🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹

#حکایت
Канал
Логотип телеграм канала 🌹 رَفْتَنْد تـاٰ بِماٰنیٖــم 🌹
@shahdanzendeПродвигать
77
подписчиков
13,7 тыс.
фото
3,93 тыс.
видео
4,02 тыс.
ссылок
#حجاب_شهادت_مطیع_ولایت اینها را فراموش نکنیم ،همیشه در حال #جهادیم و راه #شهادت باز است. وای اگر از این قافله عقب بمانیم 😔 . تبادلات: @E57l64 لطفا اگر بخاطر شهدا عضو کانال میشید پس لفت ندید شهداارزشمندند بمون باشهدا رفیق شو رفیق❤❤
Badkare'i ke beheshti shod
@Elteja | کانال اِلتجا
▫️سه روز بود که جنازه‌اش روی زمین افتاده بود.
هیچ کس خوش نداشت جسد او را دفن کند.
وحی رسید به موسی:
«برو و این زن را دفن کن.
به مردم هم بگو که او بهشتی است!
درست است که بدکاره بود،
اما بخاطر یک کارش، همه گناهانش را بخشیدم...»

📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص384


#حکایت
#امتحان

https://t.center/shahdanzende🕊
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️دست او پنجره فولاد همه ادیان است...

#حکایت زیبای عنایت #حضرت_عباس_علیه_السلام به یک ارمنی!

https://t.center/shahdanzende
📗 اهتمام میرزای نائینی به نماز شب


آیت الله حسینی همدانی که در آخرین روز های زندگی مرحوم آیت الله نائینی، کنار بسترش حضور داشته، میگوید:

آقای نائینی، بیماری تب داشتند. هر یکی دو ساعت تب میکردند و به حالت غشوه می رفتند.

🕯 ساعت سه از شب شب گذشته بود. من گفتم اگر آقا بلند شوند، ببینند ساعت سه از شب گذشته است، ناراحت میشوند که چرا ایشان را برای نماز شب بیدار نکرده ایم و دوباره حال ایشان منقلب خواهد شد؛

به این جهت چهار پنج عدد ساعت که آن جا بود همه را به عقب برگرداندیم و روی ساعتِ یکِ از شب گذشته تنظیم کردیم.

🕯 وقتی مرحوم آیت الله نائینی، بعد از چند ساعت بی حالی و حالت غشوه، به حال آمدند، نگاهی به آسمان کردند و با عجله فرمودند "ساعت سه است. چرا مرا برای نماز شب بیدار نکردید؟" بسیار ناراحت شدند.

من عرض کردم: "آقا ساعت سه نیست، ساعت یک است!" ایشان فرمودند: "نه."

🕯 من چند ساعتِ تنظیم شده را خدمت ایشان نشان دادم.

ایشان نگاه کردند و با ناراحتی فرمودند: "از وضع آسمان و ستاره ها میفهمم که ساعت سه از شب گذشته است."

🕯 همانجا با آن حال برای ایشان ظرف آب آوردیم. وضو گرفتند و با حالت نشسته مشغول نماز شدند.


#حکایت_های_شب_زنده_داران
#ما_هم_این_مدلی_هستیم؟!
#انقدر_بی_تاب ؟!!
#دغدغه_هامون_چیه ؟!
#چه_کاری_میخوایم_انجام_بدیم_هی_به_ساعت_نگاه_میکنیم؟

💖 @shahdanzende
🌒تاکید ویژه‌ای به نمازشب داشت
و اگر نماز شبش قضا می‌شد می‌گفت:
شاید در روز گناهی مرتکب شده‌ام
که برای نماز شب بیدار نشدم.

