🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹

#علیرضا
Канал
Логотип телеграм канала 🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹
@shahdanzendeПродвигать
77
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,93 тыс.
видео
4,02 тыс.
ссылок
#حجاب_شهادت_مطیع_ولایت اینها را فراموش نکنیم ،همیشه در حال #جهادیم و راه #شهادت باز است. وای اگر از این قافله عقب بمانیم 😔 . تبادلات: @E57l64 لطفا اگر بخاطر شهدا عضو کانال میشید پس لفت ندید شهداارزشمندند بمون باشهدا رفیق شو رفیق❤❤
#خاطرات_شهید

#محسن_نورانی شش ماه پس از آغاز نهضتِ «حضرت روح الله»، به تاریخ ۱۳ آذر ۱۳۴۲ شمسی، در «تهران» متولد شد و در گهواره بود که آن حضرت، از کشور تبعید شد.  

●۱۵ سال بعد «محسن»، از «میدانِ آزادی» تا بهشت زهرای تهران، به دنبال مقتدایش دوید و از آن روز تا ۴ سال، اوقات کمی پیش آمد که مجالی برای استراحت بیابد.
با شروع تحرکات تجزیه طلبانِ ضد انقلاب در مناطق کردنشین، «محسن» درس و تحصیل را رها کرده و پس از گذرانیدن آموزش نظامی در #پادگان_امام_حسین_ع به«مریوان» اعزام شد.

●او که برگِ ماموریتی سه ماهه در دست داشت، در «مریوان» به جمع هم رزمانِ #حاج_احمد_متوسلیان پیوست و پس از مدتی به عضویت رسمی «سپاه پاسداران» درآمد و در رکابِ آن سردارِ خیبرشکن، ماندگار شد. 

●مدتی بعد «حاج احمد»، چند قبضه خمپاره اندازِ «سپاهِ مریوان» را به #یوسف_کابلی ، #علیرضا_ناهیدی و «محسن نورانی» سپرد و این گونه بود که هسته ی نخستینِ «واحد توپ خانه و ادوات» در نیروهای تحت امرِ «حاج احمد متوسلیان» ایجاد شد. 

●هنگامی که #تیپ_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ پا گرفت، این واحد، به یگانِ توپ خانه ی تیپِ مذکور ارتقاء یافت و پس از ارتقاء تیپ به لشکر به فرماندهی #حاج_همت ، «علی رضا ناهیدی» ماموریت یافت که یک تیپِ توپ خانه و ادوات، با نام «ذوالفقار» را تاسیس کند.
ماموریت انجام  و «محسن نورانی» هم جانشین فرماندهی «تیپ ذوالفقار» شد.

●پس از شهادت «علی رضا ناهیدی» در اسفند ۱۳۶۱ شمسی، «حاج همت»، فرماندهی «تیپ ذوالفقار» را به «محسن نورانی» سپرد.
 کم تر از شش ماه بعد، «محسن نورانی» در منطقه ی «اسلام آباد غرب» در کمین تروریست های ضدانقلاب افتاد و بال در بال ملائک گشود.

#سردار_شهید_محسن_نورانی
#سالروز_شهادت🌷
تحدیر جزء 7
استاد معتز آقائی
✾طرح تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے✾

#تحدیر (تندخوانے) جزء هفتم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے
زمان : 35دقیقہ

