#متولد_ماه_بهمنح🕯ق: سال سی و دو هنوز خیلی مانده بود #بهمن شهره به انقلاب شود که پدرم سومین روز این ماه را برای تولد انتخاب کرد. همچنان که در بیست و نه سالگی، شهادت در روز نخست عملیات آزادسازی خرمشهر را #انتخاب کرد. انتخاب بود دیگر. پدرم نه ارتشی بود، نه سپاهی ولی آن سالها بسیج پاتوق وطنپرستها بود؛ جوانمردهایی که بعد از سقوط خرمشهر دیگر هرگز نخندیدند. بیش از این حس و حال نوشتن ندارم الا این چند خط: روزهای اخیر اگر در فلان ویس یا بهمان متن اشارههایی گذرا به مصائب عصر بچگی خود کردم، برای این بود که جنگپرستهای جبههندیده یادشان نرود که جنگ هرگز این گل و بلبلی نیست که رسانههای نارسی مثل TV به نمایش میگذارند. به ازای هر یک وجب خاک که از جادهی اهواز- خرمشهر آزاد شد، همه به قدر کافی از شهدا و خون شهدا حرف زدهند لیکن #حق آن است که مظلومیت خانوادهی شهدا را بسی پررنگتر از مظلومیت خود شهدا تصور کنیم. باری جنگ با ما کار بدتری کرد و با مادرانمان نیز هم. ما به همین مقدار دلخوشیم که سایهی جنگ را بر سر زندگیمان مستدام ببینیم و آرزوهای خود را یتیم ببینیم و اینجا اینجوری تولد پدر را به او تبریک بگوییم. ما سالهاست که عادت کردهایم غریبانه برای پدرمان جشن تولد بگیریم. باری جنگ نه فقط پدر ما را گرفت که بالاتر؛ پدرمان را هم درآورد. پدر چند نسل را؛ پدر چند فصل را. بس کنم که هیچ وقت برای نوشتن، این همه خسته و بیرمق نبودم...
سوم بهمن هزار و چهارصد و سه