نج،روستای من و تو

#قصه
Канал
Логотип телеграм канала نج،روستای من و تو
@rostaye_nojПродвигать
1,23 тыс.
подписчиков
8,55 тыс.
фото
1,12 тыс.
видео
275
ссылок
#هوالخالق #روستایم_نج..... یکی از قدیمی ترین روستای شناخته شده ی ایران با قدمتی بیش از دوهزار سال ✌در صورتی که عکس و متن مرتبط با(روستای نج) دارید میتوانید به آیدی ادمین ها @nojkoh @noj_admin مراجعه نمایید... 🌺منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم🌺
💕 @rostaye_noj 💕
🌸
🌸

#به_بهانه_زاد_روز_نیما
چند بیتی در وصف #نیما که در آن #نام اشعار نیما گنجانده شده...

نیما ترین #شعرم تقدیم بر #نیماست
این مرد آیینی بس #قاید و والاست

بسیار #کوشیده در شعر و حرفی نو
بس نکته ها دارد با آن زن #انگاست

در #کوهسار رو برف با ساز تنهایی
آواز #تیرنگ است کز شاخه #اوجاست

خواب زمستانی با مرغ #آمینش
#ققنوس میخواند تا شعر نو برجاست

او #مرد صحرا بود اسبش #رها سازید
اوچشم در راه است در راه این #صحراست

در شهر شب #شعریست از سوز دل نالد
فریاد میدارد این مرد مگر شب پاست

#ناقوس شعر او امروز در دنیا
دینگ دانگ میدارد این #قصه ی نیماست

گویا #تلاجن را با داروک رمزیست
#مثل کپاچینی همسایه ی نیماست

نیما و احساسش در شعر #افسانه
مانند آن ری را . خوش منظر و زیباست

من #مرد کوهستان شعر و #عطش دارم
تا #یوش و تا #نج هست #نیما مرا دریاست

سرایش 96 / 8 / 20
با تشکر آقای #حمید_مقدم ، #مرد_کوهستان

🌸
🌸
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_من_تو_نج
💕 @rostaye_noj 💕
🌷🌷
🌷
🌷

#ادامه_داستان_پیرمرد

سپیده دم هوا سرد شد و #ریزهای برف باریدن گرفت, #پيرمرد درب تلار را با برداشتن ریون باز کرد وته که به بُز نر پيشرو میگویند از همه زودتر بیرون امد.
رمه به طرف #چراگاه درحرکت بود برف زمین راسفیدپوش کرد پيرمرد کولمد بدوش به دنبال گله تا دامنه کوه رفتند
هوا سرد شد #گوَنی را آتش کرد ودر کنارش نشت دوباره چشمش به روستا افتاد بیادش امد که امشب #تيرماه_سیزده_شو هست ودر روستا جُنبه جوشی هست وبچها آماده دستکش زنی هستند امشب همه زیر کرسی دورهم جمع ميشوند وبا شیرنی و آجیل و #هاویشت ازهم پذیرایی میکنند و #بزرگترها قصه میگویند
پیرمرد دركنار اتش ُپُقی چاق کرد دید بُز لبوش که آبستن بود حال ندارد گفت بهتره زودتر رمه رابه طرف تلار ببرم
هنگام غروب به #تلار رسيدند
از سرفه گوسفندان فهمید که زمستان سختی درپیش دارد. درجونکا اجاق را آتش کرد که چای وشامی درست کند.مدتی گذشت بفکر امشب که چیزی برای شب تيرماه سیزده
ندارد صدا ی بُز و بُزغاله امد
باچراغ قوه کوچکش وسط
تلار رفت دید بُزلبوش دوقلو زاییده بزقالهارو بعد ازشیردان آورد داخل جونکا دو بزغاله قشنگ نرو ماده بودند بزغاله نر قرمز ودومنگوله زیر چانه داشت پیر مرد گفت تو باید بزرگ بشی جای وته بزرگ وپیر را بگیری وته بزرگ که با پيرمرد دوست بود کنار جونکا به پیرمرد نگاه میکرد
پيرمرد. ظرفی برداشت ورفت شیر اضافه بز را دوشید و اورد
وبا ارد وکمی خاک قند مخلوط کرد تا با ان نان شیرمال قندی درست کند خمیررا اماده کرد وزیر اتش گذاشت تا بپزد
چوپقی چاق کرد وپوک میزد به کیسه #توتون نگاه کرددید چیزی نمانده پیش خودگفت وقتی رفتم محل باید شش ترم کشک ببرم مقازه کربلایی #منصوری یا #محمد_بلده ای توتون وچایی و آب نبات بگیرم
وته به پیرمرد نگاه میکرد به اوگفت یاد داری که پاییز ارباب میخواست تورا بفروشد من نگذاشتم باصدای #بزغالها لبوش هم امد کنار جونکا بچهاشو صدا میزد.پیرمرد گفت اگر الان در خانه بودم برای جمع قصه میگفتم
حالا اینجا بجز شما کسی ندارم پس برای شما قصه ملک جمشید ودختر شاه پریان را تعریف میکنم شروع کرد به قصه گفتن بزه وته ولبوش وبزغالها به پیرمرد نگاه میکردند وگوش میدادند
سگ هم از بیرون پارس میکرد برف در حال باریدن بود از زوزه شقالها وگرگها امشب خبری نبود گویا انها هم امشب شام مفصلی داشتند ودور همی داشتند
قصه ملک جمشید تا انجا رسید که ملک جمشید از هفت خوان رستم گذشت وبا دختر شاه پریان ازدواج کرد
پیر مرد با بوی نان فهمید که نان شیرمال قندی پخته انرا از زیر اتش اجاق دراورد
وباچایی مشغول شام شد
پیر مرد امشب درد پارا فراموش کرد
وکال چرمش که یخ زده بود وخوشگ شد در کنار اجاق گذاشت که کمی گرم شود تا صبح بپوشد
درحالی که بز غالها را نوازش میکرد در میان شولا نمد خود رفت وبفکر فردا بود که اگر برف زیاد بیاد چگونه رمه را به چرا ببرد
درحالی که با تن خسته در شولا ارام میگرفت
در لبش زمزه میکرد
یکی دردو یکی درمان پسندد
یکی وصلویکی هجران پسندد
من از درمان ودردو وصل وهجران
پسندم ان چرا جانان پسندد

تقدیم به همه زحمتکشان روستا
#تهران
#قصه_شب_تیرماه_سیزده
96 قنیر علی صالحی
🌸 با تشکر از آقای #قنبر_علی_صالحی🌸
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_من_تو_نج