نج،روستای من و تو

#جبهه
Канал
Логотип телеграм канала نج،روستای من و تو
@rostaye_nojПродвигать
1,23 тыс.
подписчиков
8,55 тыс.
фото
1,12 тыс.
видео
275
ссылок
#هوالخالق #روستایم_نج..... یکی از قدیمی ترین روستای شناخته شده ی ایران با قدمتی بیش از دوهزار سال ✌در صورتی که عکس و متن مرتبط با(روستای نج) دارید میتوانید به آیدی ادمین ها @nojkoh @noj_admin مراجعه نمایید... 🌺منتظر نظرات و پیشنهادات شما هستیم🌺
🆔 @rostaye_noj
🌿🌸🌿
🌿🌸
🌿

#یک_داستان_حقیقی

یه کم برگردیم به گذشته های دور ...

سن و سال ام کم بود بیشتر دنبال شیطنت ها و بازی گوشی های بچگانه بودم به دور از درک اوضاع و شرایط ، سرخوش و مسرور در کوچه پس کوچه های روستا مشغول بازی با دوستانم بودم ...
سنی نداشتم و نمیدانستم #جنگ ، #جبهه و #بمباران یعنی چه ؟؟!!
اما لا به لای این همه خاطرات از روستا و بچگی یه چیزای تو خاطرم مونده و هیچ وقت از یادم نمیره .
جنگ‌ ایران و عراق بود و عراق بیشتر شهرهای ایران را بمباران کرده بود .

یادمه #مادرم تا این خبر را شنید بسیار ناراحت شد و دل آشوب فرزندان عزیزش که در آن اوضاع بحرانی در شهر زندگی میکردند شد .
یه روز دیدم سراسیمه آمد و گفت : بیا یه نامه برای برادرت بنویسیم .
منم چون همیشه این کار را انجام میدادم قلم و کاغذ آوردم و شروع به نوشتن کردم .

با سلام و احوال پرسی شروع شد ، جویای حال و احوال همه ی فامیل و بستگان شدیم
از اتفاقاتی که افتاده بود ، حرف و حدیث های که از تهران به گوش میرسید هرچه را گفت مینوشتم .
که دیدم مادرم اشک چشماشو با گوشه ی چارقد سفیدش پاک کرد .
و ادامه داد :
هر طور شده با خانم و بچه ها بیاید روستا اینجا امن تره و از خطر به دور هستید کلی هم سفارش و دعای خیر برای همه ی اقوام ...
این خاطره از سالهای جنگ و بمباران تو ذهنم مونده ...
حتی الان که دیگه از نعمت #مادر ، #پدر و #برادر عزیزم‌ محروم هستم این خاطره ها شده یادآور روزها و سالهای که درد ، فقر و محرومیت کودکی را از همه ی ما گرفت .

همه ی این داستان ها را خدمتتون عرض کردم تا برسیم به اینجایی داستان ...
حالا وقت آن است که ما نگران و ناراحت سلامتی پدران و مادران و عزیزانمان باشیم .

حالا وقت وقت ادای دین است بابت دلواپسی های مادرانمان .....
بسیاری از پدران و مادران به رحمت خداوند رفته اند ، زنده و سلامت باشند پدران و مادرانی که دوره میانسالی و کهنسالی شان فرا رسیده ،
میدانم و میدانید که جسم خسته و بی رمق آنها توان این ویروس مرگبار را ندارد ...

حالا وقت آن است که با #نرفتن به زادگاهمان روستای نج و ندیدن عزیزانمان ضامن سلامتی تک تک خانوادهای روستای من و تو باشیم ...

شما را به نگرانی و دل آشوبی های مادرانمان ...
شما را به دستان پنیه بسته پدرانمان ...
اینبار ما دلسواز روستایمان باشیم ...

اینبار ما دل سوزانه برای مادران و پدرانمان فرزند
خلف باشیم و برای حفظ سلامتی شان کاری جهادی و بزرگ انجام دهیم .
من هم همانند همه ی شما عزیزان دلتنگ #وطنم ، #خاکم و #زادگاهم هستم ...

اما اینبار به بیشتر دلتنگ مهربانی و اتحاد و همدلی هستم ...
با هم برای آبادی ، سلامتی ، بقای زندگی در روستایمان میجنگیم‌ ...

🌿 با تشکر از #استاد_یزادن_غفاری، مربی و داور جودو🌿
#در_خانه_بمانید
#کانال_فرهنگی_مردمی_اجتماعی_خبری_روستای_من_تو_نج
💕 @rostaye_noj 💕

#دلنوشتــــــه ای به بهانه ورود #پیکر_پاک ومطهرشهیدی گمنام به روستای #نج درتاریخ 29تیرماه96همزمان با روزشهادت رییس مذهب جعفری امام جعفر صادق(ع).انشالله همه عزیزان دراستقبال،تشییع وتدفین این شهیدعزیز شرکت نمایند.
گفت: راستی #جبهه چطور بود؟؟
گفتم : تا منظورت چه باشد ...

گفت: مثل حالا #رقابت بود؟؟ گفتم : آری...
گفت : در چی؟؟ گفتم :در #خواندن نماز شب...

گفت: #حسادت بود؟؟ گفتم: آری...
گفت: در چی؟؟ گفتم: در #توفیق شهادت...

گفت: جرزنی بود؟؟ گفتم: آری...
گفت: برا چی؟؟ گفتم: برای #شرکت در عملیات ...

گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آری ...
گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و #ترکش ...

گفت: پنهان کاری بود ؟؟گفتم: آری ...
گفت: در چی ؟؟ گفتم: #نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ...

گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آری ...
گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ...

گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آری ...
گفت: چه آوازی؟؟ گفتم: #شبهای_جمعه دعای کمیل ...

گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آری ...
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: #صنعتی ، خردل ، #تاول زا ، اعصاب ...

گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آری ...
گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ...

گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آری ...
گفت: کجا؟؟ گفتم: #تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه...

گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟ گفتم: آری ...
گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر #قناصه ...

گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟ گفتم: آری ...
خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام #بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمان

سکوت کرد...گفتم: بگو ...بگو ...
زیر لب گفت: #شهدا_شرمنده ام ...

#شهــداتــاابــدشرمنــده_ایمـــ التماس دعا-مجید حسن زاده
🌸 با تشکر فراوان از جناب آقای #مجید_حسن زاده🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#کانال_فرهنگی_مردمی_روستای_نج
💐باسلام
خاطراتی از ایام عید نوروز
در جبهه 💐
درسالهایی که در جهاد سازندگی بودم سالی یکبار داوطلبی به #جبهه میرفتیم
که یک دوره سه ماهه بود
سال شصدو دو که سلسله عملیات والفجر شروع شد
ونیروی بیشتری میخواستند
اوایل زمستان خود را به لشگر حضرت رسول ( ع ) معرفی کردیم وبه دوکوهه برای سازماندهی رفتیم .....
ما چون #خدمت_سربازی را انجام دادیم واموزش دیده بودیم وتجربه جبهه داشتیم
ما را در گردان سیف که خط شکن بود فرستادند دوره شهید حاج همت بود وفرمانده گردانمون شهید دستواره بود
جهت عملیات به فکه رفتیم که جای باصفایی مثل سرپشت خودمون بود مدتی آنجا بودیم که عملیات والفجر مقدماتی شروع شد ما هنوز به خط دشمن نرسیدیم که عملیات لو رفت وبا اتش سنگین دشمن روبرو شدیم
ولی خط شکسته شد وخیلی از نیروها پیشروی کردند
چون #دشمن امادگی کامل داشت وتلفات زیاد بود دستور عقب نشینی دادند
وبه مقر خودمون در فکه برگشتیم
وقرار شد دوباره از یک جبهه دیگری حمله کنیم
ولی با تجدید قوا واغاز عملیات بعدی یک ماه طول کشید
ونزدیک #عید شد گفتند هرکس
سه ماه جبهه بود میتواند برود عده ای رفتند ولی ما سه ماه دیگر تمدید کردیم که در عملیات بعدی بتوانیم انتقام شهدا را بگیریم وبا پیروزی برگردیم ایام عید شد ما مرخصی هم نگرفتیم ماندیم
مردم از پشت جبهه نامه وکارت تبریک و آجیل وشیرینی برای رزمندگان میفرستادند دوستان هم با سرنیزه سیم خاردار و سلاح انفرادی وسبزه در سنگرها سفره هفت سین درست کردند . آن عید جبهه خیلی خوش گذشت نزدیک عملیات بعدی شد مارا به تنگه ابو غوریب بردند که بعد از چند روز؛ عملیات شبانه شروع شد
گردان وگروه ما محافظ تیم تخریب بود که شبیه خون نخورند تا معبر باز شود
بعد از پنج کیلو متر پیشروی
از دره ها وکوهها به خط دشمن رسیدیم که انها خبر نداشتند از اخرین کانال که گذشتیم انفجار چندمین دشمن خبر دار شد واز هر طرف بطرف ما اتش گشود
وما با یک حمله همه جانبه خط را شکستیم ودشمن را قدم به قدم مجبور به عقب نشینی کردیم وبه نزدیکی شهر العماره رسیدیم ولی دوستانمان یکی یکی جلوی چشمانمون شهید میشدند
ما با اصابت ترکش به بدن که سطحی بود وتا صبح خونریزی داشت به اهداف عملیات رسیدیم ونیروهای تازه نفس رسیدند وبه ما گفتند شما به مقر برگردید ما با خستگی کامل یکی یکی راه افتادیم
به پشت جبهه پیاده حرکت کردیم در بین راه عراقیها وجب به وجب با توپخانه منطقه را زیر اتش گرفتند هوا گرم وافتابی بود
تشنه شدم قمقمه را در اوردم که ابی بخورم دیدم خالیه وترکش خمپاره یا گلوله از وسط ان گذشته و سوراخ شد و ابش خالی شد وانت حامل اب و مواد خوراکی را دیدم که بر اثر بمباران منفجر شده در اطرافش گشتیم کمپوت داغی پیدا کردیم جای شما خالی خوردیم و راه افتادیم بحدی بمباران شدید بود که غزل خدا حافظی را خواندیم ولی خواست خداوند بود که تا شب خود را سالم به مقر رساندیم چون انفرادی میامدیم یکی یکی دوستان تا یک روز طول کشید خودرا به مقر رساندند
ما از بیست نفر که در یک گروه بودیم هفت نفر زنده ماندیم وبقیه شهید شدند بیاد دارم که این شهدا در ان ایام عید مشغول نوشتن خاطرات و وصیت نامه بودند انگار میدانستند که دیگر بر نمیگردند یادشان بخیر وروحشان شاد من ان قمقمه سوراخ شده را هنوز یادگاری دارم ویاد انروزها و آن عید را هرگز فراموش نمیکنم....
💐این متن گوشه ایی از خاطرات آقای قنبرعلی صالحی در جبهه های جنگ تحمیلی بود💐کانال من وتو یاد وخاطره همه شهدا مخصوصا شهدای روستای نج را گرامی می دارد


💕 @rostaye_noj 💕