بسم الله
🔸 شاید آن چوب، تکه ای از عصای موسی (عليه السلام) باشد.✍️ حجتالاسلام مهدی کردلو🔸 🔻صحنه ی لحظات پایانی یک اسطوره و ثانیه های سرافرازانه و سلحشورانه ی یک قهرمان آغشته به خاک و خون بر روی یک مبل توسط خفاشهای سیاه دشمن ترسوی او جهانی شد.
🔻 دارم تصور میکنم یحیی قبل از رسیدن آن خفاش الکترونیکی وقتی خود را بر روی آن مبل نشانده تا دشمن او را زنده بدست نیاورد به چه چیزی فکر میکرده.
🔻 شاید یحیی به زخم دست خود میخندیده که این زخم قطعاً روح او را از کالبد خارج نخواهد کرد زیرا این زخم برای پرواز پرنده بزرگی مثل او، کوچک خواهد بود.
🔻 شاید یحیی به آینده فلسطین فکر میکرده که بعد از او حتماً نسیم آزادی از مدیترانه -یا از مکه در حوالی دریای سرخ- میوزد و غبار و خاک را از چهره مسجد الاقصی پاک خواهد کرد.
🔻 شاید یحیی در آن لحظه به روزهای اکتبر فکر میکرده، به هجده اکتبر که از زندان آزاد شد ، به هفت اکتبر که دیوار بزرگ زندان غزه رو فرو ریخت و حالا هفده اکتبر که در حال رهایی از زندان دنیا است، درست دوازده روز مانده به شصت و سالگی ورود به زندان دنیا. او ستاره درخشان ماه اکتبر در دل تاریخ خواهد ماند.
🔻 شاید یحیی در آن لحظه به سرنوشت بزرگانی چون حضرت یحیی (عليه السلام) و حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) فکر میکرده که این دنیا برای همهی بزرگان خیلی کوچک بوده است. شاید آن لحظه دوباره زمزمه کرد:
باید در مسیری که شروع کرده ایم پیش برویم یا بگذار کربلای جدیدی رخ بدهد!🔻 شاید یحیی در آن لحظه به سرنوشت حضرت موسی (عليه السلام) فکر میکرده که چقدر سختی متحمل شد تا ملت خود را آزاد سازد.
شاید آن تکه چوب در دستش او را یاد عصای موسی انداخته باشد و او آرزو داشت با آن عصا ملّت خود را از چنگال فرعونیان برهاند.🔻او در آن لحظات به چه چیزهایی فکر میکرده! نمیدانم.
ولی وقتی آن خفاش، مزاحم آخرین خلوت یک اسطوره شد،
یحیی آن تکه چوب رو برای نجات امتش انداخت شاید فلسطین هوای آزادی را استشمام کند.شاید آن چوب تکه ای از عصای موسی (عليه السلام) باشد و ملت ها را به حرکت درآورد تا دل به دریا بزنند ...
🔸✍️ حجتالاسلام مهدی کردلو
🔹 eitaa.com/mahdi_kordlou/1341🔸@Salehi786