ویرانی آبادان
د
ر سیل بلاهایی که مدام از همهسو بر سر ما آوار میشود، شاید تنها راه چاره پناه بردن به هنر باشد. این روزها در همدردی با مردم شریف
#آبادان و در نگاهی وسیعتر مردم خوزستان و ایران، چند بیت از سوگسرود عربی سعدی را با خود زمزمه میکردم. امروز هم سه بیت آن را با تصرّفی ناگزیر به نظم فارسی درآوردم. البته کنار هم نهادن آن گوهر و این خزف روا نیست؛ مگر برای آنکه دلی سوگوار دارد و به ضعف و ناتوانی خویش، اقرار. آنان که مانند برخی از مردم استوار
#خوزستان عربی میدانند از خواندن ابیات سست بنده بینیازند.
سخن آخر اینکه ای کاش بنیاد کاخ ظلم نیز به سستی بنیاد
#متروپل بود.
#سعدی:
حَبَسْتُ بِجَفْنَیَّ المَدامِعَ لاتَجْری
فَلَمَّا طَغَی الْمَاءُ اسْتَطَالَ عَلَی السِّکْرِ...
نَوَائِبُ دَهْرٍ لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَهَا
وَلَمْ أرَ عُدْوَانَ السَّفِیهِ عَلَی الْحَبْرِ...
وَقَفْتُ بِعَبَّادَانَ اَرْقُبُ دِجْلَةً
کَمِثْلِ دَمٍ قَانٍ یَسِیلُ إلی الْبَحْرِ
ترجمۀ منظوم و آزاد:
پلک بستم تا ز اشکم سیل بنیانکن نخیزد
لیک گر طغیان کند آب، از همه بندی گریزد
کاش پیش از این بلاها مرده بودم تا نبینم
ظلم نادان را به دانایی که با بد میستیزد
اندکی ماندم در آبادان و دیدم دجله زین غم
همچو خونی سرخ میجوشد که بر دریا بریزد!
https://t.center/roshananemehr