ڪلام حق امروز هدیه به روح

✾شهید،‌‌⇦ #علیرضا_نوری

ว໐iภ ↬https://t.center/shahdanzende 🕊🕊
‍ .
نوجوانی که دیده نشد

.
تحلیل گران مجازستان هر کجا ضعف، سستی، سیاهی و بی رحمی ببینند آن را به کل جامعه تعمیم می دهند. البته در جامعه دانشگاهی و علمی ما هم این‌گونه است. جامعه شناسانی که دهه هاست جامعه ایرانی را مُرده متحرک بی احساس می دانند. حتما این جملات را بارها شنیده اید:
.
جوان امروزی مثل جوان قدیم نیست!
رحم و مروت دیگه توی جامعه نیست!
انسانیت مُرده!
.
اما همین تحلیل گران وقتی چشمشان به امثال این نوجوان پانزده ساله (بخوانید #دهه_هشتادی) اهل ایذه می خورد، چشمک می‌زنند و سوت زنان از کنار کار بزرگ او رد می شوند. #علی_لندی دو زن مسن را از ساختمان در حال آتش نجات داد و خود به شدت دچار سوختگی شد.
.
این نوجوان الگویش چه کسی بوده؟ خانواده اش چقدر در تربیت او نقش داشته اند؟ چه میزان تحت تاثیر #الگوهای_هالیوودی و مجازی همسن و سالان خودش بوده است؟ مدرسه و فضای مجازی چقدر در تربیت او نقش داشته اند؟
.
.
"علی" بعد از نجات این دو زن مسن گفته است اگر باز هم به آن حادثه برگردم این کار را تکرار می‌کنم‌. نکته مهم این است: مثل "علی" در این جامعه کم نیستند، اما سوژه نمی شوند. چون سوژه نمی شوند به تیتر یک و خبر مهم هم تبدیل نخواهند شد. در حالی‌که "علی" و "علی ها" شریان های حیات جامعه ماشینی هستند
.
رسانه ها و جامعه به اخباد زرد، اخبار منفی، چرندیات بیشتر علاقه دارند. فی المثل جذابیت سایز کفش سگِ فلان سلبریتی بسیار بیشتر است تا وقایع مهمی که حیات جامعه به آنها نیاز دارد
.
"علی" لوطی دهه هشتادی
"علی" آقا تختی دهه هشتادی
"علی" دهقان فداکار دهه هشتادی
"علی" پوریای ولی دهه هشتادی
"علی" مرد
"علی" انسان
"علی" قهرمان
.
علی(ع) نگه دار "علی"
.
من جای #سازمان_اوج #سازمان_تبلیغات‌، ارشاد یا #صدا و #سیما بودم، بخش عمده برنامه های گران قیمتم را صرف معرفی علی های واقعی میکردم
.
کار علی را تبلیغ کنید تا دیده شود
.
علیرضا زادبر


#علیرضا_زادبر
#ایذه
#دهه_هشتادی_ها
#دهه_هشتادی

https://t.center/shahdanzende
.
نوجوانی که دیده نشد

.
تحلیل گران مجازستان هر کجا ضعف، سستی، سیاهی و بی رحمی ببینند آن را به کل جامعه تعمیم می دهند. البته در جامعه دانشگاهی و علمی ما هم این‌گونه است. جامعه شناسانی که دهه هاست جامعه ایرانی را مُرده متحرک بی احساس می دانند. حتما این جملات را بارها شنیده اید:
.
جوان امروزی مثل جوان قدیم نیست!
رحم و مروت دیگه توی جامعه نیست!
انسانیت مُرده!
.
اما همین تحلیل گران وقتی چشمشان به امثال این نوجوان پانزده ساله (بخوانید #دهه_هشتادی) اهل ایذه می خورد، چشمک می‌زنند و سوت زنان از کنار کار بزرگ او رد می شوند. #علی_لندی دو زن مسن را از ساختمان در حال آتش نجات داد و خود به شدت دچار سوختگی شد.
.
این نوجوان الگویش چه کسی بوده؟ خانواده اش چقدر در تربیت او نقش داشته اند؟ چه میزان تحت تاثیر #الگوهای_هالیوودی و مجازی همسن و سالان خودش بوده است؟ مدرسه و فضای مجازی چقدر در تربیت او نقش داشته اند؟
.
.
"علی" بعد از نجات این دو زن مسن گفته است اگر باز هم به آن حادثه برگردم این کار را تکرار می‌کنم‌. نکته مهم این است: مثل "علی" در این جامعه کم نیستند، اما سوژه نمی شوند. چون سوژه نمی شوند به تیتر یک و خبر مهم هم تبدیل نخواهند شد. در حالی‌که "علی" و "علی ها" شریان های حیات جامعه ماشینی هستند
.
رسانه ها و جامعه به اخباد زرد، اخبار منفی، چرندیات بیشتر علاقه دارند. فی المثل جذابیت سایز کفش سگِ فلان سلبریتی بسیار بیشتر است تا وقایع مهمی که حیات جامعه به آنها نیاز دارد
.
"علی" لوطی دهه هشتادی
"علی" آقا تختی دهه هشتادی
"علی" دهقان فداکار دهه هشتادی
"علی" پوریای ولی دهه هشتادی
"علی" مرد
"علی" انسان
"علی" قهرمان
.
علی(ع) نگه دار "علی"
.
من جای #سازمان_اوج #سازمان_تبلیغات‌، ارشاد یا #صدا و #سیما بودم، بخش عمده برنامه های گران قیمتم را صرف معرفی علی های واقعی میکردم
.
کار علی را تبلیغ کنید تا دیده شود
.
علیرضا زادبر


