سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻

#قورسان
Канал
Логотип телеграм канала سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻
@salam_bar_zarnehПродвигать
10,74 тыс.
подписчиков
17,8 тыс.
фото
12,5 тыс.
видео
12,1 тыс.
ссылок
🕹 #کانال_سلام_بر_زرنه ♥قدیمی ترین و جامع ترین کانال شهرستان #ایوانغرب 🚫 تاریخ تاسیس:۱۳۹۴/۱۰/۲۲ ❌ ارتباط با ما / تبلیغات ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh_z ❌ #شرایط_تبلیغات در کانال : ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh0
🩲 نوستالژی های دیروز زرنه

میخوام از چشمه وسط زرنه بگم. یادگار اجداد و نیاکان همگی مون که سالها منبع آب شرب مردم بود. کشاورزی ها رو آب میداد. دامها ازش میخوردن. و بیشتر از همه اینا بچه ها و نوجوونا و جوونایه زیادی ازش لذت میبردن. گرما که شروع میشد چشمه جای آب تنی بچه هایی بود که یا از کار کشاورزی برمیگشتن، یا از بازی فوتبال خسته میشدن و یا گرمای هوا مجبورشون میکرد بپرن توی آب، چشمه براشون حکم یه استخر سر باز داشت که هر روز تمام فکر و ذکرشون غوطه خوردن توی اون بود.اونایی که مهارت بیشتر داشتن از کنار قصابی یا جاهای دیگه میدویدن و شیرجه میزدن توی آب، تموم دلخوشیشونم تشویق اطرافیان بود. بعضیام که دوست داشتن آرام شنا کنن شلوارهای محلی شون رو باد میکردن و روی آب شناور بودن و بیشتر کرال پشت میرفتن. روی سکوهای کناریشم زنها و دخترهای زیادی مشغول شستن لباس و فرش و قالی بودن و در واقع محل اخبار همه جا هم بود. چون وسایل ارتباطی مثل تلویزیون و رادیو و تلفن نبود، اگرم تک توکی از خونه ها داشتن یه تلویزیون چهارده اینچ قرمز رنگ سیاه و سفید بود که چند تا خانواده را ساپورت میکرد. از چشمه بگذریم نوبت بان #قورسان میرسه. هم میدان فوتبال جوونا بود با توپ های پاره پوره ی پلاستیکی که سه چهارتایی تو هم میذاشتن،هم جای سرسره بازی بچه ها و هم محل دور هم جمع شدن پیرمردهای روستا که با چپق هاشون تنباکو دود میکردن. همه کنارهم خوش بودن. هوای همدیگه رو همه جوره میداشتن. شب نشینی رواج داشت، با بازی اسم و شهرت، زره مشتکی و متل و شوخی سرمیشد.از هردری میگفتن و میخندیدن. آدمها بیداریشون با کارو تلاش پر میشد، برای همین خوابشونم شیرین بود، چون پراز خستگی بودن. صبحها هر کسی هم کار نداشت باید زود بیدارمیشد. سر سفره ی اکثر مردم نون و پنیر و چای شیرین و توف و کره ی محلی و نان ساجی خودنمایی میکرد. چه صفایی داشت چای خورن توی پیاله های کوچیک و شیشه ای که حتما زیرشون نعلبکی داشت. توی قندونا قند قهوه ای رنگی بود که بهش میگفتن شکر، حیاط خونه ها یکی بود، چند تا خانواده توشون زندگی میکردن با بچه های زیاد قد و نیم قد که توی دست اکثرشون یه مشت قند بود و یه تکه نان ساجی که کار همه ی خوراکیای امروزو میکرد، پراز ویتامین و خاصیت. توی حیاط هر خونه حتما یه درخت زبان گنجشک یا انگور بود. بعضی وقتا پدرا شالی از یه شاخه درخت رد میکردن و برای دختراشون تاب میبستن، عروسک دختر بچه ها درست میشد از دو تا نی که روی هم میذاشتن به صورت صلیب با نخ می بستن و بهش میگفتن ویلکان. پسرا هم یا فوتبال میکردن یا کاردستی گلی درست میکردن یا هشار هشارکی و تیله بازی و هلش ملش. بچه ها باهم دعواشون میشد ولی همش یه دقیقه بود و فورا آشتی. بزرگترا هم کاری به کارشون نداشتن. سفره های دور همی فامیلی ساده ی ساده بودن بدون تشریفات امروزی. سر همه شون حتما ماست محلی و دوغ پیدا میشد با نان ساجی. وقت ناهار و شام بوی نان ساجی از هر خونه ای بلند میشد و یاد بوی روح بخشش بخیر. کسی که گاو و گوسفندی داشت صبح قبل ازطلوع آفتاب مشکشون رو سوار سه پایه میکردن، ماستشون رو دوغ میکردن برای چند تا همسایه اونورتر هم میفرستادن. همه با هم توی کار کشاورزی و ساختمانی به هم کمک میکردن بدون هیچ دستمزد و چشم داشتی.
برف و بارونم زیاد بود. همه چی رونق داشت. بعضی وقتا بخاطر بارش برف پنج روز مدرسه ها تعطیل بود. وقتی هم بارون میومد ساعتها طول میکشید و گاهی چند شبانه روز. اولین چیزی که ازباران به مشام میرسید بوی خاک بود که از خانه های کاهگلی بلند میشد و صدای قطراتش روی پشت بامها گوش نوازترین سمفونی را می نواخت و گاهی وقتها هم ازشدت بارش قطره های باران راهشونو پیدا میکردن و از سقف خونه ها میریختن پایین که یه کاسه کوچیک میذاشتن زیرش. شاید خیلی دلتون برای اون روزا تنگ شد. چون با وجود خیلی نداشته ها مردم دلخوش به چیزای ساده بودن. چون توقع آدمای اونروز از زندگی کم بود و قدر باهم بودن رو میدونستن. اما امروز اگرچه امکانات رفاهی بیشتر شده ولی دلخوش کن ها کم شده. آدما دچار روزمره گی شدن. ساعت خوابشون به هم ریخته و اصلا خوابشون مزه دار و دلچسب نیست. برای احوالپرسی چهره به چهره از هم بسنده کرده ایم به پیامی و گاهی زنگی. همه چیزمون رنگ مصنوعی و غیرطبیعی گرفته. روزگار کاره ای نیست. ما آدمهای روزگاریم که آنرا میسازیم پس گلایه ها برمیگردد به خودمان. بیایید تا هستیم قدر باهم بودنمان را بدانیم چون خیلی زود،دیر میشود. خوب بودن امانتی ست در وجود همه ی ما. آن را بارور سازیم. امیدوارم با یاد خاطرات گذشته ی شیرین تلنگری بر روحتان زده باشم🙏

به قلم : #غلامی

#ایوانغرب
🟥⬛️ | #سلام_بر_زرنه
@salam_bar_zarneh