ح‌🍁ق

Channel
Logo of the Telegram channel ح‌🍁ق
@revayatehagh1400Promote
10.09K
subscribers
حق‌نامه: روزنامه‌ی روزنامه‌نگار بی‌روزنامه ارتباط با ح‌سین🍁ق‌دیانی: @Hoseinghadyani
نفوس مرده

ح🕯ق: آن‌که سبیل پرپشت‌تری دارد، یک نقد فنی، حرفه‌ای، تاریخی و ماندگار نوشته درباره‌ی شاه‌کار آن‌که سبیلش کم‌پشت‌تر است و #حبیبه_جعفریان بچه‌مدرسه‌ای بوده که برداشته نقد جلال آل احمد به «بوف کور» صادق هدایت را خوانده و تقریباً هیچ چیز از آن نقد نفهمیده و به خصوص هیچ چیز از #اگزیستانسیالیسم نفهمیده. حبیبه جعفریان از معلمش معنای «اگزیستانسیالیسم» را می‌پرسد و وقتی به جواب درست و درمانی نمی‌رسد، پناه به فرهنگ لغت می‌برد و این‌بار به اصطلاحی گل‌درشت از خود اگزیستانسیالیسم می‌رسد: «وجودگرایی» که خب همه‌ی این‌ها کافی بود تا حبیبه جعفریان را بالکل از هر آن‌چه ادب و ادبیات است، منزجر کند ولی نمی‌کند. سرکار خانم حبیبه جعفریان حتماً جزو نویسنده‌های محبوب من است لیکن بیش‌تری‌های این لیست بر عکس حبیبه جعفریان نه فقط مرده‌ند که بدبختی کم و کیف مرگ‌شان هم بسیار محل بحث بوده. به راستی چرا نویسنده‌ها این‌قدر راحت خودکشی می‌کنند؟ جان مگر شیرین نیست؟ خودکشی مگر راحت است؟ خودکشی ده درصد ترس می‌خواهد و نود درصد شجاعت! البته فقط نقل نویسنده‌ها نیست. اگر نبود که خودکشی بالاخره به چیزی از جنس شجاعت- شجاعت در حد مرگ- نیاز دارد، به گمان من بیش‌تر ساکنان سیاره‌ی رنج خودشان اسباب مرگ خودشان را فراهم می‌کردند. مگر نه آن‌که همه‌ی ما به خودکشی بسی بیش‌تر فکر کرده‌ایم تا حتی به معنای تخیلی اگزیستانسیالیسم؟ فرهنگ عمید فکر دختربچه‌ای را نکرده بود که به محض برخوردن به #وجودگرایی احتمال دارد دست به خودکشی بزند؟ نقل است آدم‌های مریض، یکی- دو روز مانده به مرگ‌شان بلند می‌شوند و مثل قبل- حتی به‌تر از قبل- کارهای‌شان را انجام می‌دهند؛ به حدی که اطرافیان #خدا را شکر کنند که نه؛ از قرار حال مریض‌مان خوب شده! باری به همین نزدیکی است مرز بین خوف و رجا. من احتمال می‌دهم #صادق_هدایت ساعاتی مانده به خودکشی داشته به رمان بعدی‌ش فکر می‌کرده؛ به این‌که از کدام فروش‌گاه کدام خیابان پاریس چه ادوکلنی بخرد؛ به این‌که برای قرار فرداصبح کدام کراواتش را با کدام کت‌شلوارش ست کند؛ به این‌که فرداشب چند صفحه بنویسد و حتی به این‌‌که الساعه قهوه را با آب درست کند یا شیر و بعد به جای یخچال رفته سراغ شیر گاز و برای همیشه خلاص! بیاییم فریب حال خوب هیچ آدمی را نخوریم! پشت خنده‌ی آدم‌ها کوهی از غم و غربت و تنهایی نهفته است! مانده‌م #خداوند چطور دلش آمده خودکشی را گناه حساب کند؛ آن‌هم گناه کبیره؟ گناه کبیره آفرینش انسان بود در رنج؛ نه در رنج ندانستن معنای اگزیستانسیالیسم که در رنج ندانستن معنای وجودگرایی!

