Смотреть в Telegram
انسان کامل دور تا دور اتاق آدم نشسته بود ولی وسط پر از استکان بود. چای می‌خوردند و استکان‌ها را روی زمین می‌چیدند. بعد اوستا چشمش را می‌بست که مثلن عادل باشد و یک سنگ مینداخت‌. استکان هرکی می‌شکست باید اتاق را ترک می‌کرد. استکان من شکست ولی جر زدم گفتم نه برای من نبود. چون با صدای صادقانه، یعنی بدون لرزش و با نگاه مستقیم به چشم اوستا گفتم باور کرد. کسی را بیرون انداخت که کنار من نشسته بود و صدایش ناخالصی داشت. بنظرم قربانی باور کرده بود من راست می‌گویم برای همین نتوانست خوب از خودش دفاع کند. آرزوی برد نداشتم ولی انتظارش را داشتم. کسی را در جمع نمی‌دیدم که به خوبی من برای پیروزی بجنگد. آنها از من خوششان نمی‌آمد یکیشان قبل از بازی آمد گفت اینها به تو حسادت می‌کنند. خودش را از آنها جدا کرد. ترتیبی دادم تا استکانم کنار مال او باشد. از آدم‌فروش‌ها خوشم نمی‌آمد. می‌گفتند استکان آدم‌های ناجنس خرد می‌شود و وقتی استکانش خرد شد ماجرای آدم‌فروشیش را گفتم. او را برای همیشه بیرون کردند. اما به من نزدیک نشدند. از آن روز استکانم هر روز خرد می‌شد و مانده بودم گردن بگیرم یا نه. چشم می‌دوختم که استکان لبه‌اش بپرد یا از وسط دونیم شود تا با انگ ناجنسی بیرون نروم. بالاخره نوبت به باخت من رسید. سنگ توی استکانم افتاد. ولی بیشتر از دعاهایم گیرم آمد. رسم داشتیم وقتی سنگ توی استکان کسی میفتد اما استکانش سالم می‌ماند طبق قرار ننوشته‌ای همه از او استکان بخریم. این را نشانه‌ای از آدم کامل می‌دانستیم. برای ما فقط بازی نبود. کسی که استکانش خرد می‌شد را مجبور می‌کردیم از شهر برود. کسی که استکانش با سنگ نمی‌شکست را روی سر می‌گذاشتیم. بخت به من رو کرده بود. هم پول زیادی از بردهایم بدست آورده بودم هم می‌توانستم سال‌ها استکان بفروشم. ولی مثل احمق‌ها جوگیر و دگرگون شدم. به دلم افتاده بود آخرین فرصت برای رستگاری بهم داده شده است. اعتراف کردم. البته شانس آوردم باور نکردند. حتا از فروتنیم خوششان آمد.
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств