انقلاب شده بود
و بلافاصله جنگ
دانشگاهها به خاطر انقلاب فرهنگی تعطیل شده بودند و گروهکهای مختلف با دیدگاههای مختلف مشغول انواع خرابکاریها توی کشور بودند
جوونای درسخونی مثل مامانم که دانشجوی دانشگاههای خیلی خوب بودند حالا دیگه خونه نشین شده بودند
و جوونای کاریی مثل بابام به عنوان سرباز به جبهه ها معرفی شده بودند
مردم عموما تفکرات نسبتا انقلابی پیدا کرده بودند ساده زی و مذهبی شده بودند و رو به ازدواج آورده بودند
بزرگترا دیدگاههاشون با جوونا انحراف معنا داری داشت و توی خونه ها دائم جر و بحث بود
اون ناز و نعمت قبل از انقلاب کجا و
نفت و پوشک کوپنی و نون خشک کارتنی کجا
برقها دایم قطع می شد
خبر اعدامها
خبر نفوذ صدام به مرزهای شلمچه
خبر انفجارها توسط مجاهدین
.
.
.
و از همه ی اینها گذشته بحرانهای عجیب و وحشتناکی که در همون بحبوحه، در خانواده ی آروم و مرفه من پیش اومده بود
تنگناها....اضطرابها.....ماجراها...ماجراها
و
بعله
دقیقا نمی دونم چرا
اما گویا تصمیم گرفته شد که در وسط این وانفسا
من
پا به عرصه ی گیتی بذارم...
.
و این فقط
#امیدبه_زندگی پدر و مادرم رو می رسونه
که همیشه
#امید_زندگی_منن!
#تولدم_مبارک!
#من_اومدم#ساغرانه #ساغر_طباطبایی 🆔saagharaneh