سوم بهمن هزار و چهارصد و سه
#متولد_ماه_بهمن

ح🕯ق: سال سی و دو هنوز خیلی مانده بود #بهمن شهره به انقلاب شود که پدرم سومین روز این ماه را برای تولد انتخاب کرد. هم‌چنان که در بیست و نه سالگی، شهادت در روز نخست عملیات آزادسازی خرم‌شهر را #انتخاب کرد. انتخاب بود دیگر. پدرم نه ارتشی بود، نه سپاهی ولی آن سال‌ها بسیج پاتوق وطن‌پرست‌ها بود؛ جوان‌مردهایی که بعد از سقوط خرم‌شهر دیگر هرگز نخندیدند‌. بیش از این حس و حال نوشتن ندارم الا این چند خط: روزهای اخیر اگر در فلان ویس یا بهمان متن اشاره‌هایی گذرا به مصائب عصر بچگی خود کردم، برای این بود که جنگ‌پرست‌های جبهه‌ندیده یادشان نرود که جنگ هرگز این گل و بلبلی نیست که رسانه‌های نارسی مثل TV به نمایش می‌گذارند. به ازای هر یک وجب خاک که از جاده‌ی اهواز- خرم‌شهر آزاد شد، همه به قدر کافی از شهدا و خون شهدا حرف زده‌ند لیکن #حق آن است که مظلومیت خانواده‌ی شهدا را بسی پررنگ‌تر از مظلومیت خود شهدا تصور کنیم. باری جنگ با ما کار بدتری کرد و با مادران‌مان نیز هم. ما به همین مقدار دل‌خوشیم که سایه‌ی جنگ را بر سر زندگی‌مان مستدام ببینیم و آرزوهای خود را یتیم ببینیم و این‌جا این‌جوری تولد پدر را به او تبریک بگوییم. ما سال‌هاست که عادت کرده‌ایم غریبانه برای پدرمان جشن تولد بگیریم. باری جنگ نه فقط پدر ما را گرفت که بالاتر؛ پدرمان را هم درآورد. پدر چند نسل را؛ پدر چند فصل را. بس کنم که هیچ وقت برای نوشتن، این همه خسته و بی‌رمق نبودم...

سوم بهمن هزار و چهارصد و سه
فرصت‌طلبی برای بی‌هنرهای هیچ طیفی #هنر نمی‌شود

ح🕯ق: مصباحیسم پشت عبای اسلام مخفی می‌شود و لام تا کام چیزی از صدای شجریان نمی‌گوید و پهلویسم پشت نقشه‌ی ایران پنهان می‌شود و همه‌ی نبوغ طنز نبوی را کتمان می‌کند. به زعم پهلوی‌چی‌ها شجریان فقط چپ ضد شاه بود و به باور مصباحیون نبوی هیچ آرزویی نداشت الا سرنگونی جمهوری اسلامی. نقل دو قبیله‌ی بی‌هنر است که حتی هنرمندها را هم ولو در روز درگذشت‌شان جز با عینک تیره و تار سیاست رصد نمی‌کنند. ابراهیم نبوی در وهله‌ی اول یک طناز قهار بود و داوری منصفانه درباره‌ی داور این است که بی‌خیال شاه و روح‌الله ابتدا نود و نه صفحه در ستایش قلم لعنتی و جذاب نبوی بنویسیم و آن‌گاه سلمنا! ده خط هم از این بنویسیم که سیدابراهیم نبوی چه نسبت سیالی با سیاست و سیاست‌مدارها داشت. نوشتم #سیال چرا که وقتی پهلویست‌ها و مصباحیست‌ها هم‌زمان #محمدرضا_شجریان یا #ابراهیم_نبوی را می‌زنند، این در بطن خود حاوی یک پیام روشن است: نه نبوی این آدمی است که این دو قوم قم‌زده می‌گویند و نه شجریان آن بود که این دو طیف هم‌راستا ادعا می‌کنند‌. مثل این می‌ماند که یکی در وصف #مارادونا فقط به این نکته اشاره کند که #دیگو فوتبالیست خانوم‌بازی بود و بعد جماعت دیگری ناظر بر چند تا فکت دیگر فقط و فقط از این حرف بزنند که از قضا #دیگو_مارادونا خیلی هم بچه‌ننه بود و زنی جز مادرش به چشمش نمی‌آمد‌‌. واضح است که این هر ناداوری به اسم داوری، ریشه‌ای جز #حسادت ندارد. اصلاً و اساساً خسرو آواز ایران آن اندازه حنجره‌ش پنجره‌ای رو به عرش خدا بود که هم شاه و هم فرح؛ هم خمینی و هم خامنه‌ای باید کاست‌های شجریان را با جان و دل گوش می‌دادند و لذتش را می‌بردند. باری درباره‌ی اصحاب هنر باید از این حرف‌ها زد. #کویر کتابی باشکوه در کتاب‌خانه‌ی ملی ایرانیان است؛ خواه ما طرف‌دار هر نحله‌ای از نحله‌های سیاسی باشیم. نه طرف‌داری از پهلوی و نه هواداری از جمهوری اسلامی؛ هیچ کدام دلیل نمی‌شود که ما صدای شجریان را ببریم ذیل کنش‌های سیاسی حق یا ناحق استاد شجریان. طرفه حکایت این‌جاست که این هر دو گروه عاری از هنر در خلال قضاوت سیاست‌زده‌ی اهالی هنر نه فقط بنا دارند که بی‌هنری خود را درز بگیرند بل‌که می‌خواهند با زشت‌ترین شکل فرصت‌طلبی، بزرگان را کوچک و خودِ کوچک‌شان را بزرگ جلوه دهند. جا دارد از عشاق مصباح بپرسیم که شما جز خریدن فحش برای نظام چه هنر دیگری دارید؟ نیز می‌توانیم از پهلوی‌پرست‌ها بخواهیم که به جای تخریب بزرگان، دمی از هنر خود برای ما بگویند که چه کار مثلاً مثبتی برای #شاه کرده‌اند؟

