Смотреть в Telegram
پنج روز مرخصی می‌خاهم روی زمین نشسته‌ام. میان بوی چندمنظوره‌ی اکتیو و صدای موزیک محلیِ «زیبای من تویی دلخاه من» با زمزمه‌‌ی «هوم، هوم،هوم»ِ الهام خانم از روی چهارپایه‌ی پلاستیکی صورتی. در خانه‌ی موقتمان. خانه‌ی موقت شبیه پست موقت نیست. بعد از رفتن ما چند ماه بعد هم هنوز خانه است. ازدواج موقت هم نیست. گرچه وجه شبه زیاد دارند. پول داده‌ایم برای مدت معینی اینجا را برای استفاده‌ اجاره کرده‌ایم. اگر آن خانم موقت، زگیل تناسلی داشته باشد وجه شبه‌ها بیشتر هم می‌شوند چون از در و دیوار اینجا سوسک بالا می‌رود. جای بدی نیست زیبا و بزرگ است ولی هرچیزی را برمی‌دارم سوسک از زیرش می‌جوشد. بار اول که آمدم از بوی کامن فهمیدم اما دستمان برای انتخاب باز نبود. کسی برای شش ماه خانه اجاره نمی‌داد. الهام خانم آمد صبحانه خوردیم. صبحانه‌ی کارگری می‌چسبد. البته من کار نکردم ولی آن‌قدر رفتم و آمدم خسته شدم. اول کلید را جا گذاشته بودم رفتم تا خانه، نگو کلید توی کیفم بود. زیرانداز یادم رفته بود دوباره رفتم. نردبان هم. همیشه به آدم‌های حواس‌جمع و مرتب حسودیم می‌شود. هرچه فکر می‌کنم می‌بینم منصفانه نیست این همه ایراد در من جمع شده باشد و آنها همه‌چیزتمام باشند. سر صبحانه فهمیدم برادر الهام خانم همسایه‌مان است و زنش برای اینها دعا گرفته، مادر خدابیامرز الهام خانم تا زنده بوده با ازدواجشان مخالف بوده و زنک با دعا زمین پدری را از چنگ اینها دراورده است. یک بار هم به پدرش گفته الهام اصلن قشنگ نیست و فقط پوستش سفید است. پدر خدابیامرزش ناراحت شده گفته خاهرهای تو خوبند، پوستشان رنگ گی من است، یک همچو چیزی البته به زبان محلی. برادرش از دور یک کاغذ نشان اینها داده که ببینید زمین مال من است ولی اینها هربار رفتند شکایت کنند زن‌برادر دعا گرفته و نگذاشته پی شکایت را بگیرند. از همین خاله‌زنک‌بازی‌ها که بعد از مرگ پدر و مادرهای زمین‌دار پیش می‌آید. اینها را ننوشتم که غیبتم را موجه کنم. ولی این هم یکی دیگر از عیب و ایرادهایم است، شلوغ باشم نمی‌توانم تمرکز کنم. وقتی کسی از عیبش می‌گوید می‌گویم نه آدم می‌تواند خودش را تغییر دهد. گویا یکی باید به خودم گوشزد کند آدم می‌تواند تغییر کند.
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств