💞مــتــقــیــان💞 (𝐏𝐈𝐎𝐔𝐒114)

#داستان_کوتاه

✍طفلی از باغی گردو می‌دزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین کردند تا دزد گردو را بیابند. روزی وقتی طفل گردوها را دزدید و قصد داشت از باغ خارج شود لشکرِ کمین‌کرده‌ها به دنبال طفل افتادند و طفل گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد. آنان پسرک را در گوشه‌ای بن‌بست گیر انداختند و پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست.

حکیمی عارف این صحنه را می‌دید که صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و می‌گوید: برخیز! چرا گردوهای ما را می‌دزدی؟! طفل گفت: من دزدی نکردم. یکی گفت: دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار می‌کنی؟ دیگری گفت: من شاهد پریدنت از درخت بودم... حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند.

حکیم در کُنجی نشست و زار زار گریست. گفت: خدایا! در روز محشر که تو می‌ایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با این‌که دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!! خدایا! امروز من محشر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِ‌ام رحم نما و با من در محاسبۀ گناهانم تنها و پناهم باش و چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز در آن روز بر من رحم فرما و مرا نجات ده!!!

@mahdaviyaanbahal
🍃مــتــقــیــان🍃

🎧 #داستان_کوتاه ( آیا ماهم خودمان را به خواب نزده ایم؟ )


♦️ اولی: به نظرم طلاها را بگذاریم پشت آن جعبه ی کنار دیوار...

♦️ دومی: نه فکر کنم آن مرد که در گوشه ی کاروان سرا خوابیده بیداراست،خودش را به خواب زده

@mahdaviyaanbahal
🌺مــتــقــیــان🌺

🎧 #داستان_کوتاه ( به کدام گرگ غذا می دهی؟ )


♦️ پدر بزرگ در این مبارزه کدام گرگ پیروز می شود؟

@mahdaviyaanbahal
🌺مــتــقــیــان🌺

#داستان_کوتاه ( باهمه بله با ماهم بله؟!! ) 🎧


♦️ زن: فریدون،فریدون...کجایی فریدون...

♦️ مرد: هیییییییسسسسسسسسسس...ساکت باش زن، مگر صد بار نگفتم مرا بلند صدا نزن؟! طلبکارهاااااا.....


@mahdaviyaanbahal

🎧 #داستان_کوتاه ( پند گفتن با نادان خواب‌آلود)


♦️ ناگهان پرنده در دستان شکارچی شروع به سخن گفتن کرد !!!


@mahdaviyaanbahal

#داستان_کوتاه ( قدر عافیت ) 🎧


♦️ تاجر: خدا خیرت بدهد حکیم،دستم به دامانت فقط یک کاری بکن ساکت شود آبرویم را برد!

♦️ حکیم: آهای ملوانها،بیایید این غلام را در دریا بیاندازند!!!

@mahdaviyaanbahal

🎧(در این کله پاچه اندرزها نهفته است!!)

سلطان لقمه نانی برداشت و یک راست، مغز کله را تناول نمود، سپس گفت...

#داستان_کوتاه

@mahdaviyaanbahal

🎧(فقط تا درب مسجد)

پس چرا نمیای تو مسجد؟!
نمیتونم بیام تو
چرا؟!!
چون من.....

#داستان_کوتاه

@mahdaviyaanbahal

🎧 (شناگران را هم آب می برد)

حمامی: خدایا شکرت که شاه نشدیم، خدایا شکرت که وزیر نشدیم، خدایا شکرت که مثل شیخ نشدیم!!!

#داستان_کوتاه

@mahdaviyaanbahal

🎧 ( برایشان باران نمی فرستم )

خدایا نانی ده که به ایمانی برسیم
نه ایمانی که به نانی برسیم

#داستان_کوتاه

@mahdaviyaanbahal
🍎مــتــقــیــان🍎

🎧 ( تاجر ورشکسته )

خدایا صدایم را می شنوی؟؟
اگر دوباره محتاج شدم نزد تو نمی‌آيم!!!

#داستان_کوتاه

@mahdaviyaanbahal

🎧 (شرط مولّا فریدون)


♦️ مرد ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﻓﻘﯿﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻨﮕﺪﺳﺘﯽ ﻭ ﺳﺨﺘﯽ ﻣﻌﯿﺸﺖ، ﺟﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﺰﺩ ملّا فریدون ﺭﻓﺖ...


حکایتی اندر احوالات امروز ما...!!! 🤔


#داستان_کوتاه

@mahdaviyaanbahal

🎧 #داستان_کوتاه ( قالیچه ی سوخته...)


♦️ هه هه این قالیچه که گوشش سوخته پیر مرد؟!! بدجوری هم سوخته ،فکر نکنم قابل تعمیر باشه...

@mahdaviyaanbahal
🍒مــتــقــیــان🍒

🎧 #داستان_کوتاه (مهربانتر از مادر!! )



♦️ ای موسی! به آن کوه برو و منظره مهر مادری را ببین. ببین مهر مادری چه ها می کند؟ جفا دیده اما دعا می کند!!

@mahdaviyaanbahal

🎧 #داستان_کوتاه ( مانند هرشب آسوده بخواب )


♦️ دیدی چه خاکی بر سرم کردی پدر؟! پس کجاست پروردگار یکتایی که گفتی؟! حالا به کجا بگریزم؟آمده اند سرم را بالای دار ببرند... ️

📒مــتــقــیــان📒
@mahdaviyaanbahal

🎧 #داستان_کوتاه ( هنوز فراموشم نکرده )



♦️ دزد به اين امر فکر مى کند که اگر اين نوزاد بيدار شود و گريه کند و اين زن و شوهر نيز بيدار شوند، در آن صورت من نمى توانم دزدی کنم!!! او تصمیم گرفت کودک را ...


💖متقیان💖
@mahdaviyaanbahal

🎧 #داستان_کوتاه (همه ی شما محکوم هستید!!!)


♦️ قاضی: ای پیرمرد، تو خود میدانی که دزد هستی و من تو را جریمه می کنم، اما...


🤲مــتــقــیــان🤲
@mahdaviyaanbahal

🎧 #داستان_کوتاه (برای این مردم ؟!!...)


♦️ مرد با خودش گفت : از حقوق کی داری دفاع می‌کنی؟ اینا یکی‌شون حتی حاضر نیست از تو حمایت کنه! برای کی و واسه چی داری دست‌وپا می‌زنی؟! این مردم...!؟

🤲مــتــقــیــان🤲
@mahdaviyaanbahal

🎧 #داستان_کوتاه (زندانی چشمهایمان هستیم!!)


♦️ آنچه دیدی واقعیت داشت،اما حقیقت نداشت....


🤲مــتــقــیــان🤲
@mahdaviyaanbahal

🎧 #داستان_کوتاه ( زاهد )


♦️ تو زاهدی؟؟!!...دور از اجتماع و عدم دسترس، همه زاهد هستند....

🤲مــتــقــیــان🤲
@mahdaviyaanbahal