به نام خداوند رنگین کمان به نام نیکا و ابوالفضل و جواد به نام سرافرازی وطن سال گذشته در تولد ابوالفضل، خانواده ما در زندان بود٫ دلشکسته از اینکه ابوالفضل عزیزمان روز تولدش زیر خروارها خاک تنهاست. اما مردم شریف ایران و خانوادههای دادخواه تصویری زیبا از همدلی و اتحاد را به نمایش گذاشتند؛ همدلی و اتحادی که در این ظلمات عمیقِ امیدکش چراغ راهیست برای ایستادگی و ادامهدادن… و امروز به پاسداشت آن همدلیِ همواره جاری کیلومترها راه آمدهایم تا تولد ابوالفضل را بر مزار شیرمردی دیگر و در کنار خانوادههای شجاعترین فرزندان ایران جشن بگیریم و بار دیگر، به مردم ایران، مردمی که شجاعت و مقاومت را هر روز زندگی میکنند، بگوییم ما از این زندگی پنجروزه دست شسته و با همدیگر همقسم شدهایم که همهچیز را در راهی که فرزندانمان برای آزادی وطن رفتهاند، فدا کنیم. یا تن رسد به جانان یا جان زن تن برآید
برای سرنگونی نیازی به قشر خاکستری نیست. نیاز به قشر «مبارز» و «جنگنده» است. امثال #یلدا_آقافضلی که گفت هرچه کردند ابراز پشیمانی نکردم! یا #مجیدرضا_رهنورد که گفت بر سر مزارم گریه نکنید، شادی کنید!
آری، بار انقلاب روی دوش ماست؛ در ادامه با مقاومت و ایستادگی ما قشر خاکستری نیز بیدار و همراه خواهد شد.
╲\ ╭``🕊┓ ╭🕊``🕊``╯ ┗``╯ \╲
«شب به پایان خواهد رسید و روسیاهی برای آنانی خواهد بود که شرفِ خود را آغشته به تاریکی و ظلم کردهاند»
حضور پدر و مادر جاویدنام حدیث نجفی بر سر مزار تعدادی از جانباختگان راه آزادی محمد قبادلو، محسن شکاری، حمیدرضا روحی، یلدا آفافضلی، سارینا اسماعیلزاده، حدیث نجفی
پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
حدیث نجفی (۱۵ دی ۱۳۷۸ – ۳۰ شهریور ۱۴۰۱) یکی از معترضان در خیزش انقلابی ۱۴۰۱ ایران بود که در مهرشهر کرج توسط نیروهای نظامی رژیم جمهوری اسلامی به قتل رسید و شبانه به خاک سپرده شد. خانوادهاش تحت فشار زیادی قرار گرفت. مرگ او بازتاب گستردهای در رسانههای بینالمللی داشته و حدیث هم به نمادی از قدرتمندی زنان و اعتراضات مداوم علیه جمهوری اسلامی تبدیل شد. دختری که برای خودش با دلخوشیهای کوچکش زندگی میکرد و دوست داشت یک زندگی نرمال، بیدغدغه، در آزادی و شادی را تجربه کند. ویدیوهای زیادی از او در اپلیکیشنهای اینستاگرام و تیک تاک وجود دارد. جوانانی امروزی، پر انرژی و عاشق.
اتحاد خانوادههای دادخواه حضور مهرداد آقافضلی، پدر یلدا و مینا سلطانی (مادر شهریار محمدی) در کنار خانواده جاویدنام عرفان خزایی بر سر مزار عرفان
هستی خزایی نوشت:
«امروز میزبان خانواده جاویدنام #یلدا_آقافضلی #شهریار_محمدی بودیم... حضور گرم پدر یلدا و دایه مینا مادر شهریار برمزار برادرم🥀🥀 چه شادیهایی که گرفته شد.. چه قلب هایی که شکسته شد .. چه عزیزانی که کشته شدند ... چه آرزوهایی که زیر خاک رفتند ... چه پدران زحمتکشی که چشمانشون خونبار شد...»
