#فرامرز_اصلانیدر نخستین روز سال ۱۴۰۳ آوای ایرانی پاکی از صحنۀ صداهای زنده جدا شد؛ صدایی تمیز و تازه که، مثل روی فرشتگان سحر، شیشهای و شسته و شفاف بود و، مثل گوهر ناب، براق و بیادعا. آواز او سهلممتنع بود: آنقدر سبک و رها میخواند که هرکس را به این پندار باطل میانداخت که چنان خواندنی از همه برمیآید، اما القای چنان درجهای از سادگی و بیریایی خود استعدادی بود که از عهدۀ سرهای سنگین و جانهای گران و گلوهای آکنده از بغض برنمیآمد.
خواندنش روح را راحت میکرد، انگار گلی صحرایی که بیزحمت باغبان رسته و بیمنت نیسان شکفته. گیتارش، حتی وقتی خودش دیگر جوان نبود هم صدای جوانی میداد؛ صدای ریختن آبشار درکه بر شانههای لاغر دانشجوها، روی هم غلتیدن یخها در همهمۀ جامهای مهمانیها، و جرقههای بیهوای آتشهای افروخته در بیداری ساحلها. صدای راندن در جادهها، گریستن بر شانهها، ماندن در خیابانها، بیدار شدن در بوی بندرها، رفتنها و بازگشتنها، بازگشتنها، بازگشتنها....
قطعۀ
«آهوی وحشی» مثل اعلای استفادۀ مدرن از سنت است: محتوای شعری از قرن هشتم چنان طبیعی و زنده به فرمی نو و حتی بیسابقه از موسیقی آمیخته میشود که گویی از اصل حافظ این گل را برای همین گلدان کاشته بود. این قطعه خود بهتنهایی سرمشقی است برای هنرمندان جوانی که ارتباط خود با سنت شعری فارسی را به بهانۀ نوگرایی بهکلی گسستهاند. مثنوی حافظ و گیتار: بوطیقایی عتیق که هرچند بر سازی غربی نشسته، هنوز، بسبسیار ایرانی است. هنرآفرینیهای دیگرش با اشعار حافظ نیز همگی مصداق کاربرد نوآورانۀ سنتاند و خط بطلانی بر ادعای بیهنرانی که تنگدستی خود را به پای شعر فارسی مینویسند.
#فرامرز_اصلانی گاه با ادای دیگرگونِ بعضی الفاظ و کلمات یا حذف بعضی واژهها یا رفتوآمد میان زبان گفتار و نوشتار در هنجارِ زبانی ترانههایش دستکاریهایی میکرد، پیمانه و شیرین. مثلاً در
«اگه یه روز»کلمۀ
«نام» را به شکل غیرمتعارف و شاید به لهجۀ تهرانی
«نوم» میخواند، در
«پرستوهای خسته» مفهوم
«اما» را از سطر
«من همیشه دلم میخواست چراغونی، به جز اشکم نیومد به مهمونی» جا انداخته بود و در
«دل اسیره» بهجای
«دلم آروم نمیگیره» میگفت
«دلم آروم نگیره» (وجه التزامی بهجای اخباری). در این مورد آخر، وزن دستوپای او را نبسته بود چون میتوانست بخواند
«دل آروم نمیگیره» و هنوز وزن درست باشد، اما به نظرم عامدانه این طرز فرارویها از هنجار را در آوازش میگنجاند تا تفاوتی نمکین با زبان روزمره ایجاد کند. او در این بازی افراط نمیکرد، تکرار مکرر نمیکرد و حدی نگه میداشت که سبکآفرین بود.
حفظ حد هرچیز اساساً یکی از رموز وقار شخصیت خود او هم بود: بهاندازه میخواند، بهاندازه مصاحبه میکرد، بهاندازه اظهارنظر میکرد، بهاندازه سیاسی بود و، مهمتر از همه، بهاندازه ایرانی بود.@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