سیری بر مسائل وادبیات زنان.

#منوچهر_کیانیان
Канал
Логотип телеграм канала سیری بر مسائل وادبیات زنان.
@seyribarПродвигать
2,08 тыс.
подписчиков
40,1 тыс.
фото
17,7 тыс.
видео
19,8 тыс.
ссылок
من از تبار زنهاے تکرارے نیستم من ازنسل همان تافتـہ هاے جـدا بافـتـہ ام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔸🔹🔸
لیلی
دارم برای تو می نویسم
مرا ببخش که نمی دانم پاریس کجاست
و کلماتم بوی مرده شورخانه های خاورمیانه را می دهد
بوی ادویه ی مرگ
می بینی هیچ هندسه ای نمی تواند مساحت درد ما را به دندان بگیرد
تاکید می کنم
که خوشبختانه همه ی ما خواهیم مرد
همه ی این آه ها، دم ها، خنده ها
می شنوی؟
می شنوی که مرگ چه بوی ماندگاری دارد
کجایی؟
در رگ هایم
کسی پا به پای کلمات می دود
کسی در رویاهایم مرا تعقیب می کند
این جا خاورمیانه ست باید زنی باشد که زخم هایت را شانه کند
شعر بخواند
در چشم هایت دو دو بزند
به اضلاع کشیده ی دست هایت که شعاع شعر مرا در برگرفته اند سوگند
فراموشی این خاک باستانی مسری ست
کاش این خیابان ها سگ بودند
تا بوی تعفن تاریخ را لایه به لایه
لا به لای این لوله های نفت استخراج کنند
لیلی
دارم به لب های تو فکر
با آن عبارات روشن بی پایان
و این خنده ها که گه گاهی از گلوی تفنگ ها بالا می روند و به خاطره ای شلیک می شوند
ابرهایی که بر فراز خانه ی شما پرسه می زنند
دلتنگی های من اند
به یادم بیاور
در پیراهنم پروانه ای بی قرار پنهان ست...


#منوچهر_کیانیان


@seyribar💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
🔸🔹🔸

می بافم تو را
در روزگار سرد
بر خیال عریان
می بافم تو را
با واژه های ناب
با دست های شعر
هر شب میان خواب
می بافم تو را
گاهی به غزل
گاهی به سپید
در شبان سیاه
می سازم از تو
در انتزاع دل
شکلی از پرنده
در آسمانی خیس
می رانی مرا
چون ساری که پرید
از پرچین حضور
بر شاخه سکوت
می خواهم تو را
می خوانم تو را
در روزگار سرد
بر خیال عریان
می بافم تو را
می سازم تو را
چون نقشی بر آب
هر شب میان خواب


#منوچهر_کیانیان

@seyribar💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔶🔷🔶

آقایان
لطفا
کبوتر را از بال نگیرید
و گر نه صلح چیز مسخره ای می شود
شبیه فرآورده های گوشتی نود درصدی
با ادویه هایی
که ذائقه را به زوال می برد
اصلا بیایید به جای بال های کبوتر
موهای مرا بچینید
یا
به جای اندام درخت
روی حافظه ام چیزی بنویسید
به جز تبر
من که غریبه نیستم
من هم محله ی دردهای شما هستم
که با شعری از هوش می رود
و میان رگباری از گلوله ها
دل به لب های زنی می دهد
که ناگهان قصه را ترک می کند
کات
زن ایستاده است
در چشم هایش می شود ابرهای باران زا را دید
دستی تکان می دهد
آرام از صحنه خارج می شود
و آن مرد هنوز با جای گلوله هایش ور می رود
و روی لب های همان زنی که قصه را تنها گذاشت
جان می دهد
دیدی هر گافی به گل ختم نمی شود
تنها گافی که آخرت به خیر شد
گلوله ای بود
که در سینه ی سهراب نشست
شاهنامه شکوفه داد
تا خیابان ها را بیدار کند
آقایان آقایان
لطفا
نه رستم را از شاهنامه
نه مرا از خیابان
نه کبوتر را از بال
نه نرگس را از غزل
و نه حنجره را از قناری دور کنید
و گرنه
نسرین در تاریکی نشا می زند
و حافظ دور میدان
سوار بر پشت نیسانی به کارگری می رود



