعد رو به شهید رسول خلیلی کرده و گفته بود شما چهارماه از من کوچکترید. من اینجا زنده باشم و شما نه!... از همان جا با این شهید دوست شده بود و همیشه سر مزارش میرفت. علاقهاش آنقدر زیاد بود که کنار مزار شهید خلیلی یک جای خالی بود. نوید آنجا را به عنوان #مزار خودش انتخاب کرده و کروکیاش را کشیده و وصیت کرده بود اگر من #شهید شدم من را اینجا دفن کنید....