گَهی ننویس، گُه بنویس
صاحب بن عَباد، از بزرگان فرهنگ و هنر ایران، شنبهای چیزی مینوشت. تمام که شد به باقی کاتبان گفت: من هر شنبه در نوشتهی خود نقصانی میبینم؛ زیرا آدینه به دیوان نمیآیم تا چیزی بنویسم. یک روز ننوشتن، در من تاثیر میکند.
خلاصهی این حکایت قابوسنامه میشود: اگر گَهی ننویسی، گُه مینویسی.
همهی ما در آغاز کار، گُه مینویسیم. با خاندن بهتر میفهمیم که عجب گههایی نوشتهایم، به یه ورمان برمیخورد و دیگر نمینویسیم. آن قدر کمتر مینویسیم تا حواسمان را از نادانستههایمان پرت کنیم. با ننوشتن، بیشتر از خاندن فاصله میگیریم. این یعنی کنده شدن یکی از پایههای نویسندهگی: تجربه، که باعث میشود نوشتههایمان بیشتر لق بزنند. آن وقت میفهمیم گُه نوشتن چندان افتضاح هم نیست و هر لحظه زمزمه میکنیم:
گَهی ننویسم، اما گُه چرا!
@pouchakjan
#لذیذ