#منوچهر_کیانیان


سیری‌برمسائل وادبیات زنان
@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~
🔶🔷🔶

آن سوی پیراهنت وطنم بود
باید برای وطنم نامه ای می نوشتم
برای تو که در دورترین خانه ی این جهان
با آفتاب نشست و برخاستی داری
سلام
خوبم تو هم خوب باش
سعی کن نامه را با دقت بخوانی
ظهرست
گرمای هوا دقیقا به گرمی آخرین دیدارمان رو به کاهش است
ظهر است
ما به میانه ی شهریور رسیده ایم
خرماها روانه ی بازار شده اند
و مرگ بی وقفه ما را با گوری تازه آشنا می کند
زیبای من
باید خبر ناگواری را برای تو بازگو کنم
همه ی بهرام های کشته شده
شکارچی نبوده اند
ختم کلام
این جا زیبایی آهو برای خیلی ها وسوسه کننده ست
خدا هم زیبایی را دوست دارد
کاش کارگران شهرداری کمی از جناب عزراییل یاد می گرفتند
و بی وقفه کار می کردند
تا ما شهر زیباتری می داشتیم
قول می دهم
اگر تابستان برود
و درخت لیموی ما جانی تازه بگیرد
لابه لای تمام لالایی های مرسوم
نام تو را در گوش خانه تلقین کنم
هر چه آفتاب ملایم تر می تابد
بیش تر از هميشه تو را به یادم می آورد
ظهر است
ساعت از دوازده هم گذشته ست
بی تو
تنم را سپرده ام به هُرم نفس های این خیابان
تابستان که برود
و عزراییل جنوب در سرما کمی کم کارتر شود
از چشم هایت بیش تر خواهم نوشت
قول می دهم تا نامه ی بعدی
فقط به تو فکر خواهم کرد


#منوچهر_کیانیان


کانال
سیری‌برمسائل وادبیات زنان
@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
🔶🔷🔶

خورشید من بیا
این کوهستان کهنسال هوای نفس های تو را کرده است
دیوانه ی تو منم
که می خواهم از دهان این قطارها طعم یونجه را استخراج کنم
و روی اولین حرف نام تو برای همیشه مرد بمانم
ای کاش کسی برای ما می گفت: که هیچ الاغی برای خیابان آفریده نمی شود
جهان بی است هرگز نجیب نیست
و بی کبوتر جهان برای آشتی آغوشی ندارد
صدایم کن
به نام کوچکم بخوانم
تا پرنده شوم
و برای بادی که در لابلای این حروف قیقاج می دهد بالی تکان دهم
یادش به خیر
پدر همیشه در نماز می گفت:
قل هو الله احد
و من همیشه فکر می کردم خدای همه ی ما یکی ست
تا تو آمدی
و چشم هایت زیباترین تعارف جهان شد
باری همه که نمی توانند مانند کرم ابریشم عاقبت به خیر شوند
و خورشیدشان از میان سینه بند زنی طلوع کند
بیا
حالا که مرگ در شقیقه های هر کسی در خیابان ها شتر می راند
و پایان همه ی ما یک پایان دردناک هندسی ست
به لب هایم برگرد
اگر چه دهان هیچ قطاری دیگر طعم یونجه نمی دهد
اما من قول می دهم که با هر کلمه ای در رویاهای تو اسبی بدوانم
و روی ابرها برایت از ستاره هایی بگویم که سر از سردخانه های شهر در می آورند
برگرد
به روی لب هایم برگرد
من برای محاسبه ی این گورها انگشت کم آورده ام
کاش یک کرم ابریشم بودم و پایانم به شبی، شمعی و شعری به لب هایت می رسید...

