بسم الله
🔸 اشاراتی از
#علم_حروف🔸 اسراری از
#مقام_ولایت مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
⭕️ گزیده ای از یکی از عناوین کتاب «انسان و قرآن»
#علامه_حسن_زاده آملی، بهمراه اضافاتی توضیحی از بنده (صالحی).
✅ آبشار هستی ز نقطهی چشم علی🔸▫️١
🔸علامه حسن زاده آملی (حفظه الله):
🔻بدان كه فواتح سور قرآن يعنى همان
حروف مقطّعه، پس از حذف مكرّرات از آنها، چهارده حرف باقى مانند، كه در اين تركيب «صراط على حق نمسكه» جمع شده است. و آنها را، در اصطلاح علماى عدد،
حروف نوارنيه دانند؛ و حرف دیگر غیر آنها را
حروف ظلمانيه خوانند؛ و به تعداد این
حروف، یعنی چهارده عدد بودن این
حروف نورانى را اشاره به سرّ قرآن دانند، كه قرآن ظاهر و تمام و واضح نشد مگر به هياكل نوريه چهارده نفر، كه اهل بيت عصمت و طهارت و وحی اند (علیهم السلام)، و در كلمه مباركه طه جمع اند (ط9 +ه5 = 14)، و از اين
حروف مطالبى استنباط میكنند.
🔻در ميان
حروف مقطّعه الف قطب
حروف است و براى ذات اقدس حق است.
دل گفت مرا
علم لدنّى هوست / تعليمم كن اگر تو را دسترست
گفتم كه الف، گفت دگر، گفتم هيچ / در خانه اگر كسست يك حرف بسست
حافظ شيرين سخن گويد:
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار / چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
🔻و از اين جهت كه در
حروف نورانى الف حرف ذات متعاليه حق است، گفته اند الف مقوّم
حروف، و
حروف مقوّم آيات، و آيات مقوّم سور، و سور مقوّم كتاب است؛ چه كتاب تكوينى و چه كتاب تدوينى. و اين «الف»، كه حرف ذات متعاليه حق است، اول چيزى كه تالى اوست حرف «باء» است، كه حرف صادر نخستين عقل اول است.
🔻«باء» واسطه فيض حق است كه همه وجودات و فيوضات به اذن بارى- تعالى- از وى ظاهر شده است؛ چنانكه روايت مروى از رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را نقل كرده ايم كه: «ظهرت الموجودات من باء بسم اللّه الرّحمن الرّحيم».
🔻و بعبارة اخرى الف صورت وجود باطن عامّ مطلق است، و باء صورت وجود ظاهر متّعين مضاف؛ لذا عارف نامور، شيخ ابو مدين، گفته است: "ما رايت شيئا الّا و رايت الباء مكتوبة عليه"، هیچ شیئی را ندیدم الا اینکه حرف باء را مکتوب بر آن شئ دیدم.
🔻پس «باء» تعيّن اول است (پس از ذات)، كه «باء»، اول مراتب امكان است؛ و آن نور حقيقت محمّدى است، چنانكه خاتم فرمود: «اول ما خلق اللّه نورى المسمى بالرّحيم». اولین مخلوق خدا نور من بود که اين نور را رحيم ناميد.
براى اينكه «رحمن» افاضه کنندهی وجود و كمال است بر كل هستی، به حسب آنچه حكمتش اقتضا میكند و قوابل میپذيرند، بر وجه بدايت.
و «رحيم» افاضه کنندهی كمال معنوى مخصوص به نوع انسانى است، به حسب نهايت.
🔻پس حقيقت محمديه (در باء) ذات با تعيّن اول است. بنابراين، وى اسم اعظم و او را اسماء حسنى است، كه مجموع عالم، صورت اوست.
🔻الف، كه صورت وجود باطن عامّ مطلق است، حرف باء، كه حرف صادر نخستين است، از آن متعيّن نمیشود مگر به نقطه؛ و به اين نقطه، عابد، كه انسان است (در باء)، از معبود، كه حق است (در الف)، تميّز يافته است؛ و تركيب (نقطه و خط) در باء آمده است، و فرد على الاطلاق الف است. [باء ترکیب دارد، و] «كلّ ممكنٍ زوج تركيبى». و اين [باء] اولين تركيب است كه در عالم امكان قدم نهاده است، و حادث از قديم تميز يافته است.
🔻این تعیّن «باء»، حقیقت انسان كامل است که تعيّن اول است، و این تعیّن محقق نيست مگر به سبب نقطه ای که زیر باء است، و موجب تمایز یافتن باء از الف است، یعنی نقطه ی تعيّنيّه وجوديه اضافيه مسمّى به امكان و حدوث كه تحت وجود باء است.
نخستين آيتش عقل كل آمد / كه در وى همچو باء بسمل آمد
🔻لذا تعين را- كه نقطه بائيه تميزيّه اعنى نقطه امكانيه حدوثيه است و متفرع بر ذات اصيل وجود در الف است، و بعد از اوست- تعبير به تحت فرمود كه انا النقطة تحت الباء. پس، نقطه يعنى موجود متعيّن تالى الف، كه همان عقل اول و صورت انسان كامل است. و هر كه بدين نقطه وجوديه اطلاع يافت، به جميع حقايق و اسرار و به همه كتب سماوى دست يافت؛ چنانكه نبى (صلّى الله عليه و آله و سلّم) بدان اطلاع يافت و در شب معراج فرمود:
💫عُلِّمتُ علوم الاولين و الآخرين؛ تعلیم داده شدم به علوم اولین تا آخرین.
💫و نيز فرمود: «اوتيتُ جوامع الكلم»، و وصى بدان اطلاع يافت و فرمود: «انا النقطة تحت الباء». و قال: «سلونى عما تحت العرش». لذا از اين نقطه به نبىّ و ولىّ نيز تعبير میكنند، و این «نقطه» مرکز دایره امکان است.
اى مركز دائره امكان وى زبده عالم كون و مكان
تو شاه جواهر ناسوتى خورشيد مظاهر لاهوتى
🔻این حقیقت، اولين نقطه است كه وجود مطلق بدان تعيّن يافت؛ و وجود مضاف ناميده شد چون نقطه باء كه اولين نقطه است كه الف در مظاهر حروفى بدان متعين شده و باء ناميده شده است. يكى از اسامى اين حقيقت كليه «هباء» است، از اين جهت كه ماده موجودات ممكنه است.
👇👇👇