﷽
کـانال رسمی شهید مدافع حریم ولایت
میـــــرزا مــهدی صابــری "غلامحسین"
فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع)
لشکـــــــــر ســـــــــــرافراز فــاطمیـون
با مدیریت خانواده شــهید | ارتبـــاط با خادمین
@Seyed_meisam76 | @karbala19427
#افغانستان_تسلیت | #کابل_تسلیت | #دشتبرچی • ▪️#امامسجاد "علیه السلام" أَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُني يَابْنَ زِياد، أَما عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ وَ #كرامتناالشهادة. • ▪️ای پسر زیاد! آیا ما را با قتل #تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی که کشته شدن در راه خدا، عادت دیرین ما و #شهادت مایه #کرامت و #افتخار ماست. • ▪️بکشیـــد مــا را زنــده تر خواهیم شـــد
#بارها سفارش هایت را خواندیم #بارها به عکس هایت خیره شدیم #بارها در عالم رویا به ملاقاتت آمدیم بر سر مزار بھشتیت که چه بگویم نقطه شروع دلتنگے هایمان را در #بھشت_معصومه جستجو میکنیم #یار_را #دلدار_را #فداییان_زینب (سلام الله علیھا) را اگر #شھید_کاظمی در ستایش از حاج حسین خرازی فرمود که یقین دارم یکی از درهای بھشت از مزار #حاج_حسین_خرازی باز می شود و ده روز بعد هم آسمانی شد....
من هم به یقین میگویم در بھشت معصومه #قم، دربی بزرگ به سمت #بھشت_موعود باز میشود و یکی از دریچه های #بھشت_مزار_آرامش بخش توست...
#آمدے،اما چه دلبرانـه آمدے با تیری در پھلو، به یاد حضرت مادر با لبانی تشنه،به یاد #ارباب_عطشان#کربلا زیبا بودی و زیباتر شدے سینه زنی هایت را اینبار در #حلقہ_شھدا، در جوار آن بزرگان و قدیسان انجام میدهی.
آنقدر دغدفه داشتی که در سفارشاتت سه بار بر حجاب تاکید کردی و گفتی #حجاب #حجاب #حجاب فدایی عمه سادات به راستی که #نوشته_هایت "و بالوالدین احسانا" را به ما مے آموخت... آنقدر شیفته آن خاندان کرم بودی که #آرزویت_شھادتی با همان کیفیت بود به راستی چه دیده ای که اینگونه قلم زدی....
امیرحسین ارغوانی (#فرزند_شهید ) : . . بابا #عاشق#حضرت_زهرا (س) بود. نحوه شهادتش هم خیلی شبیه ایشان بود ؛ دو تا تیر به سینه و یک تیر به پهلویش خورده بود... تشییع جنازهاش هم در ایام #فاطمیه شد... . چند وقت بعد از #شهادت بابا، عمویم بهام گفت که یک آقایی به نام آقای عقابی شما را در مستند ازآسمان دیده و خواسته که بروی و در کلیپش که درباره #مدافعان_حرم است بازی کنی! با مامان مشورت کردم. او هم نظرش مثبت بود. با عمهام رفتم سرِ لوکیشن. فیلمبرداریمان دو روز طول کشید. خانهای که در آن بازی کردیم، خانه پدری #شهید_چمران در چهارراه سیروس بود که تبدیل شده به موزه... آنطور که شنیدم، شبکههای ماهوارهای «من و تو» و «العربیه» حسابی از ساخت و پخش این کلیپ عصبانی شده بودند. گفته بودند #ایرانی ها دارند از کودکی به بچههایشان آموزش میدهند و آنها را جنگجو بار میآورند تا بعدها در سوریه و عراق و… بجنگند! بیچارهها نمیدانند که کسی بچههای ما را تحریک نمیکند و آنها خودشان بدون آموزش، آماده نبرد با دشمن هستند. شاید خیلیها فکر کنند من این حرفها را حالا و بعد از شهادت بابا میزنم، اما اینطور نیست! قبل از رفتن او، من آمریکا و اسرائیل و عربستان و جنایتهایشان را میشناختم و از آنها متنفر بودم. . بعد از شهادت بابا، خیلی بیشتر از قبل به وجودش #افتخار میکنم.... بابا کنارمان است. این را وقتی حس میکنم که برایمان مشکلی پیش میآید و او مثل قبل، مشکل را حل میکند.
دلم میخواهد همه بدانند که اگر زمان به عقب برمیگشت و دوباره بابا بود و میخواست برود جبهه، هیچ وقت جلویش را نمیگرفتم. حتی اگر مطمئن بودم شهید میشود و دیگر برنمیگردد!
همسرشهید محمدتقی سالخورده: . محمدتقی پاسدارتکاور لشکر۲۵کربلای مازندران بود. از اطرافیان میشنیدم که زندگی کردن با یک نظامی خیلی سخت است! ولی بایدبگویم درطول زندگی با او حتی ذره ای سختی نچشیدم!! مثلاحتی در اوج خستگی های کاری، توی خونه هم هرکاری می کرد تا من به زحمت نیفتم. همیشه درهمه کارها همراهم بود!... . گاهی اوقات توی جمع که بودیم فقط به او نگاه میکردم، انگار سالها ندیده بودمش! بعد همان لحظه بهش پیامک میزدم و میگفتم «بهت #افتخار میکنم! به خودم میبالم که تو شوهرمی!» گاهی بااینکه کنارم بود، دلم برایش تنگ میشد... . ازبین همه اسمها، عاشق اسم زینب بود؛ ولی قبل از تولد بچه به من گفت هراسمی که شما دوست داشته باشید! همیشه دلش میخواست نظر، نظر من باشد(و هرگز نظر خودش را تحمیل نمیکرد) من هم #زینب را انتخاب کردم...
اوایل که فهمیدم قصد رفتن به سوریه دارد، خیلی گریه میکردم... نه از روی شکایت و مخالفت!! نه!...فقط از روی شدت #عشق و #دلتنگی ؛ ولی بازهم محمدباحرفهایش دلم را آرام میکرد... . بااین که هر لحظه ای که کنارم بود احساس میکردم خوشبخت ترین زن دنیاهستم ، ولی وقتی که رفت حس کردم تازه ازخواب بیدارشده ام و تازه شناختمش... . . #قهرمان_من #شهید_محمدتقی_سالخورده