#معرفی_کتاب 📖#دیدن_از_سیزده_منظر #کالم_مککان#ابراهیم_فتوت #کولهپشتی#نظر_شخصی دیدن از سیزده منظر شامل یک داستان بلند(رمانک) و سه داستان کوتاه با مضامینی متفاوت است که البته پس از مطالعهٔ کتاب وجوه مشترکی را هم در ذهن خواننده تداعی میکند.
نویسندهٔ آمریکایی کتاب با داستان اول خبر از جنایتی میدهد که کاراگاهان بهدنبال پاسخی برای آن هستند.
از نکات حائز اهمیت در این داستان میتوان به ریزبینی نویسنده در معرفی شخصیتها اشاره کرد که آمیزهای است از طنز و شعر که خواننده را در طول داستان به دنبال خود میکشد.
توصیفات بینظیر نویسنده از محیط و افراد به گونهای است که مخاطب بارها حس میکند در آن موقعیت قرار دارد و دقت نویسنده در توصیف لحظهبهلحظهٔ وقایع تا حدودی
#آلبر_کامو را برایم یادآوری میکرد.
نویسنده در داستان اول از تکنیک بینامتنیت(intertextuality) استفاده کرده که شامل بکارگیری تفکرات و جملات نویسندگان مطرح دنیا لابهلای داستان با ذکر منبع و بهصورت پاورقی است.
داستان اول در سیزده بخش روایت شده است که میتوان نام کتاب را برگرفته از آن دانست.
نکتهٔ دیگر تغییر زبان روایی از دانای کل به سوم شخص است که پیوسته این جابهجایی در طول داستان تکرار میشود، حتی گاهی بهنظر میرسد که داستان از زبان دوربینی نقل قول میشود که وقایع را ثبت کرده و بسیار دلنشین است.
داستان دوم دربارهٔ بخش کوتاهی از سرگذشت سربازی بااخلاق و نجیب به نام «سندی» است . این داستان و داستانهای بعد پیچیدگیهای داستان اول را ندارند، اما همچنان مخاطب را جذب میکنند.
داستان سوم که بار عاطفی زیادی در خود دارد، داستان زنی است که حضانت فرزندی را بهعهده دارد که در اثر مصرف الکل در دوران بارداری، با ناهنجاری خاص به دنیا آمده است و ناگهان گمشدن پسربچه، مسیر داستان را تحت الشعاع قرار میدهد .
و داستان کوتاه آخر راجع به راهبهای به نام «بِوِرلی» است که مسیر زندگیاش دستخوش حوادثی شده است.
با جملات کوتاهی در داستان روبهرو میشویم که پر از معنا هستند نظیر این جمله :
«همهٔ ما هرازگاهی به چیزی نیاز داریم که سر حالمان بیاورد.»
میتوان گفت کمی هم یادآور سبک داستاننویسی
#پل_استر(با ویژگیهای مختص خود نویسنده) است که سعی میکند وقایع را به شکل پازل کنار هم بچیند، با این تفاوت که در طول داستان به همهٔ سؤالاتی که در ذهن مخاطب ایجاد میشود، پاسخ داده نمیشود و باید اندکی تأمل کرد و قضایا را تحلیل نمود.
نویسنده در هر چهار داستان تعبیر بسیار زیبایی از زمان ارائه داده است که خواننده را به فکر وا میدارد؛ بهگونهای که در داستان اول میخوانیم:
«یک لحظه به تنهایی هیچ معنایی ندارد، انباشت لحظههاست که به آنها اهمیت میدهد.»
او معتقد است هرچه نسبت به زمان آگاهتر میشویم کمتر از آن بهره میبریم.
و به دلیل توجه خاصی که به زمان دارد، در سرتاسر داستان اول، لحظهٔ حال با گذشته همپوشانی دارد، اما این پرشهای زمانی خواننده را چندان سردرگم نمیسازند.
و در نهایت ترجمهٔ بینقص و قابل فهم این کتاب یکی از دلایلی بود که علیرغم عدم آشنایی با این نویسندهٔ برجسته، اقدام به مطالعهٔ کتاب کردم و طی صحبتی که با مترجم کتاب داشتم، ایشون در چند کلمه توصیفی از نویسنده کردند که ترجیح دادم در نظر شخصیام لحاظ کنم:
«این انسان بینظیر است. روایت پسامدرن، پرسوناژهای پرداختشده، واژههای آمیخته به احساس و نهایتا لحن و فحوای بینظیر کلام از کارهاش شاهکار میسازد.»
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