"نمیخواستم خودم رو یادت بندازم. اما مثلِ اون لکهی بزرگِ پاکنشدنی روی پیرهن مورد علاقهی سفیدت بودم. ناخواستنی و منزجر کننده؛ حتی خودمم غمگین میکرد."
"You're the last scene, the one no one sees, we're the only casts. The one that kills me slowly, burns my veins, all it has is pain. The one that shoves sorrow and holds your breath for a short time then it keeps taking it till you die. Completely."
"من توی ذهنت پرسه میزنم و تو برای کسِ دیگهای شعر مینویسی. من توی تخیلاتت گل میکارم و تو برای کسِ دیگهای گل میبری. چیزی از من رو یادته؟ من موسیقیِ مورد علاقهت بودم."
"از زیرِ تمامیِ این کالبدها، نهالی جوانه خواهد زد، امید و آرزوهایمان را شکوفه میدهد و خاکسترمان را چونان ققنوسِ نو نفس به زندگی بازمیگرداند. دوباره زنده خواهیم شد شاپرک. به شکلی دیگر در کالبدی دیگر، من و تو دوباره ما میشویم عزیزترینم."