آغازیدن
یک ساعت فرصت دارم چیزی سرهم کنم و اصرار دارم این بار نکتهای از روزمرگیم بیرون بکشم. با مرور امروز شروع میکنم چون هنوز عادت ندارم «بیاغازم». من آدم منعطفی نیستم و سخت به تغییرات عادت میکنم. «آغازیدن» من را یاد کار شنیعی با غاز میندازد. البته اگر حق داشته باشم با کلمههای فارسی شوخی کنم.
از صبح درس میخانم. شرح درس من به کار شما نمیآید. حتا شک دارم به کار خودم بیاید. ولی شصت و هفت روز مانده به آزمون وقت شک کردن نیست. سه ماه بیوقفه خاندم. با اسبابکشی عقب نیفتادم اما تسلط قبل را هم ندارم. سه تا از منابع تمام شده و باید مرور کنم. قرار است چند روز دیگر آزمون بگیرند و برای صد نفر اول دورهی ویژه برگزار کنند. میخاهم در آن دورهی ویژه باشم.
رقیبهایم بیشتر خانمها هستند. مردها خیلی از ما ضعیفتر هستند و اگر خانمها نبودند تراز اینقدر بالا نبود. کلاس آنلاین است و گاهی وقتی خانمی پاسخ میدهد صدای بچهای که معلوم است ازش آویزان شده و چیزی میخاهد هم میآید. با خودم میگویم یعنی کسی نیست دو دقیقه آن بچه را بگیرد؟
عوضش حمید همراه خوبیست. شما نمیدانید ویروسهای سیستان و بلوچستان با ویروسهای بقیهی شهرها خیلی فرق دارند، آنجا سرماخوردگی آدم را میکشد. وقتی چابهار بودیم یکی از این ویروسهای وحشی چند روز بیمارم کرد. هوشیاریم بخاطر داروها یا بیماری کم شده بود. چند روز جسدی شده بودم که مثل بقیهی جسدها بیآزار نبود و خرابکاری هم میکرد. حمید ازم مراقبت کرد. ازش تشکر میکنم میگوید یادم نیست. ولی من باز تشکر میکنم.
برای دلجویی از فارسی سرنام یادداشت را به آغازیدن میدهم البته بیربط با این روزهایم نیست که اگر ادامهدار باشد و شهامتش را بدست بیاورم بیشتر دربارهاش خاهم گفت.
#روزـچهارم