یکم بهمن هزار و چهارصد و سه
تن‌های وطن- محمدرضا شجریان

ح🕯ق: بعد از حزب پای‌داری لق‌ترین حزب تاریخ معاصر ایران بلاشک حزب توده است؛ حزبی که هم‌زمان #مصدق و #شاه دل خونی از دستش داشتند. حزب توده نماد شلختگی در کار سیاسی بود؛ نکته‌ای که زنده یاد آل احمد هم خیلی زود به آن پی برد. پس جلال نه توده‌ای که اتفاقاً از سرآمدان مخالفت با حزب توده و اساساً نگاه توده‌ای بود. سلمنا! من این را می‌پذیرم که امثال جلال ناظر بر اقتضاء روزگار خود هیچ وقت نتوانستند سوا از سایه‌ی چپ فکر کنند و بنویسند لیکن این به آن معنی نیست که از #ابتهاج تا #شجریان و از #شریعتی تا #شاملو به همه‌ی آن هنرمندهای انصافاً قله‌نشین، انگ چپ بزنیم و همه‌شان را با هم توده‌ای بخوانیم. آن‌ها فرزند زمانه‌ی خود بودند و هم‌چنان که ما را مفری از مجازستان نیست، آن نسل هم راه فرار از چپ را حتی اگر مثل #جلال می‌خواست به تمامه پیدا کند ولی نمی‌توانست و فوقش از حزب توده منفک می‌شد و سر از یک حزب چپ دیگر درمی‌آورد. می‌خواهم بنویسم که موسم داوری درباره‌ی نسل #فروغ باید حواس‌مان به اقتضاء روزگار #گلستان باشد و الا خود با دست خود آتش به جان قضاوت‌مان نیز وجدان‌مان زده‌ایم. نگاه توده‌ای شاخ و دم ندارد. این‌که شجریان بمیرد و مدعیان حکومت پهلوی تنها واکنش‌شان این باشد که شجریان چپ بود و دستی بر آتش انقلاب اسلامی داشت، چیزی نیست جز احیای حزب توده. از این‌ور #مصباحیسم است که درست آن روی سکه‌ی #پهلویسم است. مصباحیست‌ها به مجرد مرگ هر آدمی، تنها ری‌اکشن‌شان این است که ببینند طرف رجزی علیه جمهوری اسلامی خوانده یا نه و خدا نکند آن بنده‌ی خدا چند صباحی از عمرش و بنا به هر دلیل درست یا نادرست متلکی به نظام انداخته باشد. جلدی همان جمله‌ی مشهورشان را در بوق می‌کنند که ابراهیم نبوی هم رفت و جمهوری اسلامی اما هنوز زنده است! درست مثل پهلویست‌ها که شاه و فرح را قسیم نار و جنة کرده‌ند و به مجرد مرگ هر انسانی، در وهله‌ی اول می‌روند ببینند طرف چه نسبتی با حکومت پهلوی داشته! باری اگر مصباحیسم مصداق ضد تبلیغ برای جمهوری اسلامی است، پهلویسم هم دوست خاله‌خرسه‌ی شاه و فرح است. ملیح آن‌که هیچ کدام برای حکومت‌های محبوب‌شان هزینه‌ی قابلی نداده‌ند لیکن مدام بر صورت هزینه‌داده‌ها #شمشیر می‌کشند‌. به عبارت دیگر پهلویسم خود را #قیم_ایران و مصباحیسم خود را #قیم_اسلام می‌خواند؛ هیچ کدام هم از شجریان احیاناً خاطره‌ای جز چهار تا شعار سیاسی ندارند! گمانم گره کور این انجماد جز با دست‌های فرح و خامنه‌ای باز نمی‌شود. هر دوی این‌ها باید در درجه‌ی اول دوستان‌شان را #دشمن ببینند!