#علیرضا_زادبر
#ایذه
#دهه_هشتادی_ها
#دهه_هشتادی

https://t.center/shahdanzende
#خاطره_خانوادگی
#تربیت_علیرضا

مصطفی اصلا دوست نداشت پسرش لوس باشه مثلا در مورد غذا خوردن تأکید می‌کردند که بسم‌الله بگه و بهش می‌گفت هر کاری رو که شروع می‌کنی بسم‌الله بگو...
یک سری چیزها رو به خود علیرضا می‌گفت مثلا می‌گفت: سعی کن نترسی، هیچ‌وقت...
وقتی با هم کشتی می‌گرفتند همیشه به علیرضا می‌گفت: سعی کن نترسی و حمله کن...
خیلی دوست داشت مراسمهای عزاداری‌ و مسجد ببردش خودش اگر نمی‌تونست می‌گفت با دیگران حتما بره خیلی تاکید داشت شجاع بار بیاید...

به نقل از همسر شهید
#شهید_مصطفی_احمدی‌روشن
#علیرضا
‍ استاد #علیرضا_پناهیان:

#شهدا اصرار داشتند هر چه زودتر در بهترین حالت خداوند را ملاقات کنند و برای دنیا ذرّه‌ای ارزش قائل نبودند.
ما تازه میخواهیم سعی کنیم گناه نکنیم!

#شهدا_دست_ما_را_بگیرید
👇👇
@
#خاطره‌ای_از_مادر

دفعه آخر که داشت می رفت جبهه ازش پرسیدم: "علیرضا جون کی بر میگردی مادر؟"
صورت نازش رو بلند کرد و نگاهش با نگاهم جفت شد، بعد سرش رو انداخت پایین و گفت: "هر وقت که راه کربلا باز شد"
ساکش رو دستش گرفت، تو انتهای کوچه دلواپسی های من ذره ذره محو شد...
تو عملیات والفجر یک، عزیز دلم علیرضای رشیدم #شهید شد
شانزده سالش تازه تموم شده بود،
شانزده سال هم طول کشید تا آوردنش، درست شب #تاسوعا...
وقتی برگشت اولین کاروان زائران ایرانی رفتن #کربلا؛ آخه راه کربلا باز شده بود...."

#نوجوان_شهید
#علیرضا_کریمی
ว໐iภ ↬ @shahdanzende🕊🕊
السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُم اَبیها یازَهرا(س)

آخرین تصویر از پیکر گلگون کفن شهید " #علیرضا_زبیرم" در معراج شهدا که پس از ۳۰ سال توسط گروه های تفحص شهدا کشف و شناسایی شد...

@shahdanzende🕊
او در #سیره_شهدا ذوب شده بود مــادر از خصوصیـاتش اینگونه روایت می‌کند: #علیرضا لباس نو نمی‌پوشید می‌گفت مگر رزمنده‌های ما لباس نو می‌پوشیدند موقع خواب تشک زیرش نمی‌انداخت و می‌گفت مگرشهدای ماروی تشک می‌خوابیدند او #بسیجی به تمام معنا بود؛ وقتی از او می‌پرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ می‌گفت جاروکشم...
شوخ طبع بود و در عین حال با ادب از هر غذایی نمی‌خورد و می‌گفت نمی‌دانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شب‌ها که می‌رفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می ‌دیدم عبا انداخته و دارد قـرآن می‌خـواند و گریـه می‌ڪنـد...

