#داستانکهر اتفاقی که میخواهد بيفتد
هر بلايی که میخواهد نازل شود
و هر آدمی که میخواهد سر کار بياييد
در هر صورت آقای چوخ بختيار عين خيالش نيست البته به شرطی که زيانی به او نرسد و کسی کاری به کارش نداشته باشد. زندگی آقای چوخ بختیار حوض آرامیست که حاضر نيست به هیچ قیمتی سنگی در آن انداخته شود، صبح پا ميشود و همراه زن و بچه صبحانه ميخورد و بعد به اداره ميرود. آقای چوخ بختیار معتقد است که در اداره نبايد دردسر ايجاد کرد. چون کار اداری يعنی پول درآوردن برای گذران زندگی، او معتقد است "وجدان کاری" آنقدرها ارزش ندارد که آدم به خاطر آن با رئيس و وزير در بیفتد اما برای قانع کردن همکاران از جملۀ "زندگی آنقدرها ارزش ندارد" استفاده میکند .
از نظر آقای چوخ بختیار رئيسی خوب است که تملق او را به حساب خدمت صادقانهاش بگذارد، برای همین وقت زاییدن زن رئیسش برای نورسیده آنها تحفهای میبرد. آقای چوخ بختيار به ظاهر وقت کتاب خواندن ندارد و مذهب را هم بدون هیچ چون و چرایی قبول کرده و حاضر نيست حتی در جزيیترين قسمت آن شک کند اما فقط ١٩ تا ٢١ ماه رمضان نماز میخواند و روزه میگیرد ...
آقای چوخ بختيار خيلی رنج میبرد اما نه رنجی مثل گاليله و صادق هدايت ، او میترسد که مبادا بلايی سرش بيايد و بچهاش بیسرپرست شود. آقای چوخ بختيار را میشناسیم، او در همسايگی تک تک ما زندگی میکند و خود را آدم خوشبختی ميداند. آدمی که شاید به واسطۀ سنگ قبرش متوجه حضور بیفایدۀ او در این جهان شوند.
@SazoChakameoKetab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂📒#زندگی_چوخ_بختیار👤#صمد_بهرنگی