راهیان نور

#لبخند
Канал
Логотип телеграм канала راهیان نور
@rahian_nurПродвигать
824
подписчика
8,83 тыс.
фото
786
видео
813
ссылок
خدایا ای خالقِ عشقِ خالصِ شهید یاری مان کن در سختی هایِ راهِ وِصالت . . اداره کانال مردمی ست . ارتباط با خادمین کانال⬇️ . و . https://telegram.me/dar2delbot?start=send_r19oZRx
🔰 #هادی_دلها

✳️خیلی مشکل در زندگی داشت ولی هميشه روی لبش #لبخند بود
🌼رفقا او را به همين خصلت می شناختند

🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
@rahian_nur
#کرامت_شهدا

قبل از ورود به #شلمچه، یکی از مربیان اردو بهم گفت #طلبه‌ای در جمع ما هست که روزهای آخر حضورش در ایران رو پشت سر می‌گذارد و بعد از اردو بر می‌گرده به کشورش.
مادرش #سرطان داره و التماس دعا گفته!

اینا رو که گفت، سرم سنگین شد و دلم گرفت...


خواهران آروم آروم وارد خاک شلمچه شدن و روبروی #تانک نشستن؛ پشت تانک دو رکعت #نماز خوندم و توسلی کردم...

روایتم بی اختیار با #بغض شروع شد!
فضا عجیب شهدایی بود...
قصد بی ادبی به محضر #شهدا نداشتم!


اما بغضم ترکید و وسط روایتگری گفتم:
"شهدا!
حاشا به #غیرت و کرم تون...
این خواهرا از گوشه گوشه دنیا اومدن...
یکی شون با هزار امید اومده #شفای مادرش رو بگیره...
آبرو داری کنید...
وگرنه من دیگه #شلمچه نمیام..."

دو سه هفته بعد از اردو این پیام با واسطه برام ایمیل شد:
"الان یک #لبخند بزرگ روی لب من هست. حال مادر خوب شده و عوارض سرطان از بین رفته و در روند بهبود و ریکاوری قرار گرفته..."

روای: حاج جواد تاجیک
.
.
.
شهدا #شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که به دیگران #حیات می‌بخشند...

#شهید_سید_مرتضی_آوینی
.
🍃 ای شهیدان حال دلمان خوب نیست دستمان را بگیرید

@rahian_nur🕊
🌹شهید مجتبی بابایی زاده🌹


‍ تکاوری دلاور بود که به دلیل توانایی بالای ذهنی و جسمی در چندین عملیات سخت و موفق بر علیه دشمنان مرزی نظام مقدس شرکت کرده بود.
در سال 1387 با خانواده ی متدین "پارسا مهر" وصلت کرد و با برادر بزرگتر خودش باجناق شد. زندگی ساده و با صفای مجتبی و همسرش زبانزد است. مجتبی خود این جمله را بر زبان می آورد که من مطمئنم که همسرم مرا عاقبت به خیر میکند.

در ادب و نزاکت، رعایت شئونات اسلامی، دستگیری از محرومین، ادای فریضه نماز، #صله_رحم کوشا بود و عدم #تعلق خاطر به امور دنیایی  و مسائل مادی زبانزد بود.
همیشه در برخوردها لبخند بر چهره داشت حتی اگر از مسئله ای ناراحت بود #لبخند میزد.
فرزند قهرمان اندیمشک  در تاریخ 1390/6/13 در عملیات پاکسازی مرزهای شمال غرب کشور از وجود اشرار و گروهک تروریستی پژاک در ارتفاعات جاسوسان در نبردی سخت به آرزوی دیرینش رسید و به فیض شهادت نائل شد. در هنگام شهادت ذکر یا "علی بن ابی طالب" بر زبانش جاری بود و به خیل شهدا پیوست.

 مراسم تشییع این شهید با شکوهی وصف ناپذیر که یاد آور سالهای دفاع مقدس بود در روز پنجشنبه 1390/6/17 برگزار شد .


