ستاد مرکزی راهیان‌ نور

#شهید_ابراهیم_هادی
Канал
Логотип телеграм канала ستاد مرکزی راهیان‌ نور
@rahianenoor_newsПродвигать
1,79 тыс.
подписчиков
9,29 тыс.
фото
1,69 тыс.
видео
1,25 тыс.
ссылок
( کانال رسمی ستاد مرکزی راهیان نور کشور) 🌐 پایگاه اطلاع رسانی راهیان نور کشور: www.Rahianenoor.com ☎️ شماره تماس (سامانه ملی): 096313
+ بهش گفتن‌آقا ابراهیـم...
چرا جبهہ رو ول نمیکنے
بیای دیدار #امام_خمینی؟

- گفت ما رهبری رو براے #اطاعت میخوایم؛ نہ براے تماشا!

#شهید_ابراهیم_هادی❤️

به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
#خاطرات_شهدا


+ بهش گفتن‌آقا ابراهیـم...
چرا جبهہ رو ول نمیکنے
بیای دیدار #امام_خمینی؟

- گفت ما رهبری رو براے #اطاعت میخوایم نہ براے تماشا!

#شهید_ابراهیم_هادی

به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
#خط_عاشقی

🔅 همیشہ از خدا مےخواست 
#گمنــام بماند خدا هم دعایش را مستجاب ڪرد

" ابراهیـم ❤️ " سالهاست 
کہ گمنام و غریب در فڪہ مانده
تا خورشیدی باشد براے دلهای مشتاق نور...

📍 #شهید_ابراهیم_هادی

به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
#خاطرات_شهدا

│سیره شھید💜

ابراهیم معلم عربے یکے از مدارس محروم تهران شده بود ...
اما تدریس عربے ابراهیم زیاد طولانے نشد!از اواسط همان سال دیگر به مدرسه نرفت!حتے نمے گفت که چرا به آن مدرسه نمےرود!
‍ ‍ ‍ ‌
یک روز مدیر مدرسه پیش من آمد و گفت:
تو رو خدا !!!
شما که برادر آقاے هادے هستید،
با ایشان صحبت کنید که برگردد مدرسه !!!

گفتم:
مگه چے شده؟
کمے مکث کرد و گفت :
حقیقتش ، آقا ابراهیم از جیب خودش پول مے داد به یکے از شاگردها تا هر روز زنگ اول براے کلاس نان و پنیر بگیرد !!!

آقاے هادے نظرش این بود که این ها بچه هاے منطقه محروم هستند ؛
اکثرا سر کلاس گرسنه هستند ؛
بچه گرسنه هم درس نمے فهمد ...

مدیر ادامه داد:
من با آقاے هادے برخورد کردم !
گفتم نظم مدرسه ما را به هم ریختے!
در صورتے که هیچ مشکلے براے نظم مدرسه پیش نیامده بود !!!بعد هم سر ایشان داد زدم و گفتم:دیگه حق ندارے اینجا از این کارها بکنے !
آقای هادے از پیش ما رفت و بقیه ساعت هایش را در مدرسه دیگرے پر کرد ...

حالا هم بچه ها و اولیا از من خواستند
که ایشان را برگردانم ؛
همه از اخلاق و تدریس ایشان تعریف مےکنند ...
ایشان در همین مدت کم، برای بسیارے
از دانش آموزان بے بضاعت و یتیم مدرسه، وسائل تهیه کرده بود که حتے من هم خبر نداشتم !!!

#شهید_ابراهیم_هادی
📚کتاب سلام بر ابراهیم

به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
Forwarded from عکس نگار
🔸🔸🔸🔸🔸

#یادی_از_شهدا

کاری که برای خداست گفتن ندارد

🌷🌷🌷 رفته بودم دیدن دوستم در عملیات منطقه غرب، مجروح شده بود. پای او شدیدا آسیب دیده بود. به محض اینکه مرا دید خوشحال شد و خیلی از من تشکر کرد. دلیل تشکرکردن او را نمی‌فهمیدم!

دوستم گفت: سید جون خیلی زحمت کشیدی، اگر تو مرا عقب نمی‌آوردی حتما اسیر می‌شدم!

گفتم معلوم هست چی میگی؟ من زودتر از بقیه با خودرو مهمات عقب امدم و به مرخصی رفتم.

دوستم با تعجب گفت: نه بابا! خودت بودی. کمکم کردی و زخم پای مرا هم بستی!

اما من هرچه می گفتم: این کار را نکرده ام بی فایده بود. مدتی گذشت. دوباره به حرفای دوستم فکر می‌کردم. یک دفعه چیزی به ذهنم رسید. رفتم سراغ ابراهیم. او هم در آن عملیات حضور داشت و به مرخصی آمده بود.

با ابراهیم به خانه دوستم رفتیم. به او گفتم: کسی را که باید از او تشکر کنی، آقا ابراهیم است نه من! چون من اصلا آدمی نبودم که بتوانم کسی را هشت کیلومتر! آن هم در کوه با خودم عقب بیارم. برای همین فهمیدم باید کار چه کسی باشد! آدمی کم حرف و هم هیکل من باشد و قدرت بدنی بالایی داشته باشد. من را هم بشناسد. فهمیدم کار خودش است!

اما ابراهیم چیزی نمی‌گفت.

گفتم: آقا ابرام به جدم! اگر حرف نزنی از دستت ناراحت می‌شم.

ابراهیم از کار من خیلی عصبانی شده بود! گفت: سید چی بگم؟! بعد مکثی کرد و با آرامش ادامه داد: من دست خالی می‌آمدم عقب. ایشان در گوشه ای افتاده بود. پشت سر من هم کسی نبود. من تقریبا آخرین نفر بودم. در آن تاریکی خونریزی پایش را با بند پوتین بستم و حرکت کردیم. در راه به من می‌گفت سید! من هم فهمیدم که باید از رفقای شما باشد. برای همین چیزی نگفتم تا رسیدیم به بچه‌های امدادگر.

بعد از آن، ابراهیم از دست من خیلی عصبانی شد. چند روزی با من حرفی نمی‌زد. علتش را می دانستم او همیشه می‌گفت: کاری که برای خداست گفتن ندارد…🌷🌷🌷

#شهید_ابراهیم_هادی


به خانواده بزرگ راهیان نور بپیوندید 👇
🆔 @Rahianenoor1395