🔹 کسی که نامش یلدا بود ولی از پشت چشمانش خورشید میتابید کسی که زیر شکنجه هیچگاه ابراز پشیمانی نکرد ما نام تو را ما شجاعت تو را تا ابد از یاد نخواهیم برد و در هر یلدا نامت را فریاد خواهیم زد ما هیچ راهی جز پیروزی نداریم و شکست در قلمروی ما نمیگنجد!!
روزهای مهم سال، مثل شب یلدا، نوروز و جشنهای دیگر که همه ایرانیها خاطراتی خوش از آنها دارند، برای خانوادههای جانباختگان راه آزادی پر از دلتنگی است. عزیزان برومند و غیوری که میتوانستند همچنان نزد خانواده خود باشند، ولی جمهوری اسلامی جانشان را گرفت و خانوادهشان را تا ابد داغدار کرد.
مادر جاویدنام مریم آروین، وکیل مدافع با شرافت، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت: ..... یلدا سفیدی چشم کودکیست، سیاه، بر منقار کرکس
یلدا گیسوان بلند و خیس مادر من بود که دسته دسته بر دست سیاه زمستان طعمه باد شد
یلدا عمق زخمهای من است که با هیچ ضیافتی سیر نمیشود
یلدا دردهای یله شده من است که سحرشان را سِحر، کرده اند
یلدا عشق من بود به کوتاهی یک قطعه
و یلدا، آه! آیینهای بود بر پیشانی غزلم؛ که با مکر انار، در هم شکست!
مادر جاویدنام #یلدا_آقافضلی از جانباختگان خیزش ملی #ایران خطاب به قشر خاکستری جامعه در استوری اینستاگرام خود نوشت: «بپاخیز! به اونی که میپرستید سر شماها هم میاد. بیایید با هم متحد بشیم، قشر خاکستری، فکر نکنید این درد بیدرمان فقط برای ما هست. هجده روز مانده تا...».
همخوانی سرود ای ایران، در منزل یلداآقافضلی ویدئویی که در شبکههای اجتماعی منتشر شده همخوانی سرود "ای ایران" را توسط چندتن از آسیبدیدگان چشمی در خیزش سراسری ایران نشان میدهد.
پدر #یلدا_آقافضلی از کشتهشدگان خیزش سراسری و همچنین در #محسن_شکاری که توسط حکومت به جرم محاربه اعدام شد در این همخوانی دیگران را همراهی کردند.
#محمد_حسینی ۳۹ سال بیشتر نداشت که بی گناه اعدام شد. امروز، دوم اسفند، تولدشه.
مردی که زندگی کردن برایش تنها یک کلمه نبود، تنها خوردن و خوابیدن نبود. زیستن برایش معنا داشت؛ کارگری ساده با حقوق ماهی ۶ میلیون بود و در خانهای اجارهای در کمال شهر کرج زندگی میکرد، به کودکان فقیر به طور رایگان ورزش آموزش میداد، و حاضر بود برای وطناش و هم وطنهایش هرکاری بکند تا آزاد باشند و در آرامش زندگی کنند. از چشمهایش صداقت میبارید و دستانش انگار که از سختیهای زندگی خسته شده بودند.
چند روز قبل از اینکه او را به قتل برسانند، بهش گفتند که نگران نباش، حکمت متوقف شده و به زودی خبر رسمیاش منتشر میشه، و در دادگاه، قاضی با کنایه و بی ادبی باهاش صحبت میکرد. نه خانواده داشت، نه دوستان بسیار زیادی. ولی در عوض، شرف داشت..
حتی کسی نبود که پیکر بی جاناش را تحویل بگیرد.
اما الان، خانوادهای داره به وسعتِ یک ایران. پدر محمدمهدی کرمی که جای پدرش سر مزارش میرود و عکسش را میبوسد، مادری که برایش اشکهای همچون طلا میریزد، و خواهر و برادرهایی که به یادش در خیابانها میآیند و غذای نذری درست میکنند.
به قول محمد حسینی: «آموختهام که به جنگ ناپاکیها بروم. حتی در سختترین شرایط خواهم جنگید با تاریکی و خواهم دوید بسوی روشنایی و مهری پویا. چه زیباست گر جهانیان عاشقانه مهر بورزند و بیتوقع ببخشند…»
به یاد کیان، برای همیشه. ۲ اسفند ۱۳۶۱ - ۱۷ دی ۱۴۰۱