ممنونم که براش وقت گذاشتی و اینکه قلمت جزو بهترین قلمایی هس که تابحال دیدم،طوری که با واژه ها و کلمه ها بازی میکنی و انقدر ظریف احساساتتو بیان میکنی خیلی قشنگه.امیدوارم احساسی که پشت بعضی از کلماتت پنهان شده رو بتونی فراموش کنی و راحت تر لبخند بزنی🫶🏻
"صدات مُدام به دیوارِ رگهام برخورد میکنه. تابلوی خروج رو کجا نصب کرده بودم که حواست نبود بری؟ بری گم بشی! حواسمون نبود، تو گم شدی، اما یه جایی توی روحم."
"دستهای یخ زدهت رو توی جیبم فرو کردم؛ جایی که باید باشن. به مسیری که چشمهات با دیدنشون دیگه به من نیفتاد نگاه کردم و پا به پات سمتِ جهنمی که نمیشناختیم دوییدم."
"هر بار که نامهای برات نوشتم قول دادم که آخرینش باشه و هر بار قولم رو شکستم؛ بهم افتخار نمیکنی؟ روی دایرهای راه میرم و منتظر پایانشم. این چیزی نیست که بخوام ادامهش بدم."