#همسرانه💔مهدی جان امشبـ
🌓 میخواهم از
#سلما برایت بگویم؛ از بزرگ شدن سلما، که لحظه لحظه اش،
#تصور کنار تو
💞 بودن بود...
⇜از روزی که یاد گرفت
#بابا بگوید و دلم لرزید
💓 و گونه هایم شوره زار باران شد
😭⇜از روزی که از
#تو نشان خواست و چمدانت
💼 را نشانش دادم یا روزی که خواست
#قبر کوچکی داشته باشد که در خیال
💭 کودکیش تورا آنجا بجوید
⇜یکروز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی
#صلوات، و همه مات ماندیم و باریدیم
😢⇜یک روز در خیابان عکست
📸 را دید و با
#افتخار نشانت می داد و فریاد میزد
#بابامهدی من...
⇜آن روز که
#چادر سر کردو چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش رابگیری و به
#مسجد ببریش... مثل آرزویت
💖من با همه اینها
#چهار_سال را چهار قرن گذراندم
😔#شهید_مهدی_ثامنی_راد @rahian_nur