🌺شهیدمسلم خیزاب

#حکایت_های_شب_زنده_داران

🌸 @shahdanzende 🌸
💖🔸آیت‌الله میرباقری:

«... در احوالات یکی از علمای بزرگ شیراز [مرحوم آیت الله العظمی سید نورالدین حسینی] _ که حدود شصت‌سال قبل رحلت کرده‌اند_ شنیدم که هر سی شب ماه رمضان در مجلسی شرکت می‌کرد و وقتی شب از نیمه می‌گذشت، وارد نماز شب می‌شد و در قنوت #نماز وَترْ، دعای ابوحمزه را 👈از حفظ، در سه ساعت، ایستاده و با اشک می‌خوانْد...

لذا اگر انسان مداومت کند، اين حالات در انسان آرام آرام شکل می‌گيرد که از مناجات و #دعا لذت ببرد و آن چيزي را که معصومين(ع) می‌خواستند به انسان بفهمانند، کم‌کم بفهمد و طعم دعا را بچشد...». ۹۲/۱۰/۸

#حکایت_های_شب_زنده_داران

💟 @shahdanzende
#هر_هفته_ترک_یک_گناه

#حرام_خواری

#حکایت

🌹🌹برنماز شب توفیق پیدا نکردم🌹🌹

فرزند مرحوم حاج اقا شیخ عباس قمی
این داستان را روایت میکند:👇👇👇

پدرم فرمود: یک سال از قم برای امری به همدان مسافرت نمودم و در آنجا مهمان یکی
از معتمدین بودم شبی صاحب منزل اظهار داشت امشب در منزل شخصی از آشنایان برای
شام مهمان هستم و از من خواهش نمود که همراه او بروم و چون امتناع نمودم اصرار نمود که آمدن شما برای من و آبروی من خوب است
و با این لحن مرا در محذور قرار داد به هر حال آن شب را من به مهمانی رفتم و شام خوردم فردا صبح (بر خلاف همیشه که به راحتی برای
نماز شب بر میخواستم ) موقعی که از خواب
بیدار شدم که چیزی به طلوع آفتاب نمانده بود
با عجله وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم.
پس از نماز به فکر فرو رفتم که چه شده که از خلوت شب محروم مانده ام هر چه اندیشیدم چیزی را به جز شام شب گذشته عامل آن نیافتم
صاحب منزل که آمد پرسیدم کسی که دیشب
در منزلش غذا خوردیم چه شغلی دارد.گفت:
او بانک بعد ازظهر است و پس از آن توضیح
داد که صبح بانکها پول ربا میدهند و بعد از ظهر ها این آقا.(قضیه مربوط به زمان طاغوت است)
من ناراحت شدم و از وی گلایه نمودم که چرا
مرا به این سفره دعوت نمودی ولی به هر حال
گذشته بود.
نکته قابل توجه اینکه پدرم فرمود:
من تا مدت 40شب هر چه کردم بر نماز شب
توفیق نیافتم.

🆔 @shahdanzende
🍃يكى از برادران آزاده مى‌گويد:
در يكى از اردوگاهها، پس از آن كه عزيزى از ميانمان رخت بربست و به شهادت رسيد،

گروهبان عراقى درباره‌اش گفت:
(او اسيرى بود كه هر شب در گوشه اتاق شماره 12 نماز شب مى‌خواند)👌

🌺امام حسين (ع) از رسول خدا (ص) نقل كرد: كه آن حضرت فرمود:

كسى كه عمرش با قيام شب و عبادت خدا خاتمه يابد اهل بهشت است.🎁🎁🎁

#حکایت_های_شب_زنده_داران
#نماز_شب_در_روایات

🆔 @shahdanzende
🍃🍃

یکی از نزدیکان آیت الله نائینی می‌‏گوید:

در این اواخر که ایشان سخت مریض شده بودند،

در عین حال دو ساعت به اذان صبح🌌 بیدار و مشغول نماز🕌 و تهجد می‏‌شدند و بلند بلند گریه می‏‌کردند.


🔶در جمله‏‌ای آیت الله میلانی می‏‌فرماید:
« نماز شب را شرط اجتهاد نمی‏‌دانم ولی بدون دخالت هم نمی دانم!»