یکم بهمن هزار و چهارصد و سه
بعد از #شجریان نوبت کیست؟!

ح🕯ق: متن بالا را بخوانید تا بفهمید چرا معتقدم بی‌انصافی در نقد شریعتی هرگز در #کویر متوقف نمی‌ماند و حتی به تخریب شجریان هم منتهی می‌شود. پهلویسم آن روی سکه‌ی مصباحیسم است. پهلویسم با ایران کاسبی می‌کند و مصباحیسم با اسلام. وقتی یکی مثل #ابراهیم_نبوی در غربت مهر ختام به زندگی‌ش می‌زند، پهلویست‌ها به جای تسلیت یا سکوت، تنها از نقش او در بهمن پنجاه و هفت سخن می‌گویند؛ مصباحیست‌ها هم واکنشی جز این ندارند: «نبوی هم رفت و جمهوری اسلامی هنوز زنده است!» باری دست سوپرانقلابی‌ها در دست سوپرضدانقلاب‌هاست؛ یکی از یکی بی‌شعورتر...

یکم بهمن هزار و چهارصد و سه
طرح ولایت شاه و فرح

ح🕯ق: درگذشت ابراهیم نبوی در غربت آن‌قدری تأثربرانگیز بود که تقریباً همه‌ی جریان‌های سیاسی صرف نظر از اختلاف‌های سیاسی سعی کردند آن سید طنز نو را با حرمت بدرقه کنند و بی‌خود و بی‌جهت دنبال زیربغل مار کبری نگردند؛ البته همه‌ی جریان‌های سیاسی به جز سلطنت‌طلب‌ها. تو ببین این جماعت چقدر دیگر از بدیهیات اخلاق و طبیعیات انسانیت دورند که حتی در ورای مرگ غریبانه‌ی #سیدابراهیم_نبوی هم چیزهای مسخره و مضحک نوشتند. دست کم نکردند سکوت کنند. جوری هم ارواح عمه‌شان عطش واقع‌گویی و بگم‌بگم دارند که انگار مردم نمی‌دانستند نبوی در عصر ماضی چه پیشینه‌ای داشته. تو گویی با این دست‌فرمان عاری از خرد و خالی از شعور، تا طرف‌دارهای رضا پهلوی را فیکس هفتاد و دو نفر نکنند، آرام نمی‌گیرند. یک روز گله‌ای به مژگان شجریان می‌پرند و دگر روز باز هم فله‌ای شمشیر روی سر توماج و نرگس محمدی و فائزه هاشمی و مسیح علی‌نژاد و گلشیفته فراهانی بلند می‌کنند. بدترین نوع چپ‌روی آن‌هم به بهانه‌ی مبارزه با چپ یا مثلاً مقابله با افکار توده‌ای. جوری هم دایره را تنگ گرفته‌ند که من بعید می‌دانم خود رضاخان و محمدرضا و فرح و حتی رضا پهلوی را داخل سلطنت‌طلب‌ها یا طرف‌دارهای حکومت پهلوی حساب کنند! تقریباً مدلی از همان برخورد تنگ‌نظرانه و متحجرانه که مصباح و مصباحیسم با خامنه‌ای کرده و هنوز هم دارند می‌کنند، ما آن‌ور در اردوگاه طیف سلطنت‌طلب هم شاهدیم. ملیح آن‌که هر دو گروه بیش‌تر برای ره‌بران‌شان مصداق ضد تبلیغ‌ند. هر دو گروه هم کم‌ترین هزینه‌ها را داده‌ند لیکن از همه بیش‌تر سهم می‌خواهند و از همه فزون‌تر جولان می‌دهند. باری ما در قبیله‌ی سلطنت‌طلب‌ها هم مدل مصباح را داریم که بی‌آن‌که کار خاصی برای شاه و فرح کرده باشند، مدام بر صورت هزینه‌داده‌ها چماق بلند می‌کنند و نه فقط دختر شجریان که حتی خود استاد شجریان را هم می‌زنند که چرا چپ بوده و چرا چنین و چنان بوده. با این دیدگاه بسته صدالبته خود محمدرضا پهلوی را هم می‌توان چپ خواند و حتی می‌توان گریبان شاه را گرفت که تو را چه به حرم علی بن موسای عرب؟ و تازه آن‌هم با فرحی که چادر بر سر دارد! گمانم فرح و نیز خامنه‌ای لازم است در یک کار مشترک، خرج خود را از مدعیان تمامیت‌خواه‌شان جدا کنند. دی‌شب ظریفی می‌گفت اگر سلطنت پهلوی همین بوده که سلطنت‌طلب‌ها این چند روز علیه نبوی از خود نشان دادند، پس دم انقلابی‌های پنجاه و هفت گرم! البته خامنه‌ای خیلی هم حالا مسرور نباشد! آدمی با مشاهده‌ی TV اگر هیچ حقی برای انقلاب اسلامی قائل نباشد، قابل شماتت نیست!