#جستجــوگر_نـور
#شهید_تفحص_علیرضا_شهبازی
سـالروز شهــادٺ
گلزار شهدای تهران قطعه ۲

@shahdanzende🕊🕊
#قرار گذاشتیم برای هر #زخم‌اش...

بوسه‌ای کنار بگذارم...

رفیق...

چقدر زخم داری تو...

چقدر من بدهکارم...

#آخرین_وداع
#شهید_مدافع_حرم
#علیرضا_عبادی

#شبتون_شهدایی
@shahdanzende🕊🕊
#خبر

روح بلند مادر شــ🕊ــهــیدان باطبی به فرزندان شهیدش پیوست.
شادی روحش فاتحه و صلوات.

#حمیدرضا_باطبی
#علیرضا_باطبی
#عباسعلی_باطبی
#بهشهر

یادش گرامی

@shahdanzende
اطاعت از فرمانـده اطاعت از امام خمینی(ره) است...

بعد از نمــاز به بچه‌های گردان اعلام کردم که امشب رزم شبانه خواهد بود و همه آمـاده باشند بعـد از صحبت من #علیرضا پیش من آمد و گفت: حاجی پاهای من مشکل دارد و نمی توانم پوتین به پا کنم در جوابش گفتم: دستور فرمانده است آن شب در حال برگشت از رزم دیدم یک نفر لنگ لنگان راه می‌رود ، چراغ قوه انداختم، دیدم علیرضا است پاهایش پُر از خون بود، پرسیدم: با پاهات چه کردی؟ جواب داد: گفتید دستور فرمانـده است که حتما در رزم شبانه شرکت کنیم پیش خودم گفتم، این فرمانـده با واسطه به امام خمینی می رسد اگر فرمانش را اطاعت نکنم انگار که فرمان امـام را اطاعت نکرده ام، لذا بدون پوتیـن آمدم...

راوی: همرزم شهید
#شهید_علیرضا_طالب_الدینی
#لشکر_۴۱_ثارالله

@shahdanzende
مادر و قاب عکس هاتان
دوستی چند ساله دارند
حجم دلتنگی اش را
فقط عکس ها می دانند

🌷شهید #علیرضا_نوروزیان_ریکنده

📎پنج شنبه های دلتنگی
هدیه به روح شهدا و مــادر شهید نوروزیان صلوات
🌐 @shahdanzende
#شهیدی که برات #کربلا میدهد

🌸🌿🌸 @shahdanzende

این گوشه ای از قصه علیرضای۱۶ ساله است که با همه ی ما در کربلا وعده کرده است..❤️😢🌷
بسم الله

ایام عید نوروز برای دیدار اقوام به اصفهان رفتیم . روز آخر تعطیلات به گلزار شهدا و سر مزار شهید خرازی رفتم وسط هفته بود و کسی در آن حوالی نبود با گریه از خدا خواستم تا ما هم مثل شهدا راهی کربلا شویم. توی حال خودم بودم. برای خودم شعرمیخواندم.از همان شعرهایی که شهدا زمزمه میکردند:
این دل تنگم عقده ها دارد گوییا میل کربلا دارد
ای خدا ما را کربلایی کن بعد از آن با ما هرچه خواهی کن

هنوز به مزارش نرسیده بودم. یک دفعه سنگ قبر یک شهید توجهم را جلب کرد. با چشمانی گرد شده بار دیگر متن روی سنگ را خواندم. آنجا مزار شهید نوجوانی بود به نام علیرضا کریمی👇💐
اوعاشق زیارت کربلا بوده، و درآخرین دیدار به مادرش چنین گفته: میروم و تا راه کربلا باز نگردد باز نمیگردم!! 
در روزی هم که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا میشود پیکر مطهرش به میهن باز میگردد!!

