Смотреть в Telegram
خواب خیالم چه ناگاه در هم شکست چنان‌چون حبابی که بر آب بود تو گفتی که یکباره برخاستم به بیدارباشی که خود خواب بود تو لالایی‌اش خوان نه بیدارباش مگو خواب لابل که مرگش بنام به عمق مه‌آلودهٔ دره‌ای همانند سکوی پرتاب بود شدم غوطه‌ور در سیاهی محض فرومانده در چنگ مرداب شب به هر کوششی غرقه‌تر می‌شدم که بی هیچ پایان و پایاب بود هراسان از آن ورطهٔ آشنا زدم دست و پایی و برخاستم به خوابی دگر دیده‌ام باز شد شبی تیره در سوگ مهتاب بود در این سقف بی‌روزن واژگون پیِ معبری سوی بیداری‌ام اگرچه نوشته به هر گوشه‌اش که گشتیم بسیار و نایاب بود #فرشید_واریانی @r_varyani
Telegram Center
Telegram Center
Канал