سی‌م دی هزار و چهارصد و سه
آناتومی قرتی‌حزبی‌اللهی‌ها

ح🕯ق: آن‌چه دارم درباره‌ش می‌نویسم، بعد از ریاست‌جمهوری رئیسی با شدت و حدت بیش‌تری اوج گرفت. قبلش هم بود ولی رئیسی به آن دامن بیش‌تری زد. دارم از همان نگاه مبتذلی حرف می‌زنم که در نهایت جهالت توهم زده بود اگر ما شجریان را نداریم، در عوض می‌توانیم روی امثل تتلو سرمایه‌گذاری کنیم. فراموش نکنیم که به تتلو فقط رئیسی ضریب نداد. اساساً کلیت جبهه‌ی انقلاب تتلو را روی همان سنی برد که علی‌القاعده جای عماره‌ها و عمارک‌ها بود. استدلال دم دستی جماعت هم این بود که تتلو محبوب است و شاید حتی از شجریان هم محبوب‌تر است؛ پس ما می‌توانیم با جذب تتلو هم‌زمان دو کار کرده باشیم. اولاً خنثی‌سازی خطبه‌ی خطبایی از جمله پدرزن همین رئیسی. ثانیاً استفاده از ظرفیت جوان‌پسند تتلو برای جبهه‌ی فرهنگی انقلاب. نکته اما این‌جاست: در هیچ کویری از سراب، آب درنمی‌آید. سال هزار و چهارصد و یک این نگاه مبتذل، مبتذل‌تر هم شد. دمی بیندیشیم و ببینیم چه می‌گذشت در ذهن معیوب امثال نقدی و جعفری و یکتا یا باند جبلی- جلیلی. این‌ها آمدند و بیت‌المال را خرج ساختن مسخره‌ترین ورژن حزب‌الله در فضای سایبر کردند. دخترهایی که #مهسا_امینی حتماً در قیاس با آن‌ها محجبه حساب می‌شد و پسرهایی که هیچ کدام هیچ شباهتی به شریعت‌مداری یا رسایی نداشتند ولی در اصل داشتند همان خط هفته‌نامه‌ی نه دی یا روزنامه‌ی کیهان را دنبال می‌کردند. کل‌کل با سلبریتی‌ها، کل‌کل با منتقدها، کل‌کل با مردم، کل‌کل با معترضین و خلاصه هر نوع کل‌کلی که بیت ره‌بری را خوش بیاید و کاخ سفید را نه. تز مضحک زعمای رسانه‌ای جبهه‌ی انقلاب این بود که ناظر بر فضای جنبش زن، زندگی، آزادی لازم است یک مشت سایبری تربیت کنیم که با قیافه‌ی نیکا و سارینا و حدیث و مهرشاد و حمیدرضا و ابوالفضل همان حرف‌های رائفی‌پور و یامین‌پور و ثابتی و شهبازی و جبرائیلی و مهدویان را قرقره کنند. فی‌الواقع مصباح‌کوچولوها پوست‌اندازی کرده باشند و از شمایل خانوم‌جلسه‌ای یا فاطی‌کماندو به ده کیلومتر جلوتر از خط مقدم ژینا رسیده باشند لیکن در باطن امتداد همان خط مصباح و صدیقی. خب نتیجه؟ آیا ساختن عکاس و طراح و گرافیست و نویسنده و روزنامه‌نگار و مفسر و تحلیل‌گر فقط لنگ این بود که کوچک‌زاده در بدترین شکل جهش ژنتیکی در ظاهر این جوان‌های کافه‌باز خودنمایی کند؟ که طرف با پروفایل جنیفر برای خامنه‌ای غش و ضعف برود؟ و آیا مسئله‌ی مردم با نظام دماغ مصباح بود که اگر سربالا شود، همه چیز حل شود؟ گمانم تفکر سایبری بدترین ضربه بود به خامنه‌ای؛ آن‌هم با این همه دفاع تصنعی!

سی‌م دی هزار و چهارصد و سه
من آب‌دارچی هستم

ح🕯ق: الساعه مسافر داشتم که از شادآباد می‌رفت سعادت‌آباد. آمد جلو نشست. گرفتمش به حرف. گفت در یک شرکت داروسازی کار می‌کند و بعد هم مرا امن و امان تشخیص داد و گفت: امشب قرار است بروم جایی خواستگاری و دروغ چرا؟ مانده بودم به پدر دختر شغلم را چه بگویم! حالا اما به جای آن‌که بحث را بی‌خود کش بدهم، با سر برافراشته به دخترخانم و پدر و مادرش در جواب این سؤال کوفتی که شغلت چیست، یک کلمه مختصر و مفید خواهم گفت آب‌دارچی! بعد پقی زد زیر خنده و گفت: کار خدا را می‌بینی؟ در عرض یک روز، لول شغل آب‌دارچی حتی از ریاست‌جمهوری زد بالاتر! پرسیدم حالا خدایی شغلت چیه؟ گفت خدایی‌ش را اگر بخواهی، حساب‌دار شرکتم ولی هر جور حساب می‌کنم، می‌بینم اگر بگویم آب‌دارچی، باکلاس‌تر است!