#شهید_مجتبی_بابایی_زاده
جانبازها شهدایی هستند که بینمان راه میروند...
با ما هم صحبت میشوند...
و شهرمان را عطر آگین میکنند
با این تفاوت که به جای #وصیت نامه ها خودشان #نصیحت مان میکنند..
و به جای قاب عکسها خودشان به ما #لبخند میزنند...
.

#جانبازها راهیان نور زنده اند...
که از آن سوی دنیا آمده اند و گوشه گوشه ی شهرمان را جبهه کرده اند...
با همان حال و هوای زیبای طلائیه
و حس و حال غروب #شلمچه...



جانبازها روایت #فتح زنده اند...
با همان گرمی صدای حاج مرتضی...
و #الله_اکبرهای ممتد #رزمندگان... .
اصلا میدانی چیست؟

جانبازها آماده باشند...
هر شبشان شب عملیات است...
تا به خط نزدند پیششان برویم..

#روز_پاسدار
#روز_جانباز
#دیدار_با_جانبازان
@rahian_nur
📩 رهبرانقلاب، صبح امروز در ابتدای درس خارج فقه:
🚩 وجود نظامی برآمده از اسلام و دارای قدرت و #نفوذ درمنطقه، موجب برانگیخته شدن دشمنی قدرتهای جهانی است.
دشمن همچون #دزدی است که قصد تصرف خانه را دارد اما این‌طور وانمود می‌کند که دلیل دشمنی، سلاحی است که صاحبخانه برای دفاع در دست دارد و اگر آن سلاح را زمین بگذارد، نزاع تمام می‌شود، بنابراین تلاش می‌کند با حیله‌گری و استفاده از انواع روشها از جمله حرف زدن، شوخی کردن، #لبخند زدن، و تشر زدن، صاحبخانه را خلع سلاح کند و به خانه وارد شود.
♨️ منع سلاح هسته‌ای مبانی بسیار مهم فقهی و عقلانی دارد اما امکان تلاش برای کسب انواع دیگر قدرت در اختیار دولت و ملت قرار دارد. ۹۵/۱۰/۷

☑️مطالب‌درباره‌رهبرانقلاب👇
http://telegram.me/joinchat/BVJQOTudY71xuff_eM03yg
🌹خنـــــــده به سبکــــــ جبــهه🌹

👈امـــداد غیبیـــــــ😊

🍂هی میشندم که تو جبهه امداد غیبی بیداد می کند و حرف و حدیث های فراوان راجع به این قضیه شنیده بودم.
دوست داشتم به جبهه بروم و امداد غیبی رو از نزدیک ببینم تا این که پام به جبهه باز شد و مدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم.ب
چه ها از دستم ذله شده بودند بس که هی از امداد غیبی پرسیده بودم.
یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار شده بودیم گفت:
«میخواهی بدانی امداد غیبی یعنی چه؟»
با خوشحالی گفتم:
«خوب معلومه!»
نا غافل نمیدونم از کجا قابلمه در آورد و محکم کرد تو سرم.
تا چانه رفتم تو قابلمه.
سرم تو قابلمه کیپ کیپ شد.
آنها میخندیدن و من گریه میکردم!
ناگهان زمین و زمان بهم ریخت و صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد.
دیگر باقی اش را یادم نیست.
وقتی به خودم اومدم که دیدم سه نفر به زور دارند قابلمه رو از سرم بیرون میکنند!
لحظه ای بعد قابلمه در اومد و من نفس راحتی کشیدم.
یکی از آنها گفت پسر عجب شانسی داری.
تمام آنهایی که تو ماشین بودند شهید شدن جز تو.
ببین ترکش به قابلمه هم خورده!
اونجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چی!!؟🍂



