Смотреть в Telegram
. ▫️غمِ میرایی که رهایت کند گفت: نمی‌خواهم طولانی‌تر باشم. می‌خواهم بیشتر باشم. این دو با هم فرق دارند. سودای جاودانگی ندارم، حسرتش را هم، اندوهش را هم. این دردِ جاودانگی مال جوانتر‌ها است. تو هم اگر داری، شاید چند سال بعد مثل من ببینی که نه، مسئله جاودانگی نیست، مسئله طولانی‌تر زیستن هم نیست، مسئله "آنِ جاودانه" و بیشتر بودن است. گفتم: بیشتر بودن؟ گفت: محقَق‌تر بودن، شکوفاتر بودن، هرچه بیشتر احساسِ زندگی کردن، تا جای ممکن به فعلیت رسیدن، پُر زیستن. نمی‌شود. هرچه سعی می‌کنم‌ توضیحش بدهم نمی‌شود. غمِ میرایی که رهایت کند، چیزی که می‌خواهی چشیدنِ هرچه بیشترِ وجود است. نه اینکه کارهای بیشتری بکنی، نه‌‌. بیشتر بودن یک جور مالِ خود بودن و با خود بودن است، جوری که دیگر زندگی‌ات مقدّمه اتفاقی در آینده نباشد. زندگی‌ات صرفاً باشد و هرلحظه‌اش ببینی چطور می‌شود از این بدن و روان بهره برد و در آن قرار گرفت. نه، نمی‌شود. هرچه می‌گویم در نمی‌آید‌. گفتم: زیستن در لحظه؟ گفت: هم بله، هم نه. آشِ ذهن‌آگاهی و زیستن در لحظه خیلی شور شده. گاهی دیگر نمی‌فهمم چه می‌گویند. بگذار از تجربه خودم حرف بزنم. برای من بیشتر بودن یعنی در نقاشی غرق شدن. دغدغه تکنیک نداشتن‌، دغدغه نگه‌داشتن نداشتن، دغدغه فروش نداشتن. من نقاشی می‌کشم تا آن پُریِ حین ابراز کردن و تجربه کردن را بچشم. همین. این یعنی بیشتر بودن. حالا یک ساعت دیگر باشد یا پنجاه سال. @TheWorldasISee
Telegram Center
Telegram Center
Канал