این را از ابیاتی که روی سنگ مزارش نوشته بود فهمیدم. حسابی گیج شده بودمد. انگار گمشده ای را پیدا کردم. گویی خدا میخواهد بگوید که گره کار من به دست چه کسی باز میشود.😭 همان جا نشستم .حسابی عقده دلم را خالی کردم.
با خودم میگفتم :این ها در چه عالمی بودند و ما کجائیم؟! این ها مهمان خاص امام حسین علیه السلام بودند. ولی ما هنوز لیاقت زیارت کربلا را هم پیدا نکرده ایم.بار دیگر ابیات روی قبر را خواندم:
گفته بودی تا نگردد باز، راه راهیان کربلا عهد کردی برنگردی سرباز مهدی پیش ما و....

با علیرضا خیلی صحبت کردم.از او خواستم سفر کربلای مرا هم مهیا کند. گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا بحق امام حسین ع ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم. درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمیشد. 
روز بعد راهی تهران شدیم.آماده رفتن به محل کار بودم. یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه ، نظرم را جلب کرد. گوشی تلفن را برداشتم. شماره گرفتم. آقایی گوشی را برداشت. بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت: ما داریم فردا حرکت می کنیم. دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!!

نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب. اما رسیدم . مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم. گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه. قراره فردا بعد از یک ماه،مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم. اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین!

گفتم:باشه اما من گذرنامه ندارم. کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره،عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده. بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست،من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم. نگاهی تو صورتم انداخت. بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست، شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار. با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود. هیچ چیز هماهنگ نبود. اما احساس میکردم ما دعوت شدیم.

از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت. صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم، وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری.

هشت روز قبل،با ورود کربلا ، ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم .در ورودی حرم، برای لحظاتی حضور علیرضا ، همان شهید نوجوان ،را حس کردم. ناخودآگاه به یادش افتادم. انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم. بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم. نجف،کاظمین ،سامرا و...
سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود. اما عجیبتر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم.

در این سفر عجیب ،فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم. زیارتی بود باور نکردنی. هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عج) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم..این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود.

پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم. عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم . هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند. فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است. داستان آشنایی خودم را تعریف کردم. ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم. عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: به امید دیدار در کربلا-برادر شما #علیرضا_کریمی🌷

علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞


🌸🌿🌸
هدیه روح مطهرش اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم و فرجنا بهم

@shahdanzende
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽| #ڪلیپ

نماهنگ زیباے پدر
باصداے : #علیرضا_روزگار
تقدیم بہ همه پــ❤️ــدر هاے عزیز
#روز_پدر_مبارڪ
آهسته پدر خوابیده

🕊ڪانال رفتـــندتابــمانیم🕊
🆔 @shahdanzende
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دختر اگر یتیم شــود
#پیــــــر میشود،
از زندگی بدون
#پــدر سیـر میشود،😔😔
لحظه اعلام خبر شهادت شهید مدافع حرم #علیرضا_بابایی به دختر کوچکش ...

🆔 @shahdanzende
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♨️ چرا برای حضرت زهرا (س) اشک می ریزیم؟!

👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی

🎤 حجت الاسلام #علیرضا_پناهیان

🆔 @shahdanzende
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥لحظات آخر حیات شهید مدافع حرم #علیرضا_نظری


به این یقین رسیده اند که
ولایت فقیه ، ادامه ولایت ائمه اطهار است

شادی روحش صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمدو_عجل_فرجهم

❄️ @shahdanzende❄️
۲۶ آذر ۱۳۸۰ فکه

🔺سالروز #شهادت جستجوگران نور

#علیرضا_شهبازی و #محمد_زمانی از اعضاء گروه تفحص شهداء لشکر۲۷محمدرسول الله(ص)
گرامی باد.

#یادشهداباصلوات

🍃💟 @shahdanzende
#الله_اڪبر
🔻بسم رب الشهداء و الصدیقین

مدافع حرم #علیرضا_نظری پاسدار سپاه قدس گیلان( شنبه ۲۷آبان) مصادف با شام شهادت امام رضا در راه دفاع از عقیله بنی هاشم به خیل شهدا پیوست

@shahdanzende
Ещё