سی‌م دی هزار و چهارصد و سه
مورد عجیب‌تر #شهید_بهشتی

ح🕯ق: هفتم تیر شصت #بهشتی هم‌راه هفتاد و دو تن از یارانش در حالی #غریبانه در معبد خود به شهادت رسید که نه فقط دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود بل‌که رسماً مدیرکل نظام جمهوری اسلامی هم بود. با این همه شغل رسمی آیت‌الله بهشتی نه هیچ کدام این‌ها که سکان‌داری دست‌گاه قضا در نخستین آنات دهه‌ی شصت بود. من حدود بیست و پنج سال پیش در نخستین روزهای روزنامه‌نگاری‌م پسر ارشد دکتر بهشتی را در یکی از این سال‌گردهای هفتم تیر در دفتر حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه‌ی تهران دیدم و از ایشان سؤال کردم که وجه ممیز شهید بهشتی با دیگر سرآمدان نهضت و نظام چه بود؟ برای لحظاتی که کوتاه هم نبود، تأملی کرد و گفت: حتی تیره و طائفه‌ای که بهشتی را شهید کردند، هرگز بعد از توفیق در شهادت پدرم به شکل تابلو و علنی ابراز شادمانی نکردند‌. تقریباً از دوست گرفته تا جانی‌ترین دشمنان نظام همه در بهت و حیرت بودند از شهادت دکتر بهشتی. این خود سندی محکم است که پدرم اول قاضی نفس خودش بود، بعد قاضی فلان مجرم و بهمان متهم. به عنوان مثال #دکتر_بهشتی از اساس با هر گونه شکنجه مخالف بود.

هشتگ‌ها با خودتان!

بیست و نهم دی هزار و چهارصد و سه
مورد بسیار عجیب #قاضی_مرتضوی

ح🕯ق: ذات اصلاح‌طلب و منعطف بعضی‌ها اگر چه گاه حرص‌درآر است ولی از منظر اخلاق، درس‌آموز هم هست. کسانی که برای‌شان شاه و روح‌الله و خامنه‌ای و فرح ندارد؛ در هر حال آدم‌ها را منصفانه داوری می‌کنند. از این دست زیادند که بخواهم مثال بزنم ولی مورد بسیار عجیب، قضاوت هم‌راه با کینه و کدورت همین جماعت همیشه روادار است درباره‌ی قاضی مرتضوی. بدون حتی یک استثناء، همه‌ی جماعت مد نظر جوری با غیظ و بغض، قاضی مرتضوی را قضاوت می‌کنند که واقعاً باید علت این مسئله بررسی شود. تو می‌بینی طرف درباره‌ی رئیسی یا حتی خود آقای خامنه‌ای یا باز مثلاً محسنی اژه‌ای توأم با ملاطفت نظر می‌دهد و نقد مشفقانه می‌نویسد لیکن به قاضی مرتضوی که می‌رسد، چنان با خشم و خشونت قلم می‌زند که تو گویی همین آدم همیشه آرام و همیشه اخلاقی، اگر #خبر_مرگ_مرتضوی را بشنود، حتی خوش‌حال هم می‌شود! شاید عده‌ای در جواب بگویند که راز خصومت خاص جماعت فوق‌الذکر با قاضی مرتضوی این است که او به شکل فله‌ای مطبوعات دوم خردادی را بست. من بعید می‌دانم بحث این حرف‌ها باشد؛ چه این‌که تقریباً همه‌ی روزنامه‌نگارهای دوم خردادی، دوباره در روزنامه‌های دیگر به کرات صاحب صفحه و ستون شدند. حدس و حس من این است: مرتضوی با کارهای خود حتی روی #خلخالی را سفید کرده بود که کشتن یک‌باره‌ی آدم‌ها صد شرف دارد به این‌که بخواهی با بدترین و بی‌رحمانه‌ترین و روی مخ‌ترین شگردهای بازجویی، زجرکش‌شان کنی. کاش فکرم اشتباه باشد و اگر نه، فرض است بر نظام که خود اسباب محاکمه‌ی علنی و عمومی مرتضوی را فراهم کند، پیش از آن‌که آن‌قدر #دیر شود که نه از تاک نشان ماند، نه از تاک‌نشان...

بیست و نهم دی هزار و چهارصد و سه
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily