شب اول قبر و عالم برزخ

#بصیرت
Канал
Логотип телеграм канала شب اول قبر و عالم برزخ
@shabavalghabrOalamebarzakhПродвигать
5,78 тыс.
подписчиков
14,5 тыс.
фото
10,7 тыс.
видео
998
ссылок
شب اول قبر و عالم برزخ https://t.center/shabavalghabrOalamebarzakh 🙏خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا زمانیکه هراس مرگ میدزدد سکوتت را یکی مثل نسیم سرد میگوید کنارت هستم ای تنها و دل... آرام میگیرد.💞 ارتباط با خادم کانال @na_32548
💠 #خیابان_شهدا 💠

از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!

🌸اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...

🌸دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...

🌸به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...

🌸به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...

🌸به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...

🌸ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم..

🌸هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...

🌸هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...

🌸پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...

🌸دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام

💠از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...

#شهدا گاهی نگاهی🌹🕊

‌‌‎‌کانال شب اول قبر وعالم برزخ
@shabavalghabroalamebarzakh
#بصیرت‌افزایی

#بصیرت_سواد_نیست_بینش_است.

🔴#بصیرت ;
🔳 یعنی اینکه بدانی ممکن است همسرِ پیامبر, در برابرِ راهِ پیامبر ایستاده باشد;

🔵#بصیرت;
🔲 یعنی اینکه نگاهت به "شخصیت" ها نباشد ; بلکه همواره به "شاخص"ها چشم بدوزی;

🔴#بصیرت;
🔳 یعنی اینکه بدانی حتی مسجد ,می تواند "مسجد ضِرار"باشد و پیامبر (ص)آن را خراب کند و به زباله دانیِ شهر تبدیل نماید;

🔵 #بصیرت ;
🔲 یعنی اینکه قرآنِ روی نیزه تو را از قرآنِ ناطق , منحرف نکند;

🔴#بصیرت ;
🔳 یعنی اینکه بدانی جانباز صفین می تواند قاتل حسین(ع)در کربلا باشد;

🔵#بصیرت;
🔲 یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمی توانی آغازگر باشی اما تا ضربه نهایی , نباید از پا بنشینی;

🔴#بصیرت;
🔳 یعنی اینکه نگذاری فتنه گران, شیرت را بدوشند یا بر پشتت سوار شوند;

🔵#بصیرت ;
🔲 یعنی اینکه" مالک اشتر"ها را به تندروی و "ابوموسی اشعری" ها را به اعتدال, نشناسی;

🔴#بصیرت;
🔳 یعنی اینکه بدانی "معاویه"ها,به سست عنصرهای سپاهِ علی(ع) " دل بسته اند;

🔵#بصیرت
🔲 یعنی اینکه بدانی تاریخ, تکرار می شود;
نه با جزئیاتش; بلکه با خطوط کلی اش;
مسجد ضرارها,
قرآن بر نیزه کردن ها,
حکمیت ها,
خشک مغزی ها,
سابقه فروشی ها و ...


✍🏽عمار رهبر
«صداقت،صراحت،بصیرت،شجاعت‌تاشهادت»

کانال شب اول قبر وعالم برزخ
@shabavalghabroalamebarzakh
🍃بسم الله الرحمن الرحیم
و این غربال بسیار سخت خواهد بود ...

🍃جابر جُعفی می‌گوید به امام باقر(ع) عرضه داشتم:
فرج شما کِی خواهد بود
(سؤالی که همۀ ما داریم)
حضرت فرمود: هیهات هیهات، هرگز این فرج رخ نخواهد داد؛ مگر اینکه غربال بشوید، سپس غربال بشوید، سپس غربال بشوید. سه‌بار تأکید کردند.

🍃الحمدلله علی کل حال
خیرالماکرین بودنت را شکر
درست زمانی که حق آشکار می شود و همه به دنبال حق می دویم، نشان میدهی که ماندن در دایره ایمان به این سادگی نیست، دین ظاهری نمی خواهی، صدق می خواهی و صفا و خلوص نیت.
ناگهان موجی می افتد که غربال کند در این فتنه ها
یک عده از چپ می افتند و یک عده از راست و قلیلی از بندگانت وسط این فتنه ها محکم می ایستند صاف و‌خالص بی هیچ‌ غل و غش و تحلیل و بهانه

🍃و تاریخ سخت تر تکرار میشود
علی که می آمد، پیروانش یک نفس راحت می کشیدند و خوشحال می شدند که دیگر سکاندار ما علی است اما جنگ جمل همه چیز را بر هم زد، معاویه و فتنه هایش، خوارج و فتنه هایش ، ناکثین و مارقین و ...

🍃مثل انقلاب
انقلاب که‌ شد ، همه پیرو امام خمینی شدیم، جنگ شد، ترور ، بنی صدر، نفوذ و منافقین
و فتنه و فتنه و فتنه ...
و ریزش و ریزش و ریزش ...

🍃و حالا حاج قاسم که ترور می شود همه متحد می شویم و سنگ انقلاب و #انتقام_سخت و زمینه سازی ظهور به سینه‌می زنیم، هواپیما سقوط می کند و دوباره فتنه شک و لغزش پاها در صراط حق

🍃یا خیر الماکرین
انا عبدک الضعیف
من قدرت تشخیص حق از باطل را در این غبار فتنه ها از دست میدهم
نگذار پایم بلرزد، تردید کنم
دستم را بگیر، رهایم نکن
نگذار خلاف امر رهبر حرکت کنم
مرا در این غربالهای آخرزمان یک لحظه به حال خود رها نکن
(مردم صبح مومن از خانه های خود بیرون میروند و شب کافر برمی گردد )
یا الهی و ربی من لی غیرک

#بصیرت
#خود_سازی
#ایمان
@shabavalghabrOalamebarzakh


#بصیرت_جوان

روایتی است از حضرت امام صادق(ع) که می فرماید: روزی گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. یک مرتبه دید جوانی بیهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزدیکی عبور می کرد، یکی از آن افراد دوید و به او گفت یا اباعبدالله این جوان مریض و بیهوش است بیا یک دعایی بالای سر او بخوان که بهوش بیاید. حضرت سلمان وقتی نزدیک شد و به بالین جوان رسید او چشم باز کرد.

تا سلمان را دید سر خود را بلند کرد و گفت یا اباعبدالله اینطور نیست که مردم گمان می کنند من بیمار هستم. وقتی گذر من به بازار آهنگرها افتاد و دیدم که با چکش های آهنی به میله های سرخ می کوبیدند، یاد این آیه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش های آهنین بر دوزخیان می زنند. در این حالت دیگر نفهمیدم و از هوش رفتم. سلمان دید این فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از یک مدتی این جوان مریض شد، سلمان به عیادت او رفت و دید که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائیل(ع) خطاب کرد که یا ملک الموت این جوان برادر و دوست من است، لطفاً مراعات او را بکن.

💥حضرت عزرائیل فرمود: یا اباعبدالله من مراعات این جوان و تمام مومنین را خواهم کرد و با آنها دوست هستم.

📚برگرفته از سخنان استاد عالی

‌کانال شب اول قبر و عالم برزخ
@shabavalghabrOalamebarzakh
💠 #خیابان_شهدا 💠

از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!

🌸اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...

🌸دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم از کوچه گذشتم...

🌸به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...

🌸به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از #ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...

🌸به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...

🌸ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس،نگهبانی #دل...
کم آوردم...
گذشتم..

🌸هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...

🌸هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...

🌸پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...

🌸دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام

💠از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...

#شهدا گاهی نگاهی🌹🕊

کانال شب اول قبر و عالم برزخ
@shabavalghabrOalamebarzakh