#منوچهر_کیانیان

کانال
سیری‌برمسائل وادبیات زنان
@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
🔶🔷🔶
آمدند
به اختصار گفتند:
بسم رب شهدا
مادر از چشم هایش راه افتاد و به پر آب ترین رود های جهان اضافه شد
میان آن هیاهو کسی گفت: چه آفتاب هیزی
همه گفتند: آری
و ما ساکنان تاریک ترین خانه ی آن روزها با چشم های روشن به ادامه ی آن ها فکر می کردیم
آمدند
رفتند
بی آن که نوری بیاورند
تمام چراغ های خانه را خاموش کردند
رفتند
رفتیم
و از هر طرف که زمین را کندیم به چشم های مادرم رسیدیم


مادرم مُورخ خوبی بود
زخم هایش خلاصه ی دردهای جهان بود


#منوچهر_کیانیان

کانال
#سیری_برمسائل_وادبیات_زنان
@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
.
زمین کهنسال تر از هميشه زنانه حرف می زند
خورشید هم چنان از همان سمتی می آید که تو می آمدی
و ماه در همان جایی ست 
که تو بودی
هنوز هم چراغ خانه‌ها روشن است
و بو‌ق ماشین ها بوی برائت خیابان ها را به خانه ها می برد
هنوز هم نیای همه ی باران ها باد است
و ابرها باران به دندان از این نقطه به آن نقطه می روند
گاهی باران خوب است
گاهی بد
اما من بارانی را دوست دارم که تو را به یادم می آورد
با باران می آیی
در جانم می نشینی
و ترتیب همه ی فصل را بهم می ریزی
اصلا تو نیای همه ی فصل های منی
اصلا تو تابستانی
و حرف هایت همان گرمای بالای پنجاه درجه ی زل افتاب این جاست
نامت دریاست
تنم بوی شرجی تو را می گیرد
بوی بی تابی جاشوها
بوی تور
بوی سرخوها، حلواها. زبیدی ها
تو را شهر به شهر
تو را کوچه به کوچه در چهره ی آفتاب خورده ی همه ی زن های جنوب جست و جو می کنم
کاش می دانستم ادامه ی گیسوان تو چند گره دریایی تا پلاک خانه ات در این جهان می شود
اصلا تو پاییز منی
که پا به پای من شعر می شوی
و شُره شُره از چشم هایم راه می افتی و به خیابان ها می ریزی
چه قدر این شهر برازنده ی اندام توست
چه قدر باران به تن تو می آید
زیر باران تن ات شادی شالیزار پر از ترانه است
آهای چشم بلوطی ام
برگرد
صدایت را بیاور
زیرا جهان از حنجره ی تو آغاز می شود
زیرا تو، تویی
و همه ی این خیابان ها جای خالی تو را پُر نمی کنند



#منوچهر_کیانیان

کانال
#سیری_برمسائل_وادبیات_زنان
@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
🔶🔷🔶

یک اسب برای این خیابان های بی سوار کافی ست
تنها یک اسب
فقط یک اسب جای سم هایش در این قصه ها خالی ست
اگر عمویم را کسی از مرگ به من برگرداند
می توانم با خرسان اسب نامرادش
و برنویی که در قصه های تبارم
در خواب این خانه چنگ انداخته است
به خیابان بروم
لابلای این ماشین ها لایی بکشم
و تمام این چراغ ها را
با یک فوت خاموش کنم
من نه از غولان چراغ جادو ام
نه با پیامبران بین النهرین نشست و برخاستی داشته ام
من از سلسله ی موی مریمم
که در نصف النهار رویاهای تک تک دختران محل
از این نقطه تا دورترین نقاط جهان راه رفته ام
من زاده ی مویه های زنان هم قبیله ام هستم
من ادامه ی گیسوان بریده ی مادرم هستم
که در کودکی فقط چند فوت بالاتر از زمین
در خرناس های پدر در شبی تابستانی
تا دوردست های این ناکجا اباد گردن کشیده ام
آری همیشه چند فوت بالاتر از همه ی این آدم ها
آه کشیده ام
و بالاتر از خواب مادرم ایستاده گریسته ام
من در تمام گردنه ها ی جاده های ترانزیت
رویاهای زنی را حمل کرده ام
وقتی که هیچ رویایی دستش به سقف خانه ای نمی رسید
وقتی که هیچ مردی در گلوی زنی گم نمی شد
و سواری در سیاهی ها ناپیدا بود
و تفنگ ها بوسه ها را نارس روانه گور می کردند
من با رسبده ترین لبخند زنی
بارها مرگ را بدرقه کرده ام
باید ایمان بیاوریم
باید ایمان بیاورید
که می شود با لبخند زنی آن چنان لطیف شد
که لب هایت لاله زار شود
و دهانت معبدی باشد برای نیایش جهانگردان
کاش کسی عمویم را از مرگ به من برگرداند
این خانه ها اسب می خواهند
این خانه ها سوار می خواهند
این خانه ها برای حیات خیال می خواهند
کاش کسی مرد را به خیال این خیابان ها برگرداند
من از اسب هایی که یورتمه نمی روند بیزارم
من از خیابان هایی که پایانشان به لیلی ای نمی رسد بیزارم
من از بیابان های بی مجنون بیزارم
کسی باید در گوش این خیابان ها
صدای بیابان را
شیهه ی اسب را
کسی باید مرد را
دوباره قرائت کند
و زن را به قلب ها برگرداند
یوسف معبر خوبی بود
اما تنها کوزه گران می دانند
که یک فوت چه قدر از مساحت زندگی را اشغال می کند


