به نام خدا
و... سلام
بهمن برایم هوای دیگری دارد
رنگ خون و بوی جدایی
شاید تلخی های این روزهای روزگار رنگ خون را پررنگ تر و بوی جدایی را تلخ تر کرده است.
آهای آدمها....
لطفا بخوانید و ببینید و گوش کنید
شاید... شاید ذره ای دلتان به رحم آمد...
شاید یادتان آمد:
ميان خاک سر از آسمان در آورديم
چقدر قمري بي آشيان در آورديم
وجب وجب تن اين خاک مرده را کنديم
چقدر خاطره ي نيمه جان در آورديم
چقدر چفيه و پوتين و مهر و انگشتر
چقدر آينه و شمعدان در آورديم
لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما پزان در آورديم
به زير خاک به خاکستري رضا بوديم
عجيب بود که آتشفشان در آورديم
به حيرتيم که اي خاک پير با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آورديم
چقدر خيره به دنبال ارغوان گشتيم
زخاک تيره ولي استخوان در آورديم
شما حماسه سروديد و ما به نام شما
فقط ترانه سروديم - نان در آورديم -
براي اين که بگوييم با شما بوديم
چقدر از خودمان داستان در آورديم
به بازي اش نگرفتند و ما چه بازي ها
براي اين سر بي خانمان در آورديم
و آب هاي جهان تا از آسياب افتاد
قلم به دست شديم و زبان در آورديم
#شهدا_شرمنده_ایم#کانال_تلگرامی_محمد_بهرامی @rahkoosh