نج،روستای من و تو

#کندلوس
Канал
Логотип телеграм канала نج،روستای من و تو
@rostaye_nojПродвигать
1,23 тыс.
подписчиков
8,55 тыс.
фото
1,12 тыс.
видео
275
ссылок
#هوالخالق #روستایم_نج..... یکی از قدیمی ترین روستای شناخته شده ی ایران با قدمتی بیش از دوهزار سال ✌در صورتی که عکس و متن مرتبط با(روستای نج) دارید میتوانید به آیدی ادمین ها @nojkoh @noj_admin مراجعه نمایید... 🌺منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم🌺
Forwarded from اتچ بات
💕 @rostaye_noj 💕
🌸🌸
🌸
🌸

پنجم و ششم مرداد ۹۶ روزهای پایانی جشن سنتی #فردینماشو (آغاز سال نوی ۱۵۲۹ تبری) در روستای زیبای #کندلوس به تماشا نشست ...
این آیین سنتی که با ازدواج دو زوج جوان همراه بود، شکوه دو چندان یافت و حضور هنرمندان موسیقی سنتی مازندران نیز بر غنا و صفای آن افزود..
از عروس و دامادی که علیرغم چشم و همچشمی های #مرسوم این زمانه ، حاضر شدند با پوشش سنتی اصیل تبری و هماهنگ شدن با این آیین کهن، بر شکوه این مراسم بیفزایند.
در این مراسم از تمام نقاط #مازندران حضور پیدا کردند واجرای این آیین ها باعث گردید با تلاش رییس میراث فرهنگی مازندران، آیین سال تبری و همچنین #تقویم جلای به طور رسمی ثبت ملی گردد.
🔷 با تشکر از اقای #بهمن_یزدانی🔷

🌸
🌸
🌸🌸
#کانال_فرهنگی_خبری_مردمی_اجتماعی_روستای_نج
💠داستان #عشق #میناو #پلنگ مازندران #قسمت_دوم

...پلنگ خرناسی کرد و مینا از ترس بیهوش شد! پلنگ آنقدر بالای سرش نشست تا به #هوش بیاید و این بار که بهوش آمد #نفسش در سینه بند آمد و به چشم پلنگ خیره شد . پلنگ گاهی #خرناسی می کرد و سر خود را پایین می انداخت یا باز می گرداند.مینا با ترس و لرز فراوان و #لکنت زبان پرسید تو اینجا چه میکنی؟ از من چی می خواهی؟ پلنگ هم با صدای خودش جوابشو می داد. کم کم مینا بر #ترس خود چیره شد و مطمئن شد که دیگر پلنگ به سوی او حمله نخواهد کرد.تا این زمان چشمان سرخ مینا موجب شده بود مینا همیشه تنها و فراری باشد. ولی پلنگ که مینا را دید مبهوت و حیران چشمان او شد و آرام شد. چون چشم هر دو یک رنگ بود! مینا کم کم که آرامش او را دید جلو رفت و نوازشش کرد.با هم نشستند و دوستی بین آنها در حال پدید آمدن بود که شاید خود نمی دانستند در صد سال آینده به یکی از #زیباترین و واقعی ترین رمانهای #عاشقانه جهان تبدیل خواهد شد.پلنگ مدتها عاشق مینا بود ولی مینا نمی دانست! ولی میوه درخت #عشق پلنگ بالاخره به بار آمد و مینا نیز عاشق او شد! آن دو آن شب تا نزدیک صبح کنار هم بودند و هر یک با زبان خود با دیگری صحبت می کردند. نزدیک صبح پلنگ به جنگل باز گشت. مینا هم فردا دوباره به بهانه جمع آوری چوب به جنگل می رفت تا پلنگ را ببیند و این کار را مدتها انجام داد.در جنگل پلنگ در #گردآوری چوب به مینا کمک می کرد. مینا چوبهایی که جمع می کرد بر پشت پلنگ می نهاد تا #بخشی از راه از سنگینی بار مینا کم شود. غروب مینا به خانه بر می گشت . پلنگ نیزهر شب به دهکده #کندلوس می آمد و به خانه مینا می رفت و منتظر می ماند تا پلنگ بیاید.آنها روز به روز بهم وابسته تر می شدند و بهم عادت کردند. هر دو در کنار هم بودند و مینا او را نوازش می کرد و برایش آواز می خواند. تا اینکه زمستان امد و برف سنگینی بارید. همه جا سفید شده بود. مردم کندلوس هر روز صبح ردپای پلنگ را روی برفها می دیدند. ردپا دنبال کردند و دریافتند که ردپا به سوی خانه میناست.

#ادامه_دارد......
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💕 @rostaye_noj 💕
💠داستان عشق #مینا و #پلنگ_مازندران #قسمت_اول

این داستان واقعی و تاریخی است که استاد #فرهود_جلالی هم در اشعار تبرییش از آن یاد کردند .
مینای #سرخ چشم یا #ورگ چشم
( ورگ همان گرگ است) در حدود صد سال پیش میان سالهای 1275تا1285
در یکی از روستاهای ییلاقی مازندران به نام #کندلوس در کوهستانهای چالوس در میان جنگلهای انبوه و دست نخورده آن زمان داستانی رخ داد که در جهان بی نظیر بوده است.
داستان عشقی میان #پلنگ و #دختری چشم سرخ به نام مینا که می تواند به یکی از زیباترین داستانهای رمانتیک جهان و یک اثر ماندگار ادبی و #زیست محیطی در جایگاه یک میراث ماندگار بشری به جهانیان شناسانده می شود.
پیرمردها و پیرزن های کندولوس 70 تا 80 سال پس از ماجرا وقتی از عشق این دو تعریف می کردند از اندوه مینا و ستمی که بر او شده بود زیر گریه می زدند و به سینه خود می کوبیدند!
#آغاز_داستان
مینا چشمانی به سرخی #یاقوت داشت. ولی مردم به او مینای گرگ چشم یا “ورگ چشم” می گفتند. بلند بالا زیبا و با آواز بسیار زیبا و دلنشین که معمولا کنار چشمه “ماه پره” می نشست و آواز می خواند و دخترهایی که برای گرفتن آب از چشمه می آمدند دور او جمع می شدند و به صدای دلنشین او گوش می دادند.مینا دختری تنها و یتیم بود وتنها در کلبه ای زندگی می کرد خانه او هنوز به صورت اثرفرهنگی به جامانده است. امروز نمی دانیم چرا مینا تنها و یتیم بوده و تنها زندگی می کرده است. او دختری زیبا بود و بسیاری از جوانها #عاشق او بودند ولی خیلی ها جرات نمی کردند به چشم او نگاه کنند و بچه های کوچک حتی از او می ترسیدند و زیر گریه می زدند و فرار می کردند . او معمولا به دل جنگل می رفت و چوب (هیمه) می آورد و هنگام گردآوری با صدای بلند آواز می خواند. در جلوی خونه او پر از چوب بود که روی هم چیده شده بود.
مینا در تنهایی جنگل شاید از روی ترس یا تنهایی با آوای بلند ترانه می خواند . روزی پلنگی این صدا شنید و عاشق صدای زیبای او شد و هر روز از پشت بوته ها او را می دید و به آواز او گوش می داد. #پلنگ که به صدای او عادت کرده بود و عاشق او شده بود نتوانست شبها از #دلتنگی طاقت بیاورد . بوی او را ردیابی کرد تا اینکه شبانگاه به کلبه مینا در روستا رسید و از روی درخت توتی که هنوز هست از درخت بالا رفت و پشت بام خونه اش رفت و از آنجا صدای #معشوقه اش را می شنید. تا اینکه یکی از شبها مینا از پشت بام صدایی شنید و از نردبانی که اکنون در موزه کندلوس نگهداری می شود بالا رفت. پس از آنکه چشمش به پلنگ افتاد .
ادامه دارد......
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
#کانال روستای #من و تو
💕 @rostaye_noj 💕