منبع:کتاب رفاقت به سبک تانک 📚


#بخون_بخند
#لبخند_بزن_بسیجی

🌹 @rahian_nur
سردار بدرآقا مهدی باکری:
🌹طـــــنز جبـــهه🌹

تازه اومده بود جبهه ، یه رزمنده رو پیدا کرده بود و ازش پرسید :🤔
" وقتی توی تیررس دشمن قرار میگیرید ، برای اینکه کشته نشی چی میگی ؟ "
اون رزمنده هم که فهمیده بود که این بنده خدا تازه وارده شروع کرد به توضیح دادن :
" اولا باید وضو داشته باشی ، بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمه باید بگی :
" اللهم ارزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم راحمین "
بنده خدا با تمام وجود گوش میداد ، ولی وقتی به ترجمه عربی دقت کرد ، گفت :
" اخوی غریب گیر آوردی ... !؟ "😂😂

#لبخند_بزن_بسیجی
#بخون_بخند

@rahian_nur

🕊💦🕊💦🕊💦🕊💦
😊😊😊😊
😊 @rahian_nur
😊
🍁 #طلبہ هـاے جوان آمدہ بودند
براے #بازدید از جبهـہ
30-20 نفرے بودند.
#شب ڪہ خوابیدہ بودیم،
دو سہ نفر بیدارم ڪردند
و شروع ڪردند بہ پرسیدن سوال‌هـاے
مسخرہ و الڪی!
مثلاً می‌گفتند:
#آبے چہ رنگیہ برادر؟!

#عصبے شدہ بودم.
گفتند:
بابا بے خیال!
تو ڪہ بیدار شدی،
#حرص نخور بیا بریم یڪے دیگہ
رو #بیدار ڪنیم!

دیدم بد هـم نمی‌گویند!
خلاصہ هـمین‌طورے سے نفر را بیدار ڪردیم!
حالا نصفہ شبی، جماعتے بیدار شدهـ‌ایم و هـمهـ‌مان دنبال شلوغ ڪارے هـستیم!
قرار شد یڪ نفر خودش را بہ مردن بزند و بقیہ در محوطہ #قرارگاہ تشییعش ڪنند!

فورے #پارچہ سفیدے انداختیم روے محمدرضا و #قول گرفتیم ڪہ تحت هـر شرایطے خودش را نگہ دارد!
گذاشتیمش روے #دوش بچهـ‌هـا و راہ افتادیم.

#گریہ و زاری!

یڪے می‌گفت:
ممد رضا!
#نامرد!
چرا تنهـا رفتی؟
یڪے می‌گفت:
تو قرار نبود #شهـید شی!
دیگرے داد می‌زد:
شهـیدہ دیگہ چے میگی؟
مگہ تو جبهـہ نمردهـ؟
یڪے #عربدہ می‌ڪشید!
یڪے #غش می‌ڪرد!

در مسیر، بقیہ بچهـ‌هـا هـم اضافہ می‌شدند و چون از قضیہ با خبر نبودند، واقعاً گریہ و #شیون راہ می‌انداختند!


گفتیم برویم سمت اتاق #طلبهـ‌هـا!

#جنازہ را بردیم داخل اتاق.
این بندگان خدا ڪہ فڪر می‌ڪردند قضیہ جدیهـ،
رفتند #وضو گرفتند و نشستند بہ #قرآن خواندن بالاے سر #میت!

در هـمین بین من بہ یڪے از بچهـ‌هـا گفتم:
برو خودت را روے محمدرضا بینداز و یڪ #نیشگون محڪم بگیر!

رفت گریہ ڪنان پرید روے محمدرضا و گفت:
محمدرضا!
این قرارمون نبود!
منم می‌خوام باهـات بیام!

بعد نیشگونے گرفت ڪہ محمدرضا از جا پرید و چنان #جیغے ڪشید ڪہ هـفت هـشت نفر از این بچہ هـا از حال رفتند!
ما هـم قاہ قاہ می‌خندیدیم.
خلاصہ آن شب با اینڪہ #تنبیہ سختے شدیم ولے حسابے خندیدیم!

#طنز_جبهـہ
#لبخند_بزن_بسیجی😊