🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹

#طنز_شهدا
Канал
Логотип телеграм канала 🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹
@shahdanzendeПродвигать
77
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,93 тыс.
видео
4,02 тыс.
ссылок
#حجاب_شهادت_مطیع_ولایت اینها را فراموش نکنیم ،همیشه در حال #جهادیم و راه #شهادت باز است. وای اگر از این قافله عقب بمانیم 😔 . تبادلات: @E57l64 لطفا اگر بخاطر شهدا عضو کانال میشید پس لفت ندید شهداارزشمندند بمون باشهدا رفیق شو رفیق❤❤
•══•☻😄 #طنز_شهدا 😄☻•══•
#آبگوشت_شیشهہای

شلمچه بودیم!
بی‌سیم زدیم به حاجی که : « پس این غذا چی شد؟» 🤔
خندید و گفت: «کم‌کم آبگوشت می‌‌‌رسه!» 😁😁
دلمون رو آب نمک زدیم برای یه آبگوشت چرب و چیلی😍، که یکی از بچه‌ها داد زد: « اومد! تویوتای قاسم اومد!»🚗.😍 خودش بود. تویوتا درب و داغون 😁اومد و اومد و روبرومون ایستاد. قاسم، زخم و زیلی پیاده شد. 👤
ریختیم دورِش و پرسیدیم: «چی شده؟» گفت: «تصادف کرده‌ام!». 😨
- غذا کو ؟
گفت: « جلو ماشینه ». 🙃
درِ تویوتا رو، به زور باز کردیم و قابلمه آبگوشتو برداشتیم. نصف آبگوشتها ریخته بود کف ماشین و دور قابلمه. با خوشحالی می رفتیم😊😊، که قاسم از کنار تانکر آب
داد زد: «نخورید! نخورید!😨 داخِلش خُورده شیشه است»😬
با خوش فکريِ مصطفی رفتیم یه چفیه و یه قابلمه دیگه آوردیم و آبگوشتها رو صاف کردیم😁. خوشحال بودیم و می‌‌‌رفتیم طرف سنگر که دوباره گفت: «نبَرید! نبَرید! نخورید!».😨
گفتیم: «صافشون کردیم».
گفت: «خواستم شیشه ها رو دربيارم، دستم خونی بود، چکید داخلش». 😲
همه با هم گفتیم: اَه ه ه!! مُرده شُورِت رو ببرند! قاسم!» 😢😢
و بعد وِلو شدیم روی زمین. احمد بسته ي نون، رو با سرعت آورد و گفت : «تا برای نونها مشکلی پیش نیومده بخورید!»😊
بچه ها هم، مثل جنگ زده ها حمله کردند به نونها.😂😂

#منبعـ
مجموعه اکبرکاراته
موسسه مطاف عشق


•══•☻😁 #طنز_شهدا 😁☻•══•

ڪانـال رفتند تابمانیم

┏━•→☻😁☻←•━┓
@shahdanzende
┗━•→☻😜☻←•━┛
•══•☻😄 #طنز_شهدا 😄☻•══•
#نمیدونید_من_نامحرمم؟!😂😂
@shahdanzende
شلمچه بودیم!
قیصری گفت:‌ «همه جورش خوبه!».
صالح گفت: «نه، اسیر شدن بده!».
هر کسی چیزی گفت تا رسید به شیخ اکبر.
دستاشو بالا برد 🖑و گفت: «خدایا! همه‌اش خوبه؛ ولی من نمی‌خوام توی توالت شهید یا مجروح بشم!». 😁😁
نزدیک اذان ظهر بود که رفتیم برای تجدیدِ وضو.🕛 دورِ تانکر آب ایستاده بودیم. حرف می‌‌‌زدیم و وضو می‌‌‌گرفتیم که خمپاره‌ای پشتِ توالت منفجر💥 شد و توالتو ریخت رو هم.
هاج و واج،👀 نگاهِ گرد و غبار انفجار می‌‌‌کردیم، که صدای جیغ و داد کسی بلند شد.🗣
دویدیم طرفِ صدا. صدای شیخ اکبر بود. از زیرِ گونیا و چوبای خراب شده توالت
داد می‌‌‌زد و می‌‌‌گفت: «آهای مُردَم! بیائیـــد کمک. نه! نه! نیایید کمک. من لُختم😅😅! خاک به سرم شد. همه جام پر از ترکش شده».😂😂
از خنده ریسه رفته بودیم و شیخ اکبرِ لُخت و زخمی رو از زیر گونیا می‌‌‌کشیدیم بیرون، که داد زد: 🗣
«نامردا ! نگاه نکنید! مگه نمی‌دونید من نامحرمم؟😅😅! خاک بر سرتان کنند!».😂

هنوز حرفش تموم نشده بود که دیگه نتونستیم بِبَریمِش. شیخ اکبرو وِلو کردیم رو زمین و حالا نخند و کی بخند.😂😂 ما می‌‌‌خندیدیم و شیخ اکبر، دم از نامحرمی می‌‌‌زد.
جیغ و داد می کرد🗣 که امداگر از راه رسید و رفت طرفش. شیخ اکبر گفت: «نیا! کجا میای؟!»
امدادگر گفت:« چشماتو ببند تا خجالت نکِشی!»😁😁 و بعد نشست کنارش.😂

#منبع
مجموعه اکبرکاراته
موسسه مطاف عشق


•══•☻😁 #طنز_شهدا 😁☻•══•

ڪانـال رفتند تابمانیم

┏━•→☻😁☻←•━┓
@shahdanzende
┗━•→☻😜☻←•━┛