#حکایت_های_شب_زنده_داران
#سفارش_بزرگان_به_نماز_شب

╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@shahdanzende
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
🍃يكى از برادران آزاده مى‌گويد:
در يكى از اردوگاهها، پس از آن كه عزيزى از ميانمان رخت بربست و به شهادت رسيد،

گروهبان عراقى درباره‌اش گفت:
(او اسيرى بود كه هر شب در گوشه اتاق شماره 12 نماز شب مى‌خواند)👌

🌺امام حسين (ع) از رسول خدا (ص) نقل كرد: كه آن حضرت فرمود:

كسى كه عمرش با قيام شب و عبادت خدا خاتمه يابد اهل بهشت است.🎁🎁🎁

#حکایت_های_شب_زنده_داران
#نماز_شب_در_روایات

╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@shahdanzende
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
💛💠💛
علامه سید بحر العلوم رحمة الله علیه در کوچه های نجف می گشت و باری از خوراکی بر دوش می گرفت و بین فقرا و مساکین تقسیم می کرد.

کار هرشبش بود، به طوری که همه تهی دستان او را می شناختند.

مدتی بود سید تدریس را ترک کرده بود.
طلبه ها گمان کرده بودند سید مریض شده که تدریس را کنارگذاشته است.

اما وقتی فهمیدند در کمال صحت و سلامت است یک نفر را خدمتش فرستادند تا علت را جویا شود... پس از سلام و علیک، سید درباره علت نیامدنش گفت:

من شبها به عللی در کوچه های نجف گشت و گذاری دارم، و هرگز ندیدم طلبه هایی که برایشان درس می گویم، نیمه شب از خواب بیدار شوند و نماز شب بخوانند! به درگاه خدا تضرع و زاری کنند و...

اگر درسهای من هیچ اثر معنوی برای طلاب نداشته باشد، درس دادن چه فایده ای دارد؟!...

#سفارش_بزرگان_به_نماز_شب
#حکایت_های_شب_زنده_داران

╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@shahdanzende
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
🌸مرحوم آقا نجفی قوچانی می نویسد:

«حجره من و رفیقم وصل به هم بود.

از میان طاقچه، سوراخ نمودیم و ریسمانی در آن کشیدیم که یک سر ریسمان در حجره رفیق بود و یک سر آن در حجره من.

وقت خواب، آن سر [ریسمان] را رفیق به پا یا دست خود می بست و این سر ریسمان را من به دست خود می بستم


که سحر هر کدام زودتر بیدار شویم، دیگری را بدون اینکه صدایی بزنیم، به توسط ریسمان بیدار کنیم که مبادا طلبه ای از صدای ما بیدار شود و راضی نباشد».

📚 سیاحت شرق، صص 198

#حکایت_های_شب_زنده_داران

╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@shahdanzende
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
🌀💙🌀شهید مطهری می گفت:

«از وقتی یادم می آید، می دیدم که پدرم هیچ وقت نمی گذاشت که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته، تأخیر بیفتد.

شام 🍝را سر شب می خورد و سه ساعت از شب گذشته می خوابید و حداقل دو ساعت مانده به طلوع صبح🌃 بیدار می شد

و حداقل قرآنى📗 که تلاوت می کرد یک جزء بود و با فراغت و آرامش، نماز شب می خواند.

📝حالا تقریباً صد سال از عمرش می گذرد، هیچ وقت نمی بینم که یک خواب ناآرام داشته باشد...

اینها دل را زنده💚 می کند

آدمی که می خواهد از چنین لذتی بهره مند شود، ناچار از لذت های مادی تخفیف می دهد تا به آن لذت عمیق تر برسد».👌

#حکایت_های_شب_زنده_داران

╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@shahdanzende
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
💖🍃💖🍃💖🍃

حجت الاسلام على محدّث زاده درباره پدرش مى گويد:

يك روز صبح⛅️ پدرم برخاست و شروع به گريه كردن😭 نمود، از او پرسيدم : چرا اشك مى ريزيد؟

فرمود: براى اين كه ديشب نماز شب نخواندم !

گفتم : پدر جان ! نماز شب كه مستحب است و واجب نيست ، شما كه ترك واجب نكرده ايد و حرامى به جا نياورده ايد، چرا اين طور نگرانيد⁉️

فرمود: فرزندم ! نگرانى من از اين است كه من چه كرده ام كه بايد توفيق نماز شب خواندن از من سلب شود؟😰
#عالمان_دین
#شیخ_عباس_قمی
#صاحب_کتاب_مفاتیح_الجنان
#حکایت_های_شب_زنده_داران

╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@shahdanzende
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
☔️🍃🌼❤️
🍃
🌼
❤️
📿 از ۱۳ سالگی تا به هنگام شهادت، ۲۳ سالگی نماز شبش ترک نشده بود.

🌠 شب های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا میکرد و اشک میریخت...

🌸 شهید احمد پلارک را میگویم!
🌺 همان شهید معروف قطعه ۲۶ بهشت زهرای تهران!
🌸 بعضی به "شهید عطری" میشناسندش!

💬 مادرش اینگونه نقل کرد که پسرش در مدت عمرش چهار عمل را هرگز ترک نکرد :

1⃣ نماز شب
2⃣ غسل روز جمعه
3⃣ زیارت عاشورای هر صبح
4⃣ ذکر ۱۰۰ صلوات در روز و ۱۰۰ بار لعن بنی امیه.


#حکایت_های_شب_زنده_داران

╭─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╮
@shahdanzende
╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
❤️...عاشقانه های شهدا...❤️

در مورد مرگ و قيامت و آخرت زياد حرف ميزديم...
ولی تا حالا یهویی اينجوری...
همچين سوالی ازم نپرسيده بود:
"اگه يه روز تابوتمو ببينی چیکار ميکنی ملیحه...؟" گفتم:"عباس تو را خدا از اين حرفا نزن…
عوض اينکه دو نفری نشستيم...💕
يه چيز خوب بگی.......


حرفمو قطع کرد و گفت:"جدی ميگم ملیحه..."
دست زد رو شونَم و گفت:
"تو بايد مرررد باشی...! من زودتر از اينا باید ميرفتم ولی...
چون تو تحمّلشو نداشتی...
خدا منو نبرد...
احساس ميکنم ديگه وقتشه...
گفتم:"يعنی چیییی...؟
معنی این حرفا چیه عباااس...
يعنی واقعاً ميخوای دل بکنییی...؟!💔"
گفت:"آره…"
گيج بودم...
نبايد قبول ميکردم... گفتم:"عباس...
خودت اگه جای من بودی...
شنيدن اين حرفا واست راحت بود...؟💔"
ميگفت:
"هر بار که از خونه ميرم بيرون و...
باهام خداحافظی که ميکنی...
به اين فکر کن که شايد دیگه همو نديديم...💔"
تحمل پذیرفتن این یه مورد خیییلی سخت بود...💔
میدونستم هر جور شده با استدلالاش مجابم میکنه...
قربون صَدَقَم ميره و منو ميخندونه...💕
ولی اين بار خنده به لبهام نمی اومد...💔
از خدا خواسته بود...
اول به من صبر بده...
بعد شهادت به خودش...
گاهی وقتا نگاش که ميکردم،ميلرزيدم...!
انگار ابهتش…
يه چيزي تو وجودش میترسوند منو...
يه بار اینو بهش گفتم...
لنگه دمپايی برداشت و کوبید تو کله ش...!
رو زمين غلت زد و گفت:
"مگه من کی ام که اينجوری میگی ملیحههه...؟!
همه مون از خاکیم و دوباره خاک ميشیم..."
میگفت:
"تابوتمو که دیدی گریه و زاری نکن...💔"
#شهید_عباس_بابایی
#حکایت_همچنان_باقیست...

@shahdanzende