🌒🌓🌔🌕🌷💐🌸🌹☘🌺✅ شاهرخ،حرّ انقلاب اسلامی
1⃣ #قسمت_سوم⬅️ #با_بچه_های_محل🗣 برادر شاهرخ
📝آن زمان مردم و به خصوص جوان ها خیلی
با هم بودند.
بچه های هر
محل با هم بودند و احترام بزرگ تر ها را داشتند و از هم حساب می بردند.توی خیابان پرستار،خیلی از جوان
های محل عاشق و مرید شاهرخ بودند.هر چی که او می گفت همه گوش می کردند.شاهرخ از همه بزرگ تر و درشت تر بود.دل به دلِ
بچه های محل می داد و برایشان خرج می کرد.
📝همیشه هم رفتار هایی داشت که باعث خنده ی رفقا می شد.برای همین مسائل بود که هیچ وقت تنها نمی شد.همه
با او بودند.یک بار می خواستیم برویم استخر.ما توی
محل یک استخر داشتیم که در تابستان پر از جوان
های محل می شد.شاهرخ به ما گفت بروید من هم الان میام.وقتی توی آب شنا می کردیم،یک دفعه دیدیم شاهرخ سوار بر یک الاغ وارد محوطه ی استخر شد.همه داشتند می خندیدند.بعد پیاده شد و الاغ را کنار دیوار گذاشت و خودش پرید توی آب.
📝بعد از کمی آب تنی کردن،رفت سراغ الاغ و شروع کرد به شستن حیوان.مسئول استخر که از سرهنگ
های رژیم گذشته بود
با عصبانیت وارد محوطه شد و گفت: کدوم خری این الاغ رو آورده توی استخر؟ یکی از ناجی
های کنار استخر گفت: این کارِ شاهرخ ضرغامه.مسئول استخر نگاهی به قد و بالایش کرد.او از قبل چیز هایی درباره شاهرخ شنیده بود.شاهرخ هم برگشت و او را نگاه کرد.مسئول استخر گفت اگه ایشون آورده عیبی نداره.
📝یک بار دیگر هم
با خودش چند تا
بچه گربه آورد توی استخر و حسابی آن جا را به هم ریخت.اما کسی جرات برخورد
با او را نداشت.در کنار این کارها،شاهرخ بارها در جمع
بچه ها وارد می شد و آن ها را غیر مستقیم نصیحت می کرد.یک بار در جمع
بچه های محل بودیم که یک دختر جوان از آن طرف
محل در حال عبور بود.چند نفری برگشتند تا او را نگاه کنند.شاهرخ عصبانی شد و چند تا فحش به اون ها داد.بعد گفت: بی غیرت ها،شما توی
محل باید موش باشید؛یعنی هیچ کس از شما بدی نبینه.بیرون
محل اگه خواستید شیر باشید.
#ادامه_دارد🆔 @quran_sut