ویرانگری توده ها (بخش اول)
🖋قربان عباسی
در فهم و تعریف پوپولیسم (
اورتگا.ی.گاست کتاب
شورش تودهها را در 1930 منتشر کرد.
در این کتاب نشان میدهد که چگونه
تودهها همچون کودکان کلاس ابتدایی عمل میکنند. به محض اینکه معلم کلاس را ترک میکند چه غوغایی درکلاس برپا میشود. آنها برای یک لحظه کنترل کلاس را به دست میگیرند اما این بدان معنانیست که بدانند دقیقاً چه میکنند. عملکرد
تودهها درست مثل عملکرد کودکان دریک مدرسه ابتدایی است دوست دارند همه چیز را به هم بریزند تا نشان دهند که کنترل امور را به دست گرفته اند. بدون راهنمایی معلم یا ناظم (
اقلیت) آنها از جهان اطراف خود اخلاق زدایی میکنند. انسان
تودهای به شیوه ای
نظم گریزانه، آشوبگرانه و اصالت ستیزانه تلاش میکند مهارامور را به دست بگیرد.
تودهها هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی با اقلیت فرق میکنند.
اخلاق تودهها، اخلاق بردگان است که دربرابراخلاق سروران قرارمی گیرد. انسان
تودهای خود را یکی چون همگان میبیند و در این دیدگاه هم تغییری نمیدهد درحالی که انسان
سرور، انسان اصیل است، خودش است و قادر به
خود-راهبری است.
دراینجا بحث از تنازع طبقاتی نیست بلکه صحبت از یک
ذهنیت است. هیچ چیز
خطرناکتر از آن نیست که
تودههای ناآموخته بخواهند نقش سروران را ایفا کنند. اورتگا این را
هایپر دموکراسی (Hyper-Democracy) مینامد واین برای اورتگا
بزرگترین بحران زمانه بود چون
تودهها هرچیزی را که متفاوت، با کیفیت و عالی باشد درهم میشکنند و نتیجه این بلبشو
حاکمیت افراد فاقد صلاحیت است. اورتگا براین باور بود که
تودهها به خاطر
فقدان آگاهی تاریخی نمیتوانند خودحامی باشند و از خود نه محافظت که حمایت کنند چون
تودهها
سرنوشت خود را نمیپذیرند بنابراین
علیه خود شورش میکنند نتیجه تسلط
تودهها به جامعه
بی نظمی و آشوب است و پیامد آن
بوروکراتیزاسیون و میلیتاریزه کردن جامعه خواهد بود همه به
بردگی دولت درخواهندآمد. البته در هشدار دادن به تسلط
تودهها به جامعه اورتگا تنها اندیشمندی نبود که نسبت به خطرات و تهدیدات چنین تسلط
تودهای انذار میداد.
#سارتر نیز در توصیف
#توده ها اصطلاح
یکی چون همه را به کار میبرد انسانهایی که در اندیشیدن و عملکردن و لباس پوشیدن و صحبتکردن
یکی چون همگان است. انسان
تودهای انسانی است
همرنگ با جماعت و فاقد اصالت و فردیت تمایزیافته. اصالت در گرو داشتن
هویت شخصی، منفرد و ممتاز است. اصیل شدن یک وظیفه فردی است بهنحویکه هر فرد شیوه خاص خود از انسان شدن را دارا باشد. ذات یگانه فرد نه در چیزی که هست؛ بلکه در چیزی است که
میشود. اصالت شخصی یعنی
خودشکوفایی مبتنی بر فردیت. وجود انسان چیزی جز
خودآفرینی و خودشکوفایی نیست و به تعبیر سارتر
اگزیستانسیالیست بشر هیچ نیست مگر آنچه از خود میسازد و همان است که از خود میخواهد. اما انسان
تودهوار درست در تقابل با انسان اصیل است. موجودی است
فاقد هویت و هستیاش محصول انتخابهای خود نیست. موجودی است
الینه شده و
ازخودبیگانه. موجودی
منحل و مستحیل شده درجهان است. چنین انسانی فقط میتواند خودش را در
سنت یا اجتماعی خاص معنا کند درحالیکه انسان
اصیل در قیدوبند تصورات و نظمهای اجتماعی ازپیشتعیینشده نمیافتد.
#سارتر در رمان تهوع اصالت را به معنی دوری و گریز از دیگران و همرنگ نشدن با جماعت میداند. بدین معنا که آدمی نباید آنچنان در
مردم منتشر شود که فردیت خود را ضایع کند و از
خود انسانیاش بیگانه شود. تهوع روکانتین شخصیت اصلی داستان هم برای این است که درواقع بودگی اش اسیر نظم لایتغیر اطراف است مردم برای او ازآنجهت تهوعآورند که چنان در سلسلهمراتب اجتماعی جای گرفتهاند که هیچ
استقلالی از خود برای زیست متمایز نشان نمیدهند. انسان
تودهای یا انسان منتشر انسانی نیست که بتواند دست به خودآفرینی بزند و یا اسیر امر واقع نباشد؛ بلکه موجودی است اسیر و گرفتار در چهارچوب نظم مستقر. انسان
تودهای انسانی نیست که بتواند اراده کند و از واقعبودگیاش فراتر رود و سرنوشت خود را بهگونهای متفاوت رقم بزند. انسان
تودهوار انسانی است فاقد اصالت، فاقد خود استعلایی و خودآفرینی. تحقق اصالت به تعبیر کی یرکگارد مستلزم معنویت انفسی و التزام است.
اصالت به معنای خودفرمان دهی است تسلط انسان است بر خویشتن و مبارزه دمادم آدمی است برای ظهور خویشتن ممتاز و یگانهاش و
تودهها محروم از چنین امکانی هستند.
نقد مهرزاد نکوروح برای کانال پوپولیسم :
آقای عباسی بایستی متوجه شوند که انسان و جامعه در سال های ۱۹۳۰، سپس در سالهای سارتر و خصوصا در سالهای ۲۰۲۰ (
اکنون)، کاملا
متفاوت و اساسا متحول شده میباشند
ادامه در کانال
👇👇https://t.center/populismir