کاش بیاید
و یک فوت بالاتر از تمام بام های جهان
برایم دستی تکان دهد

پس از شلیک این همه گلوله
این خانه لایق لبخند است...

#منوچهر_کیانیان

@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
🔶🔷🔶

زنی که در کالبد این کلمات می دمد
چشم هایش سرشاخه ی رگ‌های من است
صداش صلات تابستان
حنجره اش حامل حرف های تازه
در شیون باستانی این خیابان ها ست
کاش خانه کمی بزرگتر از این حرف ها بود
و جیب های من برای پنهان کردن غروب این شهر برای او به اندازه کافی جا داشت
محال ست کسی بداند
زنی که در چشم هایم چشم به جهان گشوده است
و بی گدار به ساحل آینه ها می زند
دستی بر دلتنگی های این دیوانه داشته باشد
چه خوب است وقتی که به او فکر می کنم
آفتاب فروتن تر از هميشه به خانه می آید
بر شاخه های درخت می نشیند
گنجشک ها دور می گیرند
و برای جوانی این جمله ها می خوانند
جیک جیک
جهان زیباست، زیباتر شد
جیک جیک
آن زن آمد
آن زن که هم تبار دریاهاست
و دستی بر گردش زمین دارد
با دست هایش آمد
در خواب هایم صدایش را کاشت
جیک جیک
حالا تمام گنجشک ها
بر فراز آن صدای رعنا
با حنجره ی او می خوانند
جیک جیک
جهان برای زیباتر شدن نیازمند دیوانه هاست



#منوچهر_کیانیان

#زن_زندگی_آزادی
@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
Audio
💙آرامبخش امشب

دلتنگم
این طولانی ترین نامه ی عاشقانه ایست
که برایت می نویسم


#منوچهر_کیانیان


@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔶🔷🔶

می آیی
با دو بالی
که به لب داری
می خندی
و زمین
آسمانم می شود
برای پرواز


#منوچهر_کیانیان


@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
دراز کشیده بود که با دوربین رفتم سراغش، یه کمی خودشو جم و جور کرد‌ و بهم زل زد بهش گفتم تکون نخور و به دوربین نیگا کن، اونم نیگا کرد و این عکسو ازش گرفتم. گربه ی آرومی چند وختی که می آد تو‌ حیاط خونه استراحت می کنه، گاهی وقتا هم زیر درخت لیمو که اسمشو گذاشتیم رها زاغ گنجشکای بی چاره رو‌ چوب می زنه. نمی دونم چرا توی نیگاش این همه غم و غصه می بینم دقیقا شبیه همون غم و غصه ای که توی چشای پیروز بود. آخ ازین همه غم و غصه، آخ...آخ ازین غم و غصه ی بومی وطنی. انگار اینم یه جورایی بو برده که این روزا حال ماها خوش نیست... ای کاش می تونست حرف بزنه و ای کاش می تونستم باهاش... ای کاش می تونست... راستش حیوونا خیلی مهربون و باهوش و با احساسن، باهاشون مهربون باشیم همه ی ما توی جبری به نام جبر جغرافبایی مشترک گیر افتادیم...

#منوچهر_کیانیان


@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
Eshghaye Ghadim
Vigen
بعد از آن سال دیگر هیچ چیزی خجسته نشد، جز نوحه خوانی که در شهرمان دم می گرفت و نام خانوادگی اش خجسته بود

#منوچهر_کیانیان

#سیری_برادبیات_زنان‌‌
@seyribar 💫
•~🍃🌸🌼🍃~•
Ещё