بسم الله
#حدیث#عیدی ولادت امام حسین (علیه السلام)🌷
🔸حدیثی بسیار زیبا نقل از جناب مقداد (از صحابه سِرّ) از کلام مبارک حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پیرامون عجایب و اسراری از ولادت امام حسین (علیه السلام)
💥 إنّ لِلحُسَينِ في بَوَاطِنِ المُؤمِنِينَ مَعرِفَةً مَكتُومَةً🔸▫️١جامع الأحادیث
https://hadith.inoor.ir/hadith/314826شناسه حدیث : ۳۱۴۸۲۶
نشانی : الخرائج و الجرائح ج ۲، ص ۸۴۱
hadith.inoor.ir/hadith/246531شناسه حدیث : ۲۴۶۵۳۱
نشانی : بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۲۷۱
معصوم : پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، امام حسن مجتبی (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، حضرت زهرا (سلام الله عليها)
🔸🔻عن ابي ثوبان الاسدي و كان من اصحاب ابي جعفر (عليه السلام) عن الصلت بن المنذر عن المقداد بن الاسود:
.
⚡أَنَّ اَلنَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) خَرَجَ فِي طَلَبِ الحَسَنِ وَ الحُسَينِ (علیهما السلام) وَ قَد خَرَجَا مِنَ البَيْتِ وَ أَنَا مَعَهُ فَرَأَيتُ أَفعًى عَلَى الأَرضِ فَلَمَّا أَحَسَّتْ وَطْءَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) قَامَت فَنَظَرَت وَ كَانَت أَعلَى مِنَ النَّخْلَةِ وَ أَضخَمَ مِنَ البَكرِ مُتَبَصبِصَةً تَخرُجُ مِن أَفوَاهِهَا النَّارُ.
🔻خرائج و جرائح: به نقل از مقداد بن اسود کندی روایت میکند که گفت: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای یافتن حسن و حسین (علیهما السلام) که از خانه بیرون رفته بودند خارج شد. من هم همراه آن حضرت بودم. ناگاه یک افعی را دیدم که روی زمین میخزید. وقتی آن افعی آمدن رسول خدا (ص) را احساس کرد، پشت راست کرد و ایستاد. ارتفاع افعی از یک درخت خرما بلندتر و کلفتی بدنش از بدن یک شتر بیشتر بود و از دهانش آتش خارج میشد.
🔹⚡فَهَالَنِي ذَلِكَ فَلَمَّا رَأَت رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) صَارَت كَأَنَّهَا خَيطٌ فَالتَفَتَ إِلَيَّ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَال: لاَ تَدرِي مَا تَقُولُ يَا أَخَا كِندَةَ؟
- قُلتُ: اللهُ و رَسُولُهُ أَعلَمُ
⚡قَالَ:
تَقُولُ: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لَمْ يُمِتنِي حَتَّى جَعَلَنِي حَارِساً لاِبْنَيْ رَسُولِ اللهِ»،فَجَرَت فِي اَلرَّملِ رَملِ الشِّعَابِ،
فَنَظَرتُ إِلَى شَجَرَةٍ وَ أَنَا أَعرِفُ ذَلِكَ المَوْضِعَ مَا رَأَيتُ فِيهِ شَجَرَةً قَطُّ قَبْلَ يَوْمِي وَ لاَ رَأَيْتُهَا وَ لَقَد أَتَيْتُهَا بَعدَ ذَلِكَ اليَوْمِ أَطْلُبُ الشَّجَرَةَ فَلَمْ أَجِدهَا وَ كَانَتِ الشَّجَرَةُ أَظَلَّتْهُمَا بِوَرَقٍ
🔻آن افعی بزرگ جوری بود که من از دیدن آن دچار هول و هراس شدم.
وقتی چشم افعی به رسول خدا (ص) افتاد، به یکباره به مانند ریسمانی (کوچک) گردید. رسول خدا (ص) رو به من کرد و فرمود: «آیا میدانی که این افعی چه میگوید؟»
- گفتم که خدا و رسولش داناترند.
⚡حضرت فرمود:
«افعی می گوید خدای را سپاسگزارم که مرا از دنیا نبرد تا عاقبت نگهبان دو فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شدم.»سپس به حرکت افتاد در میان شنهای صخرهای صحرا، و رفت.
پس از آن چشم من به درخت خرمایی افتاد که آن را ندیده بودم. زیرا تا آن روز هیچگاه چنین درختی در آن جا وجود نداشت. بعد از آن روز هم رفتم که آن درخت را پیدا کنم، ولی اثری از آن نبود. آن درخت بر سر حسنین (علیهما السلام) سایه انداخته بود.
🔹⚡وَ جَلَسَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) بَيْنَهُمَا فَبَدَأَ بِالْحَسَنِ (ع) فَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِهِ اَلْأَيْمَنِ ثُمَّ بِالْحُسَيْنِ (ع) فَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِهِ اَلْأَيْسَرِ ثُمَّ جَعَلَ يُرْخِي لِسَانَهُ فِي فَمِ اَلْحُسَيْنِ (ع) فَانْتَبَهَ اَلْحُسَيْنُ (ع) فَقَالَ «يَا أَبَه» ثُمَّ عَادَ فِي نَوْمِهِ.
وَ اِنْتَبَهَ اَلْحَسَنُ (ع) فَقَالَ «يَا أَبَتِ» وَ عَادَ فِي نَوْمِهِ.
- فَقُلْتُ كَأَنَّ اَلْحُسَيْنَ أَكْبَرُ؟
.
⚡ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله):
💥 *« إِنَّ لِلْحُسَيْنِ فِي بَوَاطِنِ اَلْمُؤْمِنِينَ مَعْرِفَةً مَكْتُومَةً »*سَلْ أُمَّهُ عَنْهُ.
فَلَمَّا اِنْتَبَهَا حَمَلَهُمَا عَلَى مَنْكِبَيْهِ
🔻رسول خدا (ص) در میان حسنین (ع) نشست، ابتدا سر حسن (ع) را روی زانوی راست خود و بعد سر حسین (ع) را روی زانوی چپ خویشتن گذاشت. سپس بوسه و زبان و دهانش را بر دهان حسین گذاشت تا آن حضرت بیدار شد و گفت: «ای پدر!» و دوباره به خواب رفت. حسن هم بیدار شد و گفت: «ای پدر!» و دوباره خوابید.
- من گفتم: «به نظر میرسد که حسین (علیه السلام) بزرگ تر است!»
.
⚡ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
💥 *«همانا در باطنهای مؤمنین، نسبت به امام حسین (علیه السلام) معرفتی مکتوم (اسرارآمیز و پنهانی) قرار دارد»*«در مورد او از مادرش فاطمه (سلام الله علیها) بپرس».
هنگامی که حسنین (علیهما السلام) بیدار شدند، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) آنها را روی دوش مبارک خود گذاشت و برد.
🔹