تماشای نگاه تو آغاز قصه عشق است و دیدن چشمان ماه گسترت طلوع صبح ناب کافیست تصویر بودنت پیش روی چشمانم مجسم شود لبخند میهمان لبانم می گردد از شور تماشایت باران عشق می بارم و لبریز می شوم از دوستت دارم؛
دردم این است که من بیتو دگر از جهان دورم و بیخویشتنم تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم مگرم سوی تو راهی باشد چون فروغ نگهات ورنه دیگر به چهکار آیم من؟!